هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

باز هم از کتب اهل سنت، بهتر است چشم خود را باز کرد

 

نگوید ما کافریم و رافضی هستیم بروید و چشم خود را باز کنید  

به والله کتب خودتان برای خودتان کافی است  

 نیازی به کتب معتبر شیعه نیست 

 

سر آغاز

پرداختن به مبحث مناقب و فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام از این رو اهمیت دارد که آدمی را به پیروی و اطاعت از چنین شخصیت والا و ممتازی برمی انگیزاند، چرا که هر فطرت پاکی خواهان فضیلت و دوستدار حقیقت است. کسی را که دارای فضیلت و کمال باشد، بر هر کس دیگری که از فضیلت تهی است، ترجیح می دهد. اگر فردی را همواره بر مدار حق ببیند و حق را نیز بر مدار او بیابد، سر به آستانش می ساید و دل و دین به او می سپارد و پیروی او را بر می گزیند تا رنگی و نشانی از او گیرد. خداوند در قرآن می فرماید:

... أفَمَنْ یهْدی اِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ اَنْ یتَّبَعَ اَمَّنْ لایهِدّی اِلا اَنْ یهْدی فَما لَکُمْ کَیفَ تَحْکُموُنَ.(1)

آیا آن کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوارتر است پیروی شود، یا آنکه خود راه یافته نیست و راه را نمی یابد مگر آنکه راهنمایی و هدایت گردد؟ پس شما را چه
می شود؟ (که حقیقتی به این روشنی را در نمی یابید)، چگونه داوری می کنید؟

مسلماً فردی که راه یافته و هدایت شده است، برای پیروی و اطاعت سزاوارتر و شایسته تر از کسی است که بهره ای از کمال ندارد و خود نیازمند هدایت و راهنمایی است.

امّا راه یافتگان و هدایت شدگان را چگونه می توان شناخت؟ کسی که خود ناقص است و نیازمند هدایت، چگونه می تواند انسان کاملی را که راه یافته وراهبر است، بشناسد و به دیگران معرفی نماید؟ ایا شایسته نیست که معرّفی او از سوی فرد آگاه و خبیر دیگری که به کمال او نیز واقفیم، انجام گردد؟ مسلّماً چنین است. بنابراین سزاوار است که شخصیت برجسته و ممتاز امیرالمؤمنین علیه السّلام از سوی مقامی معرفی گردد که خود برتر وکاملترین باشد و بر او احاطه کامل دارد، و آن نیست مگر خداوند که آفریدگار اوست و یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله که پرونده اوست و بر تمام ویژگیها و کمالات وی آگاه است.

بدین سان برای درک فضیلت و شناخت شخصیت مولا(علیه السلام) ابتدا به منبع وحی یعنی قرآن که سراسر بیان خداست رجوع می کنیم. خداوند در قرآن فضیلت ها و برتری های آشکاری از آن حضرت را بیان داشته است. سپس به منبع دیگری که با وحی مرتبط است، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله مراجعه می نماییم. رسول خدا صلی الله علیه و آله هم به مناسبت نزول ایتی از ایات قرآن یا به هنگام بروز حادثه ای مهم، از ویژگیهای آن شخصیت ممتاز یاد کرده و منقبتی از او مطرح نموده است و بیان آنها را نیز عبادت شمرده است. آنجا که می فرماید:

ذِکرُ علی عِبادَةٌ(2)

یاد علی، عبادت و بندگی خداست.

چرا که یاد او و بیان مناقب او فرد را به پذیرش ولایت و پیروی از او متمایل می سازد. و پیروی از او هم بندگی خدا خواهد بود.

این نوشتار، حاوی گزیده هایی از مناقب و فضایل امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب علیه السلام است، که در دو بخش «ایات قرآن» و «احادیث نبوی» تنظیم شده است. البته در این مجموعه مختصر، تلاش شده است، مواردی که در دفاع از حریم امامت و ولایت شیعی اهمیت و کاربری بیشتری دارند، گنجانده شوند. بویژه آنکه همه این گزیده ها از کتاب های معروف در جهان اسلام انتخاب شده است. منابعی که مورد استناد و باور دانشمندان اهل سنّت یعنی همان پیروان مکتب خلفا است. این ویژگی علاوه بر آنکه حجت را بر عام و خاص تمام می کند، فرد را در رویارویی با شبهه های بد خواهان و تفرقه افکنان استوارتر و نیرومند تر می سازد.

شایان توجه است که بیان ایات و احادیث نبوی پیرامون فضایل و مناقب حضرت علی علیه السلام، از سوی پیروان مکتب خلفا، امر شگفت آوری نیست. چیزی که باعث تعجب و تأثر است این است که با ذکر این همه فضیلت و کمال برای آن حضرت، چگونه شد که نزدیک به نیم قرن در عالم اسلام، سبّ و لعن آن بزرگوار امر رایج و جاری روزگار گردید؟!

چگونه آن همه سفارش پیامبر درباره علی علیه السلام را به بازی گرفتند؟!

چطور ننگ نافرمانی از خدا و رسولش را پذیرفتند؟!

چرا منکر برتری و حقانیت او شدند؟!

چرا دیگرانی را که از فضیلت و کمال بی بهره بودند، بر بهترین مردان ترجیح دادند؟!

چرا به ندای فطرت خویش اینچنین پاسخ دادند و اینگونه به داوری نشستند؟!

چرا و چرا و ده ها چرای دیگر ....

تاریخ از مظلومیت علی علیه السلام چه بگوید؟ همان بهتر که از شرم سر به زیر افکند! بشریت از سکوت در برابر جسارت هایی که بر او روا داشتند، چگونه دفاع کند؟ بگذار تاوان این سکوت و آن جسارت ها را بپردازد....

اینک از پس قرون و اعصار، و از میانه ظلمت ها و سیاهی ها، این پرتو فضایل علی علیه السلام است که همچنان می تابد و روشنگری می کند. و این مختصر نمونه ای است از صدها پرتوی پرفروغ برتری های مولا علی علیه السلام، برگرفته از قرآن و سنّتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و برگزیده از کتاب های دانشمندان مکتبِ خلفا. باشد که با ذکر این مناقب، که خود عبادتی است ارزنده، دیگر بار محبت و دوستی خود را به آستان آن بزرگ عرضه کنیم، و نیز در پیروی و اطاعت از ایشان بیش از پیش ثابت قدم باشیم.

سخن را در این بخش از گفتار، با سروده ای از محمد بن ادریس شافعی(3) در مدح و ستایش امیر مؤمنان علی علیه السلام به پایان می بریم:

قیلَ لی: قُلْ فی علی مَدْحـاً
 

ذِکْرُهُ یـُخْمِدُ ناراً مُؤْصَدةً

قُلْتُ لا اُقدِم فی مَدْحِ امْـرِءٍ
 

ضَلَّ ذُو اللُّبِّ اِلی اَنْ عَبَدَه
 

وَ النَّبِی الْمُصْطَفی قالَ لَـنا
 

لَیلَةَ الْمِعْـراجِ لَمّا صَـعَدَه
 

وَضَعَ اللّهُ بِظَهْـری یـدَهُ
 

فَأَحَسَّ الْقَلْـبُ مِمّا بَـرَدَه
 

وَ عَلِی واضِـعٌ أَقـْدامـَهُ
 

فی مَحَلٍ وَضَـعَ اللّهُ یـَدَه
 

به من گفتند: درباره علی ستایشی بسُرای.

چرا که ذکر علی آتش سرکش دوزخ را فرو می نشاند.

گفتم: در ستایش او چه بگویم. نمی دانم!

چه که مرد خردمند، درباره اش تا آنجا به حیرت می افتد که نزدیک است او را بپرستد!

در شب معراج که خدا پیامبر را به آسمان بالا برد،

 پیامبر برگزیده به ما فرمود که آن شب

 خداوند دست لطف و عنایت خویش را بر پشت من نهاد.

 و از شیرینی آن لطف الهی، قلب من احساس شادمانی نمود.

و علی - در ماجرای شکستن بت های کعبه - پای خود را همانجا گذارد که خداوند در شب معراج دست خود را نهاده بود.

علی (علیه السلام)

در قرآن

ایه لیلة المبیت

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤوُفٌ بِالْعِبادِ.

و از میان مردم، کسانی هستند که جانشان را به خاطر خشنودی خدا عرضه می کنند و خداوند نسبت به اینگونه بندگان بسیار مهربان است.

بقره / 207

کافران قریش پس از ناامیدی از تغییر رویه پیامبردردعوت به اسلام، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنها این بود که گروهی از مردان قبایل مختلف قریش به خانه پیامبر یورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگیر کرده و با ضربات نیزه و شمشیر تکّه تکّه اش کنند.

حضرت جبرئیل فرشته وحی، پیامبر را از تصمیم ناجوانمردانه و وحشیانه کافران آگاه کرد و از سوی خداوند دستور آورد که همان شب از مکه خارج شود و برای فریب کافران،
علی علیه السلام را در بستر خود بخواباند.

پیامبر، موضوع را با علی علیه السلام در میان گذاشت و از او خواست که در بستر بخوابد، تا کافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسبی، دور از دسترس کافران مخفی شود و سپس به یثرب برود.

علی علیه السلام با کمال خرسندی پذیرفت که جانش را سپر بلا سازد تا آسیبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله نرسد. علی آن شب را در بستر خوابید و همانطور که پیامبر فرموده بود، کافران پنداشتند، این پیامبر است که خوابیده است. امّا نخواستند در تاریکی شب به خانه هجوم آورند، چون ممکن بود به اشتباه افراد دیگری را در تاریکی بکشند. برای همین تا سپیده دم خانه را زیر نظر گرفتند. هنگامی که هوا کمی روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشیرهای آخته بر بستر یورش آوردند، در حالی که یقین داشتند پیامبر کشته خواهد شد. امّا همین که به بستر نزدیک شدند با کمال حیرت و حسرت دیدند این علی است که در بستر پیامبر آرمیده است!

به پاس این جانبازی و فداکاری، خداوند ایه ای نازل فرمود و در آن از این حادثه شورانگیز یاد کرد تا این ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاریخ به لَیلَةُ الْمَبیت معروف شده است، یعنی شبی که حضرت علی در بستر پیامبر خوابید. این حماسه مقدس را فخر رازی در تفسیر خود(4) چنین نقل کرده است:

نَزَِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میکائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِکَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِکَ الْمَلائِکَةَ.

این ایه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی که پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مکائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در می داد: آفرین بر تو ای پسر ابو طالب، اینک خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداکاری تو- مباهات می کند.

ایه اطعام

یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزآءً وَ لاشُکُوراً.

آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شرّ آن همه اهل محشر را فرا گیرد، می ترسند. و برای دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر، طعام می دهند.(5) (و گویند) ما بخاطر خدا به شما غـذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و هیچگونه سپاسی نمی طلبیم.

انسان / 9

ماجرا از آنجا آغاز شد که روزی حسن و حسین نور چشمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مریض شدند. خانواده علی هم به سفارش پیامبر برای شفای فرزندان بیمار خود نذر کردند سه روز روزه بگیرند. پس از آنکه آنها شفا یافتند، اقدام به روزه گرفتن نمودند، حتی حسنین هم به بزرگترها پیوستند و به پیروی از پدر و مادر خویش روزه گرفتند. حضرت علی علیه السلام برای افطار مقداری جو تهیه کرد و فاطمه علیها السلام با قسمتی از آن برای افطار روز اوّل چند قرص نان تهیه کرد. امّا همان شب هنگام افطار، فقیری در خانه آنان را کوبید و گفت:

«ای اهل بیت محمد، من مسلمانی هستم بیچاره و مسکین، از آنچه خودمی خورید به من بدهید ومرا اطعام نمایید. خدا شما را از طعام های بهشتی اطعام کند.»

حضرت علی علیه السلام غذای خود را به آن فقیر داد. به پیروی از آن حضرت، اهل خانه هم هر یک سهم خویش را به فقیر دادند و با آب افطار کردند.

روز دوم فاطمه علیها السلام بخش دیگر از جو را آرد کرد و با آن نان پخت. حضرت علی نماز مغرب را با پیامبر خواند و به منزل آمد تا افطار کند. فاطمه نان های پخته شده راهمراه با آب و اندکی نمک زبر، در برابر روزه داران نهاد. و چون نزدیک شدند تا تناول نمایند، صدایی از پشت در به گوش رسید که:

«سلام بر شما ای اهل بیت محمد، من یتیمی مسلمان هستم. پدرم روز نبرد احد در رکاب رسول خدا شهید
شده است. اکنون گرسنه ام. مرا طعام دهید، خداوند شما را از طعام های بهشتی نصیب گرداند.»

لقمه ها به سفره بازگشت. و باز هر چه در سفره داشتند به آن یتیم درمانده دادند و خود گرسنه خوابیدند، در حالیکه جز آب چیزی نچشیدند.

برای شب سوم، حضرت فاطمه با آخرین قسمت جو نیز چند قرص نان تهیه کرد. این بار نیز هنگام افطار، اسیری گرسنه درِ خانه را کوبید و از آن خانواده کَرم، غـذا خواست. آن شب هم آنان با آب افطار کردند و آنچه خود بدان نیاز داشتند، برای خشنودی خدا، ایثار نمودند.

گرسنگی بیش از حد آنان را به رنج افکنده بود. نور چشمان پیامبر از شدت گرسنگی برخود می لرزیدند. ضعف و ناتوانی وجود آنها را فرا گرفته بود. رسول خدا صلی الله علیه وآله چون این منظره را دید و از ماجرا آگاه شد، بر حال آنها رقت نمود و گریست. سپس دست به دعا بلند کرد و عرضه داشت:

«بار خدایا اینها خاندان منند که از گرسنگی به خطر افتاده اند، پروردگارا بر ایشان رحم فرما و اینان را بیامرز، خدایا ایشان را حفظ نما و فراموششان مکن.»

آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت:

«ای محمد، خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: دعای تو را درباره آنها مستجاب کردم و آنها را سپاس می گویم و از آنان خشنود هستم.»

سپس ارمغان تازه خویش را بر پیامبر خواند که همان ایات سوره انسان است.(6)

در ایات مزبور به این ماجرای خدا پسندانه و انسان دوستانه اشاره شده است. پس از آن جبرئیل طبقی از غذاهای لذیذ و مطبوع بهشتی برای ایشان آورد و آنان را اطعام نمود.

ابن عباس می گوید:

نَزَِلتْ هذه الایه فی علی بن ابیطالب و فاطمةَ بنت رسول الله.(7)

این ایه (وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ...) در شأن حضرت علی بن ابیطالب و فاطمه دختر رسول خدا نازل شده است.

گفتنی است ایثار، زمانی محقق می شود که فرد در عین احتیاج و نیاز شخصی، از نیاز خود چشم پوشد، و میل وخواسته دیگری را بر میل و خواسته خود ترجیح دهد، و نیاز او را بر آورد، هرچند برای خودش ضرر و زیان مادی همراه داشته باشد. مانند ماجرای آن هفت نفری که در روز نبرد احد از شدت جراحت و خونریزی تشنه شده بودند، برای رفع عطش آنها آبی آوردند، که تنها برای یک نفر کافی بود. اولی گفت: به فلانی بده که از من تشنه تر است. ودومی گفت: به آن دیگری برسانید که او از من تشنه تر است تا هفت نفر، سر انجام همگی شهید شدند در حالیکه هیچیک از آنها جرعه ای هم نیاشامید. بدین ترتیب روشن می شود، آن کسانی که ماجرای ایثار خانواده علی و نزول ایات مربوط به آن را غیر واقعی و بدور از عقل! می پندارند، حقیقت معنای ایثار را نفهمیده اند. آنها می گویند: مگر می شود انسان عاقلی، درست پس از بیماری فرزندان، این مقدار به خود وخانواده اش سخت بگیرد، تا جایی که نزدیک باشد از شدت گرسنگی از پای درایند؟! آری، می شود. به یقین آنها که حقیقت ایثار را فهمیده اند، این ماجرا را هم تصدیق می کنند. همانطور که علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان پیرو مکتب خلفا نیز تصدیق نمودند و آن را نقل کردند. نکته دیگر اینکه، شرکت فرزندان در ادای نذر والدین و نیز ایثار هر یک، کاملا به انتخاب خود آنها بوده است. از این رو سخت گیری والدین به حساب نمی اید.

ایه نجوی

یا ایها الَّذینَ آمَنوا اِذا ناجَیتُمُ الرَّسوُلَ فَقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ.

ای آنانکه ایمان آوردید، زمانی که با رسول خدا نجوا می کنید و راز می گویید، پیشتر از آن، صدقه بپردازید، که این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است. پس اگر (چیزی برای صدقه) نیافتید. مسلماً خداوند آمرزنده مهربان است.

مجادله / 12

وقتی پیامبر در جمع مسلمانان حاضر می شد، همه
می خواستند مسائل شخصی خود را با پیامبر در میان بگذارند و با آن حضرت گفتگوی سرّی داشته باشند.

در این میان دنیا طلبان و منافقان گوی سبقت را از دیگران می ربودند. تا با این روش به پیامبر نزدیک تر شوند، و به گونه ای وانمود کنند که، ما با پیامبر سر و سرّی داریم و مورد توجه و عنایت ایشان هستیم، و آنگاه در فرصت مقتضی از این نمایش به نفع خویش بهره ببرند.

زیاده روی در پرسش های خصوصی و رازگویی با پیامبر آن حضرت را آزرده خاطر ساخته بود. بویژه آنکه در این امر طبقات پایین تر مردم و یا آنها که از شدت محبت می خواستند رعایت حال آن بزرگوار را کنند و مزاحمتی برای ایشان فراهم نسازند، سهم کمتری داشتند. تا آنکه فرمانی از جانب خداوند رسید. فرمانی در نوع خود بی نظیر! فرمانی که با آن میزان ارادت و ایمان افراد سنجیده می شد، که به راستی هم چنین شد. و باری دیگر منافقان و سست ایمانان، میدان عمل باختند و چهره واقعی خود را نشان دادند.

فرمان الهی چنین بود:

هر کس قصد دارد با پیامبر گفتگوی سرّی داشته باشد، باید ابتدا صدقه بپردازد، آنگاه به رازگویی بنشیند. امّا آنکه تهی دست است از این کار معاف خواهد بود و گناهی بر او نیست.

این فرمان، هم به نفع فقرا و مستمندان بود و هم کسانی را که ادّعای ایمان داشتند و بر گرد پیامبر جمع شده بودند امتحان
می کرد. ایا خواهان دنیا هستند؟ یا آنکه دوستدار واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله ،کدامیک را برمی گزینند؟

آنها که دلی پاک و ایمانی خالص دارند، در هر شرایطی پیامبر را برمی گزینند، و آخرت را بر دنیا ترجیح می دهند. وه که چه امتحان زیبایی!

همان کسانی که تا چندی قبل در رازگویی با پیامبر از یکدیگر سبقت می گرفتند، اکنون خبری از آنان نیست. راستی کجا رفتند و به چه روی آوردند؟ چرا از گرد پیامبر پراکنده شدند؟! ایا واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله را رها ساختند و به درهم و دینار دنیا دل بستند؟! آری، حتی به کمترین مقدار تصدّق هم تن در ندادند، مثلاً به اندازه یک دانه خرمای خشکیده و یا حتی کمتر از آن!

آنها هم که ماندند یا از تهی دستان بودند که معاف شده بودند و یا از نافرمانان و گنهکاران، چرا که در عین توانمندی و دارندگی، نجوا می کردند بی آنکه از قبل صدقه ای داده باشند.

پس در میان مسلمانان، ایا فرمانبری پیدا نشد که به این فرمان، جامه عمل پوشانده باشد؟

ایا کسی نبود که نجوای با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را با صدقه ای خریداری کرده باشد؟

چرا، تو گویی یک نفر بود. آری یک نفر و تنها یک نفر! در میان آن جماعت، تنها امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که این فرمان را پذیرفت و بدان جامه عمل پوشانید.

حال از زبان خود ایشان بشنویم:

در قرآن ایه ای(8) وجود دارد که کسی قبل از من به آن عمل نکرده است و پس از من نیز کسی بدان عمل نمی کند. موجودی من یک دینار بود، آن را به ده درهم تبدیل نمودم. پس هر گاه می خواستم خدمت پیامبر بروم و با ایشان نجوا کنم، یک درهم از آن را صدقه می دادم. این کار را تا ده بار تکرار نمودم، تا اینکه فرمان دیگری از جانب خدا آمد و این حکم را نسخ نمود. و بدینسان کس دیگری جز من به آن ایه جامه عمل نپوشانید.(9)

ایه ای که با نزول آن، حکم ایه نجوی «مَنسوخ» گردید این است:

ءَاَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویکُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ
لَمْ تَفْعَلوُا وَ تابَ اللّهُ عَلَیکُمْ فَاَقیمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبیر بِما تَعْمَلُونَ.(10)

ایا (از تنگدستی) ترسیدید که پیش از هر بار نجوا صدقه بپردازید؟ حال که از عمل بدانچه مکلّف شدید سرباز زدید و صدقه نمی دهید و خدا هم از این نافرمانی شما در گذشت، پس در امتثال سایر تکالیفش بکوشید: نماز بر پا دارید و زکات اموال خود را بپردازید و فرمان خدا و رسولش را گردن نهید. و این در حالی است که خدا بدانچه انجام می دهید آگاه است.

این ایه را «ناسخ» ایه نجوی گویند. چون حکم ایه نجوی را منسوخ نمود. حکم «منسوخ» تنها در محدوده زمانی خاصی قابل اجرا است، و با آمدن حکم جدید(ناسخ) مهلت اجرا و انجام آن به سر می رسد.

ایه خیر البریة

اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ.

همانا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهترین مردمانند.

بینه / 7

جابر بن عبد الله انصاری از یاران خوب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او نقل می کند:

روزی در حضور پیامبر نشسته بودیم. ناگاه پیامبر از دور علی علیه السلام را دید که به سوی او می اید. پس فرمود:

وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ.

سوگند به خداوندی که جان من در دست اوست، این علی و پیروان او براستی که روز قیامت از رستگارانند.

وقتی پیامبر این جمله را فرمود آنگاه ایه خیر البرّیة بر ایشان نازل شد.

از آن پس، هر گاه اصحاب پیامبر، علی علیه السلام را می دیدند که می اید، به یکدیگر می گفتند: این بهترین مردم است که می اید. ابن عباس هم نقل می کند که چون این ایه نازل گردید، پیامبر به علی علیه السلام فرمود:

هُوَ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ یوْمَ الْقِیامَةِ راضینَ مَرْضِیین.

این بهترین مردم، تو و پیروان تواند که روز قیامت هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خرسند هستند.

 علی علیه السلام خود نیز می گوید:

پیامبر به من فرمود:

«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِکَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ»؛ أَنْتَ وَ شیعَتُکَ وَ مَوْعِدی وَ مَوْعِدُکُمْ الْحَوْضَ اِذا اجتمعتْ الاُمَمُ لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرَّ الْمُحَجَّلینَ.

یا علی، ایا سخن خدا را نشنیده ای که فرمود: همانا مؤمنان نیکوکار بهترین مردمانند؟ تو و پیروان تو اینچنین هستند و وعده من و شما (تو و پیروانت) روز قیامت در کنار حوض کوثر خواهد بود. آنگاه که امتها برای حساب حاضر می شوند، شما با چهره های نورانی خوانده می شوید.(11)

ایه اُذُنٌ واعِیةٌ

لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ

ایات - خلقت و هستی - را برای شما موجب یاد آوری قرار دادیم و این ایات را گوشهای شنوا و فراگیر به خوبی در بر می گیرند و به خاطر
می سپارند.

الحاقه / 12

کجاست آن ظرف فراگیری که تمامی ایات خلقت را در برگیرد و آنها را درخود جای دهد؟

خداوند چگونه می خواهد قرآن را که از بزرگترین ایات خلقت است، حفظ کند و آن را ماندگار و جاویدان قرار دهد؟(12)

کیست که بتواند این میراث گرانبهای نبوی را به درستی دریافت کند و به خوبی از آن حفاظت نماید و مشعل فروزان هدایت را همچنان پر فروغ نگاه دارد؟

کدامین گوش، پذیرنده همه علوم و اسرار پیامبری است؟ کدامین گوش، آهنگ دلنشین وحی را نیز به روشنی می فهمد و از خاطر نمی برد؟

اینها پرسشهایی است که پاسخ آنها را باید در قرآن کریم و کلام پیامبر که مبین آنست، جستجو کرد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا علی، إِنّ اللّهَ اَمَرنی اَنْ اُدنیکَ وَ لا اُقصیکَ و اَنْ اُعَلِّمَکَ و اَنْ تَعِی وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ أَن تَعِی.

ای علی، خدا به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک گردانم و از تو دوری نجویم و مرا فرمود است که ایات قرآن را به تو بیاموزم و تو هم آنها را به خاطر بسپاری. و این شایستگی و لیاقت را خدا قرار داده که آنچه را به تو آموزش می دهم به یاد بسپاری.

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به این مرتبت و منزلت مفتخر ساخت این ایه نازل شد:

وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ.(13)

و پیامبر دوباره فرمود:

سألتُ رَبّی اَنْ یجعَلَها - اُذُنٌ واعیةٌ - لِعَلی

از خدای خویش خواستم آن گوشهای فراگیر را گوشهای علی قراردهد.

و نیز به حضرت علی علیه السلام فرمود:

فَأَنتَ اُذُنٌ واعیةٌ لِعلْمِی(14)

این تو هستی که گوش فراگیر علم من هستی.

از پس این بیان جاودانه و نورانی بود که خداوند، چنان لطف و عنایتی به علی علیه السلام فرمود که آن حضرت خود فرمود:

ماسَمِعتُ مِن رسولِ اللّه شَیئاً فنَسیتُهُ(15)

چیزی را از پیامبر نشنیدم که آن را فراموش کرده باشم.

ایه هدایت

وَ یقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لآ اُنْزِلَ عَلَیهِ ایةٌ مِنْ رَبِّهِ، اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قومٍ هادٍ.

کافران می گویند چرا نشانه ای آشکار - که به چشم سر ببینیم - بر او فرود نمی اید؟ (ای پیامبر به آنان بگو): که من فقط بیم دهنده هستم و هر گروهی، هدایت کننده ای دارد.

رعد / 7

کافران برای آنکه پیامبر را تکذیب کنند، به بهانه های گوناگون می کوشیدند دعوت او را به خداشناسی بی ثمر سازند. از جمله آنکه تقاضاهای عجیب و غریبی از پیامبر می کردند. مثلاً انتظار داشتند فرشته ای از آسمان فرود اید و نامه ای آسمانی به پیامبر دهد، به طوری که آنان با چشمهای ناپاک خود حقایق آن را ببینند و بخوانند، و بارها از اینگونه خواسته ها ابراز کرده بودند. امّا خداوند در ایاتی چند، این تقاضاهای فریبکارانه را ردّ کرد و به پیامبر فرمود:

تو فقط باید به آنان تذکّر دهی و ایشان را از آخرت بیم دهی و وظیفه ای بیش از این در قبال خواسته های آنان نداری. پس از تو هم، هر قوم و گروهی برای خود راهنما و هدایتگری دارد و راه تو را ادامه می دهد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز برای آنکه راهنما و هدایتگرِ پس از خود را هم معرفی کرده باشد، درگفتاری می فرماید:

مَنْ یریدُ اَنْ یحْیی حَیاتی و یمُوتَ مَوْتی و یسْکُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتی وَ عَدَنی رَبّی فَلْیتَوَلَّ علی بن ابیطالب فَاِنَّهُ
لَنْ یخْرِجَکُمْ مِنْ هُدی و لَنْ یدْخِلَکُمْ فی ضَلالَةٍ.(16)

هر کس که می خواهد آنگونه که من زندگی کردم زندگی کند و آنگونه که من می میرم، بمیرد، و در بهشت برینی که خدای من آن را وعده داده است، جای گزیند، باید ولایت علی را بپذیرد. چرا که او هرگز شما را از راه هدایت برون نمی برد و به گمراهی وارد نمی سازد.

و از این رو است که علی علیه السلام فرمود:

رَسُول اللّه الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهادی.(17)

پیامبر همان بیم دهنده است و من هدایت کننده.

زیرا او دیده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی دست بر سینه خود گذارد و فرمود:

أنا المُنذِر یعنی من بیم دهنده هستم آنگاه دست بر شانه علی نهاد و فرمود:

اَنتَ الهادی یا عَلی، بِکَ یهتَدی المُهَتدونَ مِن بَعدی.(18)

ای علی تویی راهنمای امّت، و به تو راه یافتگانِ پس از من هدایت می یابند.

 ایه ولایت

اِنَّما وَلیکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلوةَ وَ یؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُون. وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.

سر پرست و ولی شما فقط خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که، نماز بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند. و هرکس سر پرستی و ولایت خدا و رسول او و این مؤمنان را بپذیرد - البته از حزب خداست - و حزب خدا پیروز است.

مائده / 55-56

عبد الله بن سلام از دانشمندان یهودی بود که با تنی چند از دیگر یهودیان، مسلمان شده بود. یک روز او و یارانش نزدیک نماز ظهر به حضور پیامبر رسیدند و با آن حضرت به گفتگو نشستند. آنها به پیامبر گفتند:

فاصله خانه های ما از مدینه دور است، و ما در میان یهودیان، بی سرپرست و بی پناهیم. آنها از اینکه ما مسلمان شده ایم و شما را تصدیق کرده ایم، ناراحت هستند و با ما دشمنی می ورزند، و سوگند یاد کرده اند که با ما قطع رابطه کنند. اکنون به وجود شما پشتگرمیم، و به زیارت شما دلخوشیم. اما نمی دانیم پس از شما چه کنیم؟ حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام در زمان حیاتش، یوشع بن نون را به عنوان جانشین خویش معرفی کرد، تا مردم بدانند پس از او به چه کسی مراجعه کنند و به وجود چه فردی دلگرم باشند. اکنون شما چه کسی را به عنوان جانشین پس از خود معرفی می فرمایید؟ در این هنگام، امین وحی بر پیامبر فرود آمد وعرض کرد:

سرپرست و ولی شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند.

این پاسخ برای عبد الله و همراهان او واضح و روشن نبود. چه کسانی بر پا دارنده نمازند؟ چه کسانی در حال رکوع زکات هم می پردازند، تا ولی و سرپرست ما پس از پیامبر باشند؟ اینجاست که پیامبر باید مصداق روشنی را از این کلام بیان فرماید. از طرفی وقت ادای فریضه ظهر فرا رسیده بود.پیامبر از جا برخاست و همراه با عبدالله و یارانش به سمت مسجد آمدند.

از آن سو در مسجد هم حادثه مهمّی رخ داده بود. حضرت علی علیه السلام پیش از شروع نماز ظهر، مشغول خواندن نماز نافله بود، که فقیری به مسجد آمد، و از کسانی که در مسجد بودند تقاضای کمک کرد. هیچکس حاجت او را برآورده نساخت. ناگاه متوجه شد فردی در حال رکوعِ نماز با دست اشاره می کند. شتابان به سوی او رفت و تقاضای خود را تکرار کرد. علی علیه السلام در همان حال رکوع، انگشتری خود را که هزار دینار ارزش داشت، از انگشت خویش بیرون آورد و به آن مرد فقیر بخشید. آن انگشتر را پیش تر، نجاشی پادشاه حبشه به پیامبر هدیه داده بود و پیامبر هم آن را به علی علیه السلام بخشیده بود. وقتی پیامبر و همراهانش به مسجد رسیدند مرد فقیر را دیدند که با خوشحالی بسیار در حال خروج از مسجد است.

پیامبر از او پرسید: ایا کسی چیزی به تو بخشیده است؟

مرد فقیر عرض کرد: آری یا رسول الله آن مرد که در حال نماز است این انگشتر را به من بخشید.

آنگاه پیامبر ایه ای را که لحظاتی پیش بر او نازل شده بود، و از این حادثه خبر می داد، بر عبدالله بن سلام و همه مسلمانانی که در مسجد حاضر بودند، تلاوت فرمود.

و سپس افزود: «علی بن ابیطالب وَلیکُمْ بعدی» یعنی پس از من علی بن ابیطالب ولی شماست.

پس از آن عبد الله و همراهانش که مطلوب خود را یافته بودند، به ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام شهادت دادند. آنگاه امین وحی بار دیگر بر پیامبر نازل گشت و بشارتی برای مؤمنان به ارمغان آورد که:

وَ مَنْ یتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّه هُمُ الْغالِبُونَ.

دانشمندان پیرو مکتب خلفا ضمن اشاره به ماجرای
عبد الله بن سلام در کتب معتبر خود(19)، نقل دیگری از ابوذر، صحابی رسول خدا نیز آورده اند. او نیز پس از بیان داستان انگشتری،
می گوید: پیامبر دست به دعا برداشت و عرض کرد:

 خداوندا ، برادرم موسی علیه السلام از تو اینچنین درخواست نمود که:

«قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدری، وَ یسِّر لی أمْری، وَ احْلُلْ عُقْدهً مِنْ لِسانی یفْقَهوُا قَوْلی، وَاجْعَل لی وَزیراً مِن أَهلی، هارُونَ أَخی، أُشْددْ بِهِ أزری، وَ أَشْرِکْهُ فی أَمری»

پروردگارا، سینه ام بگشای، و کارم را آسان گردان، و گره از زبانم باز کن تا سخنم را دریابند، و برای من وزیری از خاندانم تعیین فرما، هارون برادرم را برای این کار قرار ده، تا پشتم به او گرم و استوار باشد، ودر کارم وی را شریک گردان. آنگاه به او وحی کردی که ما بازوانت را به برادرت نیرومند می سازیم و برایتان قدرتی قرار می دهیم تا با شما برابری نکنند. پروردگارا اینک من محمد پیامبر تو و حبیب تو هستم. تو نیز سینه ام را بگشای و کارم را آسان گردان و «علی» از خاندان مرا وزیر من قرار ده تا پشتم به او استوار گردد.

ابوذر می گوید: از پس این دعا بود که جبرئیل از سوی خداوند نازل شد و گفت:

ای محمد بخوان « إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...»(20)

از کلمه «انّما» به معنی فقط در ابتدای ایه چنین برداشت می شود که ولایت و سرپرستی منحصر است به خدا و رسول و مؤمنانی که در حال رکوع نماز، صدقه بپردازند. و البته هیچکس هم جز علی بن ابیطالب علیه السلام این ویژگی را پیدا نکرد. هر چند در ایه این مفهوم بالفظ جمع آمده است (الّذین آمنوا ...) امّا تنها یک نفر شایسته چنین نشان و مقامی گردید.(21)

همچنین کلمه «ولی» در ایه به معنی سرپرست است نه دوست و نه یاور، زیرا در غیر اینصورت با کلمه اّنما و حصر در ایه سازگاری نخواهد داشت. چه که دوستان و یاوران اهل ایمان منحصر به همین سه گـروه خواهند شد، و این در حالی است که اهل ایمان، دوستان و یاوران دیگری نیز دارند. مانند: ملائکه و یا مؤمنانی که دارای این نشانه هم نیستند و یا حتی افرادی غیر مسلمان همچون نجاشی که وی نیز مسیحی بود و مسلمانان را پناه داد. خداوند در سوره ممتحنه ایه 8، دوستی مسلمانان را با کافرانِ بی آزار، نهی نکرده است.(22)

از سوی دیگر حتی اگر فرض کنیم ایه ولایت، در میان ایاتی است که مربوط به هم هستند، این فرض نیز ثابت می کند که مراد از ولایت در این ایات هم با معنی سرپرست و اولی به تصرف بودن سازگاری بیشتری دارد. چرا که در ایه 51 می فرماید :

« ...هرکس ازشما که یهود ونصاری را ولی خود قراردهد ، ازآنها خواهد بود ... »

این بیان نشان می دهد که صرف دوستی نسبت به یهود و نصاری مورد نظر نیست، بلکه مطلب بالاتر از آن است. یعنی رابطه به گونه ای است که فرد را به جمع کافران ملحق می کند و از آنان محسوب می شود. مسلماٌ چیزی که باعث می شود فرد جزء گروه یهود و نصاری گردد، آن است که وی سرپرستی آنها را بپذیرد و آنان را در تصرف امورخویش نسبت به دیگران اولی و برتر بداند.

 از همین رو شایسته است کلمه « ولی » را حتی در ایات قبل و بعد از ایه ولایت ( ایات 51 و 57 سوره مائده ) به معنای سر پرست در نظر گرفت.

نکته دیگر اینکه، برخی گمان کردند، کلمه «راکعون» در ایه به معنای «خاشعون» است. و ایه را اینگونه ترجمه می کنند که: ولی شما مؤمنانی هستند که با خضوع و خشوع، نماز بر پا می دارند و زکات می پردازند. درحقیقت با این معنا، دو ویژگی مؤمنان (اقامه نماز و پرداخت زکات با حال خضوع) دیگر اختصاص به فرد خاصی نخواهد داشت یعنی «ولی» از انحصار خارج می گردد. و هر مؤمنی که دارای این اوصاف باشد «ولی» شما خوانده می شود. در پاسخ چنین افرادی باید گفت:

به اعتبار اغلب کتابهای لغت که مورد اعتماد مکتب خلفا نیز هست، معنای حقیقی و لغوی رکوع، همان خم شدن است .بنابراین تا زمانی که قرینه لفظی و یا معنوی در ایه نباشد، نباید رکوع را به معنای مجازی آن یعنی خضوع و خشوع ترجمه کرد.

ایه مباهله

اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَ. فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ.

حق همان است که از جانب خدا به تو رسیده است، پس مبادا در آن شک و تردید نمایی. حال بعد از اینکه به وحی خدا آگاهی یافتی، هر کس با تو به بحث و جدل بپرازد، به آنان بگو: بیایید ما و شما هر کدام فرزندان و زنان و عزیزان خود را فرا خوانیم سپس به مباهله برخیزیم و نفرین خدا را بر دروغگویان فرو فرستیم.

آل عمران / 60-61

مکه، بزرگترین پایگاه کافران قریش فتح شده بود، و می رفت که اسلام سرتاسر شبه جزیره عربستان، و حتی سرزمینهای اطراف آن را مطیع خود سازد. مردم سر زمین نَجْران هم که مسیحی بودند و در منطقه مرزی حجاز و یمن زندگی می کردند، ماجرای ظهور پیامبر اسلام را شنیده بودند. به موازات مکاتبات رسول اکرم با سران کشورهای بزرگ آن روز بود که ناگاه، نمایندگان پیامبر اسلام به نجران می ایند و نامه ای از سوی حضرت رسول به اسقف بزرگ کشیشان مسیحی می دهند. در قسمتی از این نامه آمده بود که:

... من شما را از بندگی بندگان خدا به بندگی خدا فرا می خوانم و نیز از شما دعوت می کنم که از فرمانبری و ولایت بندگان خدا بدر آمده، ولایت خدا را پذیرا شوید. اما اگر اسلام را نپذیرفتید، پس باید که جزیه بپردازید و اگر جزیه ندهید، با شما اعلان جنگ می کنم.

بزرگان نجران پس از مشورت، مصلحت در آن دیدند که ابتدا با حضرت رسول صلی الله علیه وآله وارد مذاکره شوند، شاید که با این روش بر او فائق ایند. از این رو به مدینه آمدند و با آن حضرت درباره درستی ادعای پیامبریش به بحث و مناظره پرداختند. مذاکرات مسیحیان با پیامبر خدا به شکست انجامید و در پایان، پیامبر به دستور خداوند، برای آنکه راه هر گونه فرار از حق و راستی را بر آنان ببندد، آنها را به یک نبرد جدید فرا خواند. نبردی که تا آن روز در اسلام سابقه نداشت.

این نبرد جدید بر اساس ایه بیان شده، مباهله نام گرفت. مسیحیان پذیرفتند و قرار گذاشتند که به پیشنهاد قرآن، مباهله کنند. امّا با خود گفتند که روز موعود به چگونگی حضور پیامبر در میدان مصاف بنگرند. اگر دیدند پیامبر با اصحاب و سپاهیان خود و همراه با شوکت و شکوه به مباهله آمد، با او به این جنگ بی سابقه برخیزند. امّا اگر دیدند با بهترین کسان خود به میدان آمد، از مباهله با او بپرهیزند.

در روز موعود - روز 24 ذی الحجه سال نهم هجرت - مسیحیان دیدند که پیامبر می اید. امّا چه پر شکوه می اید. نه آن شکوه ظاهری و پوچی که مسیحیان فکر می کردند. آنها دیدند پیامبر حسین علیه السلام را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را هم گرفته است - یعنی فرزندانمان - دخترش فاطمه زهرا علیها السلام در کنار او - یعنی زنانمان - و حضرت علی علیه السلام هم در جانب دیگر اوست - یعنی جانهایمان - و با این عظمت آسمانی و بی نظیر به مباهله می اید.

مسیحیان با دیدن این صحنه تکان دهنده، یقین کردند که اگر این پنج وجود مقدس دست به دعا بردارند و آنها را نفرین کنند، عذابی دردناک بر آنان فرود خواهد آمد.

بر اساس این ایه شریفه، حضرت علی علیه السلام نفس، یعنی جان پیامبر معرفی شده است. همچنین بر اساس روایات، همراهان پیامبر در جریان مباهله، به عنوان اهل بیت ایشان شناخته می شوند. اکنون به روایت زیر از کتاب صحیح مسلم توجه فرمایید:

لَمّا نُزِلَتْ هذِهِ الایةُ: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَْبنآئَنا وَ اَبْنائَکُمْ...» دَعا رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسُیناً فَقالَ: اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی.(23)

وقتی این ایه نازل شد، پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: بار الها، اینان اهل بیت من هستند.

بکار رفتن لفظ جمع (نسائنا وانفسنا) در ایه با اینکه مصداق هر کدام یک نفر بیش نیست، و همچنین آمدن لفظ (ابنائنا) در ایه و مصداق آن که تنها دو نفرند، هیچکدام با یکدیگر منافات ندارد، چرا که اینگونه سخن گفتن حتی در زبان فارسی نیز رایج است. مثلا معلم در بیان قانون کلی می گوید: آنها که نمره بیست گرفته اند، جایزه دارند. در حالی که تنها یک نفر نمره بیست گرفته است. یا برای ادای احترام و بزرگداشت، الفاظ را بصورت جمع بکار می برند.

مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» جلد سوم صفحه 163 به نقل از دانشمندان پیرو مکتب خلفا، بیست ایه از قرآن را جمع آوری نموده که تمامی آنها با لفظ جمع بکار رفته اند، در حالیکه تنها یک نفر مورد نظر بوده است.

نکته دیگر آنکه وقتی اطاعت و پیروی از شخص پیامبر لازم و واجب باشد، مسلّماً اطاعت و پیروی از نفس و جان او یعنی علی علیه السلام نیز واجب ولازم است. و از آنجا که نفس و جان مایه حیات و دوام زندگی آدمی است، این تشبیه به ما می فهماند آن کسی که باعث دوام نبوت و حیات نبوّی است، وجود مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام می باشد.

ایه تطهیر

... اِنَّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُم تَطْهیراً.

همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما اهل بیت دور نماید و شما را پاک گرداند.

احزاب / 33

حادثه ای در خانه اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است. ام سلمه می گوید: پیامبر در خانه من بود که ناگهان، حالت نزول وحی به ایشان دست داد. به من فرمود: بی درنگ برو و به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، بگو بیایند. من هم به سرعت آنها را فرا خواندم. پیامبر همگی آنان را در زیر کسای یمانی(24)جمع کرد و در آن حال ایه فوق بر ایشان نازل شد. آنگاه پیامبر فرمود:

اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیتی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهیراً.

بار الها! اینان اهل بیت منند. پس هرگونه پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و معصومشان گردان.

امّ سلمه در ادامه می گوید: به پیامبر عرض کردم: اجازه
می فرمایید من هم نزد شما بیایم و در زیر کِسا جای گیرم؟

پیامبر فرمود: تو در جای خودت باقی بمان، هر چند که زن خوبی هستی.

یعنی اینجا نه تنها جای تو نیست، بلکه هیچکس دیگر لیاقت چنین جایگاهی را ندارد.

پس از این ماجرا فرمانی از جانب خدا آمد که :

و أمُرْ أهلَکَ بِالصَّلوةِ وَ اُصطَبِرْ علیها.(25)

یعنی خاندان خود را به نماز امر کن و از آنان بخواه در بپاداشتن نماز شکیبایی ورزند

پیامبر تا شش ماه(26)، هرگاه برای نماز صبح به مسجد
می رفت کنار درِ خانه علی و فاطمه علیهما السلام می ایستاد، به آنان سلام می کرد و با صدای بلند می فرمود:

الصَّلوة یا اَهْلَ الْبَیت.

و سپس ایه تطهیر را تلاوت می فرمود.(27)

بدین ترتیب روشن می شود زنان پیامبر در زمره اهل بیت معصوم پیامبر به شمار نمی ایند زیرا که اگر به چنین بود، رسول خدا آنان را نیز به زیر کساء دعوت می نمود. و ایه تطهیر را هم در مورد آنها تلاوت می فرمود.

این مطلب نیز با این نکته تایید می شود که هر چند ایه تطهیر در میان ایات مربوط به زنان پیامبر است و تعداد زنان پیامبر هم بیش از تعداد مردان مورد نظر در ایه است، امّا ضمایر بکار رفته در ایه تطهیر جمع مذکّر هستند. و این خود گواهی روشنی بر این مدّعا است که زنان پیامبر جزء اهل بیت معصوم و مطهًر آن حضرت به شمار نمی روند.

ایه تبلیغ

یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لایهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.

ای رسول، آنچه را که از سوی خدا به تو نازل شده است به مردم برسان، که اگر چنین نکنی رسالت خدا را انجام نداده ای. و خداوند تو را از (آسیب) مردم حفظ می نماید و مسلماً گروه کافران را هدایت نمی کند.

مائده / 67

ماه ذیحجه سال دهم هجری بود که پیامبر آخرین مراحل ایین حج ابراهیمی را به مردم آموزش داد. مراسم پایان پذیرفت، امّا هنوز یک مطلب مهم باقی مانده بود که می بایست آن را بیان نماید. رسول خدا صلی الله علیه وآله از اعلان آن بیم داشت. نگران دسیسه و توطئه از سوی گروهی از مردم بود. از این رو تا جایی که توانست اعلان آن را به تأخیر افکند.

سر انجام جبرئیل همراه با فرمانی بسیار مهم از جانب خداوند فرود آمد، و این در حالی بود که مسلمانان در راه بازگشت از مراسم حج بودند. این فرمان بیانگر آن بود که اگر پیامبر در پی آن، پیام را به مردم نرساند، در امر رسالت خویش کوتاهی کرده است و پناه بر خدا که پیامبر در رسالت کوتاهی ورزد.

چنین سخن تهدید آمیزی از سوی خدا خطاب به برگزیده ترین بنده اش خود گواهی آشکاری بر اهمیت و عظمت مطلب است امّا نگرانی و دلهره پیامبر از اعلان مطلب و پی آمدهای آن چیز کمی نبود. منافقان تحرکات تازه ای را آغاز کرده بودند و پیامبر از آنها آگاهی داشت.

از این رو خداوند در پایان فرمان برای آسودگی خاطر رسولش مژده می دهد که نگران مباش، خدایت تو را آسیب دشمنان محفوظ می دارد.

پس دیگر درنگ جایز نبود. پیامبر فرمان توقف داد. توقفگاه در سرزمین جُحفه و در کنار برکه ای به نام خم بود. رسول خدا
صلی الله علیه وآله سه روز منتظر ماند تا آنها که پیشاپیش می رفتند، باز گردند و آنها که از پس می آمدند، خود را به توقفگاه برسانند. جماعت انبوهی از مسلمانان متجاوز از یکصد هزار نفر جمع شدند. رسول خدا بر فراز بلندی که از جهاز شتران ساخته شده بود، رفت و در برابر مردم ایستاد تا آن پیام مهم را به سمع و نظر همه برساند. این پیام به نام ایه تبلیغ مشهور شده است.

برای آنکه بدانیم این ایه گویای چه پیام مهمی است که پیامبر مأموریت ویژه یافته تا آن را صریح و روشن و بدون هیچ ترس و واهمه ای به مردم ابلاغ کند، به روایات زیر توجه می کنیم:(28)

ابو سیعد خُدری که از اصحاب معروف رسول خداست
می گوید:

نُزِلَت هذه الایة «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ» علی رسول الله یومَ غدیر خم فی علی بن ابیطالب.

ایه مورد بحث روز غدیر خم درباره اعلان جانشینی علی بن ابیطالب بر پیامبر نازل شد.

ابن مسعود، صحابی بزرگ رسول اکرم صلی الله علیه وآله می گوید:

کُنّا نَقرأُ علی عهد رسولِ الله «یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مآ اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ - اَنَّ عَلیاً مَولی المُؤمِنینَ - وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ»

در زمان رسول خدا این ایه را ما اینچنین می خواندیم: «ای رسول، آنچه را که از جانب خدا بر تو نازل شده است، که علی همانا مولا و سرپرست مؤمنان است، به دیگران ابلاغ کن، اگر این کار را نکنی رسالت خدا را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می کند.»

اهمیت پیام فراتر از آنست که برخی پنداشته اند پیامبر
می خواسته تنها اعلان نماید که علی علیه السلام را دوست بدارید! اینان «مولی» را به معنای دوست گرفته اند نه سرپرست. این همه تشریفات آسمانی و زمینی تنها برای اعلان محبت و دوستی علی علیه السلام در آن صحرای سوزان و توقف طولانی سه روزه در آنجا، نزد خردمندان ناپسند و بیهوده است، مسلماً پیامبر از چنین کاری منزه و مُبرّا است. رسول خدا بارها پیش از این به بهانه های مختلف امر دوستی و محبت نسبت به علی علیه السلام را سفارش نموده بود و دیگر نیازی به چنین تشریفات و یا دلهره و نگرانی از مردم را نداشت.

ایه اِکمال

... الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دیناً ...

امروز کافران از اینکه در دین شما اختلافی ایجاد کنند نا امید شدند. پس شما از آنان بیمناک نشوید بلکه از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.

مائده / 3

پس از پایان مراسم حج، هنگامی که حاجیان به خانه ها و سرزمین های خویش باز می گشتند، پیامبر برای اجرای فرمان الهی، دستور داد تا مسلمانان در سر زمین جُحفه در کنار برکه ای به نام خم توقف کنند. در آن اجتماع همگانی، حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمود. پس از آنکه پیامبر این امر مهم را به انجام رساند، و ارکان دین را با استمرار بخشیدن نبوت به وسیله امامت و ولایت، محکم و استوار ساخت، ایه اکمال نازل شد. روایات زیر بیانگر این حادثه هستند:(29)

 

*ابو سعید خُدری می گوید:

لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللّهِ عَلِیاً یوْمَ غَدیرِ خُمّ فَنادی لَهُ بِالْوِلایةِ، هَبَطَ جبرئیلُ عَلَیهِ بِهذِهِ الایةِ:«الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»

وقتی که حضرت رسول اکرم در روز غدیر خم، علی را به جانشینی خود برگزید و ولایت و سرپرستی او را بر مسلمانان اعلام فرمود، حضرت جبرئیل این ایه را به ارمغان آورد: «امروز دین شما را کامل کردم...»

 

*ابو هُرَیره نقل می کند:

لَمّا کانَ یوْم غَدیرِ خُمٍّ وَ هُوَ یوْمُ ثمانی عَشَر مِنْ ذِی الْحَجَّةِ قالَ النَّبِی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ» فَأَنْزَلَ اللّهُ «الْیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...»

وقتی روز غدیر خم - که هجدهم ذی الحجة بود - فرا رسید پیامبر فرمود: هر کس که من مولا وسرپرست اویم، علی هم مولا و سرپرست اوست. آنگاه خداوند این ایه را نازل فرمود که: امروز دین شما را کامل کردم ....

*راوی نقل می کند رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از اعلان جانشینی علی علیه السلام از مردم خواست که:

سَلِّموا عَلی عَلی بِإِمرَة المُؤمنینَ.

بر علی با عنوان امیرمؤمنان سلام دهید.

پس از آن رسول خدا بانگ تکبیر بر آورد و فرمود:

اللّهُ اَکبَرُ عَلی اِکمالِ الدین و اِتمامِ النِّعمَة و رِضَا الرَّبِ برِسالَتی وَ الولایةِ لِعلی بن ابیطالب بَعدی.(30)

الله اکبر، بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت و برخشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من.

گفتنی است که سیوطی در تفسیر خود سند این روایات را ضعیف شمرده است. اما ماجرای غدیر و حدیث مربوط به آن در میان عامّه از وثاقت واعتبار بسیار بالایی برخوردار است ودر میان شیعه هم قطعی و مسلم است که چنین حادثه ای رخ داده است. در اهمیت امر جانشینی پیامبر همین بس که خداوند، فرمان اکیدی مبنی بر ابلاغ آن به مردم صادر فرموده است. چرا که استمرار نبوت یا به تعبیر قرآن «اکمال دین و اتمام نعمت» جز با امر ولایت امکان پذیر نیست. از این رو عقل و درایت، سند روایات را تقویت می کند.

ایه اولی الأمر

یا ایهَا الَّذینَ امَنُوآ اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَئٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الأخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ اَحْسَنُ تَاوْیلاً.

ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا اطاعت کنید و نیز از رسول و صاحبان امر(دین) خود اطاعت ورزید. پس اگر در چیزی نزاع کردید، (داوری) آن را به خدا و رسول وانهید، (البته) اگر به خدا و جهان آخرت ایمان دارید. این (کار برای شما) بهتر است و سرانجام نیکوتری دارد.

نساء /59

جابر بن عبدالله انصاری صحابی بزرگ پیامبر می گوید: وقتی این ایه بر پیامبر نازل شد، پرسیدم: ای رسول خدا، ما خدا را شناختیم و فهمیدیم رسولش کیست تا اطاعتشان کنیم، اما اولو الأمری که خداوند اطاعت آنها را با اطاعت شما قرین کرده است، چه کسانی هستند؟

جابر به درستی فهمیده بود که پرسش خود را از چه کسی باید بپرسد. همو که با کلام خدا و آهنگ وحی آشنایی کامل دارد و سخنی هم از سرهوی و هوس نمی گوید. «اولوالامر» برای او
کلمه ای غریب و ناآشنا بود. چرا که مصادیق بارز و مشخصی برای آن نمی شناخت و مهمتر از آن اینکه اطاعت آنها، همردیف و همدوش اطاعت از رسول خدا شمرده شده بود و هیچگونه قید و شرطی هم برای آن ذکر نگردیده بود.

پس بهترین کار را جابر انجام داد که از شخص پیامبر پرسید و از پیش خود رای و نظری نداد. نگفت باید به سلیقه خود درایه تدبّر کنم و تفسیری دلخواه از آن بیابم و مراد خدا را کشف نمایم. هر چند خداوند در جای دیگر به تدبّر در ایات خود امرکرده است،امّا روشن است که این تدبّر باید به راهنمایی و دلالت راه یافتگان و هدایتگران الهی و در پرتو کلام آنها، صورت پذیرد تا از هر گونه خطا و انحرافی مصون باشد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله در مقام پاسخ به جابر فرمود:

ای جابر، آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند که نخستین آنها «علی بن ابیطالب» است سپس «حسن» و پس از او «حسین» صاحبان امرند. پس از آنان، «علی بن الحسین» و سپس «محمد بن علی» است که در تورات او را باقر نامیده اند، و تو به دیدار او نایل خواهی شد. آنگاه که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. پس از او «جعفر بن محمد» ملقب به صادق و سپس «موسی بن جعفر» و «علی بن موسی» هستند. آنگاه نوبت به «محمد بن علی» و پس از او به «علی بن محمد» و «حسن بن علی» خواهد رسید. سپس هم نام و هم کینه من و حجت خدا در زمین و بقیه او در میان بندگانش، فرزند حسن بن علی، صاحب امر خواهد شد. او همان کسی است که خداوند متعال به وسیله او دین خود را در سراسر جهان فراگیر می کند. او غیبتی طولانی خواهد داشت و پیروان او در آن زمان با این امر امتحان می شوند، اما آنها بر اعتقاد و ایمانشان نسبت به امامت او پا بر جا و استوارند.

آنگاه جابر می پرسد: ایا پیروان او در آن زمان از وجوداو بهره می برند؟

رسول خدا در پاسخ می فرماید:

 به خدایی که مرا به پیامبری برگزید، سوگند می خورم که آنها از پرتو نور ولایت او بهره می برند همچنانکه از نور خورشید بهرمندند، اگر چه پشت ابرها پنهان باشد....(31)

گفتنی است که اولوالامر همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله می بایست از هر گونه خطا و اشتباهی مصون باشند. چرا که خداوند مردم را به پیروی و اطاعت از ایشان امر کرده است ،و در جایی دیگر پیروی از فرد گنهکار و خطا کار را نهی نموده است. امر به انجام چیزی و نهی از همان چیز هیچگاه با یکدیگر جمع نمی شود. بنابراین فرمان خداوند مبنی بر اطاعت از اولوالامر حاکی از عصمت آنهاست. در غیر اینصورت، اطاعت از آنها سبب گمراهی پیروان می گردد و امر هدایت مختل می شود. که البته خداوند هیچگاه مردم را به اطاعت از فردی خطا کار و غیر معصوم که در حقیقت پیروی از شیطان است. فرمان نمی دهد.

فخر رازی مفسّر بزرگ اهل سنت در تفسیر خود به همین مطلب نیز اشاره نموده است. در برخی دیگر از منابع معتبر پیروان مکتب خلفا از رسول خدا صلی الله علیه داله نقل شده است که مراد از اولوالامر در این ایه تنها امیر مؤمنان علیه السلام و امامان از فرزندان او می باشند.(32)

بیان تعابیر کلی از طرف خدا (اولو الامر، اذن واعیه، خیر البریه، الذین آمنوا الذین ...) و سپس تعیین مصداق آن توسط پیامبر، این مهم را می فهماند که برای درک معانی و تعیین مصادیق ایات قرآن، تنها ظاهر آنها کافی نیست، بلکه وجود مبین و مفسّری همچون پیامبر و یا فردی هم سنخ او را می طلبد.

علی(علیه السّلام)

در سنّت

بت شکن

داستان را از زبان علی می شنویم:

آن زمان که در مکه بودیم، مسلمانان تحت آزار و شکنجه کافران بودند و ما قدرت مقابله با آنان را نداشتیم، یک شب پیامبر مرا خواست و به من فرمود:

وقتی اهل مکه کاملا به خواب رفتند، برای انجام کاری مهم و پنهانی به کعبه می رویم. آن شب پس از اطمینان از بی خبری و غفلت مشرکان، پیامبر و من - دو نفری - به مسجد الحرام آمدیم و داخل کعبه شدیم. پیامبر به من دستور داد تا بنشینم، آنگاه پای مبارک خود را بر دوش من نهاد، تا آن حضرت را بلند کنم که یکی از بت ها را که در بلندی قرار داشت، سرنگون کند. اما پیامبر دید که من توان آن را ندارم تا آن حضرت را بالا ببرم. پیامبر از دوش من فرود آمد و به من فرمود: پای خود را روی دوش من بگذار تا تو را بلند کنم. من امر آن حضرت را اطاعت کردم. وقتی پیامبر برخاست آنقدر بالا رفتم که بنظرم آمد اگر بخواهم به افق آسمان هم برسم، می توانم. به فراز کعبه رسیدم و در آنجا صورتکی از بت دیدم به رنگ زرد و از جنس مس. از هر طرف کوشیدم، تا بر آن بت مسلط شوم و کارش را بسازم. وقتی به فروافکندن بت، توانایی یافتم، پیامبر فرمود: آن را سرنگون کن. من نیز چنان کردم. بت مسین وقتی سرنگون شد، مثل شیشه ای شکست وخرد شد. سپس از دوش پیامبر پایین آمدم و بسرعت از آنجا دور شدیم و درون خانه پنهان گشتیم. تا مبادا کسی از مشرکین ما را ببیند و از راز ما با خبر شود.(33)

محبوب ترین خلق خدا

محمد بن حجاج از کسانی بود که بر اثر تبلیغاتی که بر ضد علی علیه السلام براه افتاده بود، مرتبت علی علیه السلام را کوچک می شمرد. او همراه باعده ای دیگر، به عیادت انَس بن مالک آمده بود. انس خادم پیامبر بود و مورد احترام مردم. در آن مجلس، سخن از علی علیه السلام به میان آمد ومحمد بن حجاج علی علیه السلام را کوچک شمرد. انس که این سخن را شنید، پرسید این کیست که قدر و منزلت علی علیه السلام را نمی شناسد؟ او را کنار من بنشانید. وقتی پسر حجاج را کنار او نشاندند، انس گفت:

به خدا سوگند، آنچه راکه می گویم راست است:

یک روز که من در محضر پیامبر بودم، اُمّ ایمَنْ خادمه آن حضرت، مرغی بریان آورد. پیامبر پرسید این را برای چه کسی آورده ای؟ ام ایمن عرض کرد: آن را برای شما فراهم کرده ام.

پیامبر فرمود:

اَللّهُمَّ جِئْنی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ اِلَیکَ وَ اِلَی یأکُلُ مَعی مِنْ هذَا الطّائِر.

بار الها! محبوبترین خلق تو نزد خودت و نزد من را برسان تا با من از این مرغ بریان بخورد.

در این هنگام صدای کوفتن در برخاست. پیامبر به من فرمود: انس، بنگر چه کسی در می زند. من پیش خود گفتم: خدایا کاش مردی از انصار آمده باشد. وقتی در را گشودم، علی را دیدم، راستش دلم نمی خواست علی آن کسی باشد که پیامبر فرموده بود، برای همین، به علی گفتم: پیامبر مشغول کاری است و از ملاقات معذور است. این را گفتم که علی داخل خانه نشود. وقتی برگشتم، دوباره در زدند. این بار هم با خود گفتم: کاش مردی از انصار باشد. اما وقتی در را گشودم با تعجب، علی را دیدم. باز عذر او را خواستم و برگشتم. بار سوم که در را کوفتند، پیامبر به من فرمود: هر کس بود او را داخل کن، تو نخستین کسی نیستی که به قوم خود علاقمند است، او از انصار نیست، او را داخل کن.

من هم رفتم و در را گشودم. علی بود و داخل شد و به دعوت پیامبر بر سر سفره نشست وهمراه آن حضرت از آن مرغ بریان خورد و مشمول دعای پیامبر شد.

محمد بن حجاج که این را شنید، گفت: ای انس به راستی تو خود حاضر بودی و دیدی که چنین ماجرایی رخ داد؟

انس گفت: آری من خود شاهد این ماجرا بودم.

پسر حجاج گفت: با خدای خویش عهد می بندم که از این پس، هرگز مرتبت و منزلت علی را کوچک نشمارم و هر کس که قدر و مرتبت او را نداند، علی را به او می شناسانم.(34)

نشانه نفاق

منافق، کسی است که به دروغ اظهار ایمان می کند، اما در درون کافر است. به این ترتیب شناختن آنان که از دشمنان سرسخت اسلام و مؤمنان بودند، دشوار و چه بسا ناممکن می نماید. اما پیامبر، برای اینکه مؤمنان بتوانند منافقان را بشناسند، نشانه روشنی برای شناسایی آنان معین کرده است.

پیامبر درباره حضرت علی فرمود:

لایحِبُّ عَلِیاً مُنافِقٌ وَ لایبْغِضُهُ مُؤمِنٌ(35)

هیچ منافقی، علی را دوست نمی دارد وهیچ مؤمنی او را دشمن نمی شمارد.

و از همین رو است که حضرت علی خود می فرماید:

وَ اللّهِ اِنَّهُ مِمّا عَهِدَ اِلَی رَسُولُ اللّهِ اَنَّهُ لایبْغِضُنی اِلا مُنافِقٌ وُ لایحِبُّنی اِلا مُؤمِنٌ.(36)

به خدا سوگند، از جمله پیمانهایی که رسول خدا با من نهاده بود، آن بود که جز منافق با من دشمنی نمی ورزد و جز مؤمن مرا دوست نمی شمارد.

و جناب ابوذر هم فرمود:

ما منافقان را با سه نشانه می شناختیم:

  • یا خدا و رسولش را تکذیب کنند،

  • یا در نمازهای جماعت حاضر نشوند،

  • و یا با علی دشمنی ورزند.(37)

شباهت به هارون علیه السلام

وقتی مسلمانان برای جنگ با رومیان آماده حرکت شدند، پیامبر حضرت علی را در مدینه باقی گذارد و فرمود:

علی جان! مدینه در این شرایط جز با وجود من یاتو سامان نمی پذیرد. دشمن منتظر است با خروج من از مدینه، به شهر حمله کند. و من هم به فرمان خدا باید به تبوک بروم. اما اگر تو در مدینه بمانی کسی جرأت حمله به مدینه را نخواهد داشت.

منافقان - همان دشمنان علی - شایعه پراکندند، که چون علی از همراهی با پیامبر در جنگ با رومیان سرپیچی کرده است، پیامبر بناچار برای حفظ آبرو، او را در مدینه گذارده است.

حضرت علی پس از شنیدن این شایعه، فوری سلاح برگرفت، لباس رزم پوشید و خود را به اردوگاه پیامبر رسانید. خدمت حضرت شرفیاب شد و عرض کرد:

ای رسول خدا، دشمن شایع کرده است که شما بخاطر سرپیچی من از رفتن به جنگ، مرا در مدینه با کودکان و پیرمردان و بیماران باقی گذارده اید. اینک من به لشگر پیوسته ام و منتظر فرمان شما هستم.

پیامبر وقتی سخن علی را شنید فرمود:

مدینه جز با وجود من یا تو سامان نمی پذیرد.

و آنگاه افزود:

اَما تَرْضی اَنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلا اَنَّهُ لانَبِی بَعْدی؟

ایا راضی نیستی که منزلت تو نزد من همانند هارون به موسی باشد، جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد آمد؟(38)

حضرت علی هم در پاسخ رسول خدا عرض کرد:

راضی و خشنود شدم .

و این کلام را سه بارتکرار نمود. سپس به مدینه بازگشت تا مأموریت خویش را به انجام رساند.

این ماجرا به «حدیث منزلت» شهرت یافته است. پیامبر به شیوه حدیث منزلت در مواقف دیگری غیر از تبوک نیز سخن گفته است .گفتنی است، هارون تا زمانی که زنده بود، واجد منزلت خلافت و جانشینی موسی بود، چه در غیبت کوتاه او به هنگام سفر دنیا و چه در غیبت طولانی او به هنگام سفر آخرت. بنا بر حدیث منزلت، علی علیه السلام هم تا زمانی که زنده باشد، واجد مقام خلافت و جانشینی پیامبر است چه در غیبت کوتاه پیامبر مانند جنگ تبوک، و چه در غیبت دائمی ایشان پس از رحلت. هر چند که هارون فرصت خلافت را در غیبت دائمی موسی پیدا نکرد، اما این دلیل بر عزل علی علیه السلام از چنین منزلتی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست. که اگر عمر هارون کفاف می داد، مسلماً بلافاصله پس از موسی خلیفه می گردید.

شباهت به عیسی علیه السلام

حضرت علی می گوید : رسول اکرم مرا طلبید و به من فرمود:

یا عَلی! اِنَّ فیکَ مِنْ عیسی - علیه الصلوة و السلام - مَثَلاً، اَبْغَضَتْهُ الْیهُودَ حتّی بَهَتُوا اُمَّهُ، وَ اَحَبَّتْهُ النَّصاری حَتّی اَنْزَلُوهُ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتی لَیسَ بِها.

علی جان! در تو شباهتی از عیسی است و آن اینکه : یهودیان چنان درباره اش دشمنی می ورزیدند که به مادرش بهتان و افترا زدند، و مسیحیان آنچنان در دوستی او پیش رفتند که وی را تا مرتبه ای که شایسته آن نبود بالا بردند.

یعنی یهودیان به حضرت مریم تهمت زنا زدند و مسیحیان عیسی را پسر خدا خواندند. درباره حضرت علی علیه السلام هم دیدیم که گروهی او را سبّ و لعن می کردند و عده ای هم او را تا مرتبه خدایی بالا می بردند. امّا پیروان راستین حضرت علی علیه السلام به عنوان «خیر البرّیة» - بهترین مردم - نامدار شده اند. اینان درباره حضرت علی علیه السلام همان اعتقادی را دارند،که درایات قرآن آمده و پیامبرنیز بیان فرموده است. پس از نقل حدیث فوق، حضرت علی علیه السلام خطاب به مردم فرمود:

آگاه باشد، که دو گروه درباره من هلاک می شوند:

یک گروه، آنانکه خود را دوستدار من می دانند، اما سرکشی می کنند و درباره من تندروی می کنند و آنچه را که شایسته آن نیستم، مدّعی می شوند.

و گروه دوم، دشمنانی که به من افترا می بندند و تا آنجا بدگویی می کنند که به من تهمت می زنند.

مردم! آگاه باشید که من پیامبر نیستم و به من وحی نمی شود. اما من تا آنجا که توان دارم، به کتاب خدا و سنت پیامبرش عمل می کنم.

هر فرمانی که درباره اطاعت از خدا به شما می دهم، چه بخواهید و چه نخواهید، باید که از من اطاعت کنید. اما اگر من یا هر کس دیگری شما را به معصیت خدا فرمان داد، هرگز از او فرمان نبرید. فرمانبری فقط در اموری است که روشن است اطاعت خدا در آن است.(39)

داوری درست

قضاوت، امر بسیار دشوار و مهمی است. عده بسیاری در داوری میان دو نفر دچار اشتباه می شوند. اما باید دانست که حضرت علی هیچگاه و در هیچیک از قضاوتهای خود خطا نمی کرد.

علت این امر را از زبان علی علیه السلام می شنویم:

پیامبر به من دستور داد که به یمن بروم و آنان را به اسلام دعوت کنم و احکام خدا و حلال و حرام او را برایشان بیان نمایم. به آن حضرت عرض کردم:

ای رسول خدا، من جوان هستم. مرا به سوی قومی اعزام می فرمایی که در میان آنها حوادث و مشکلاتی رخ می دهد، و ناگزیر باید بین آنها داوری کنم. با این سنّ کم و نداشتن تجربه داوری، ممکن است از عهده انجام این کار دشوار برنیایم.

پیامبر به من فرمود:

چاره ای نیست یا تو باید بروی و یا من.

من هم عرض کردم:

اگر چاره ای نیست امر شما را اطاعت می کنم.

آنگاه پیامبر درباره من فرمود:

إِنْطَلِقْ ، فَاِنَّ اللّهَ یثَبِّتُ لِسانَکَ وَ یهْدی قَلْبَکَ.

علی جان حرکت کن، که خداوند زبان تو را در بیان حق ثابت و استوار می سازد و قلب تو را در داوری درست هدایت می کند.

پس از این فرمایشِ پیامبر، هرگز در درستی داوری میان دو نفر دچار تردید و دودلی نشدم.(40)

قاتل منافقان

یک روز پیامبر با عده ای از اصحاب از راهی می گذشت. کفش پیامبر پاره شد و از پایش در آمد. علی علیه السلام کفش را برداشت و مشغول تعمیر آن شد.

پیامبر چند قدم رفت و ایستاد، و آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود:

اِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یقاتِلُ عَلی تَأْویلِ الْقُرانِ کَما قاتَلْتُ عَلی تَنْزیلِه.

در میان شما کسی است که بر اساس تأویل - باطن - قرآن خواهد جنگید، چنان که من براساس تنزیل - ظاهر- قرآن جنگیدم.

قرآن صریحاً به پیامبر دستور می دهد:

 یا ایها النَّبی جاهِدِ الْکُفارَ وَ المُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِم.(41)

ای پیامبر! با کافران و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر.

کافران معلوم بود که چه کسانی هستند، و جنگ با ایشان بر اساس ظاهر و تنزیل قرآن است. اما منافقان معلوم نبود چه افرادی هستند، درنتیجه پیکار با آنها براساس تاویل - باطن قرآن - است. از این رو پیامبر با کافران جنگید و علی با منافقان.

ابوبکر که در جمع حضور داشت از پیامبر پرسید:

ایا من همان کسی هستم که فرمودید؟

پیامبر فرمود: خیر.

عمر پرسید: مخاطب شما من نیستم؟

باز هم پیامبر فرمود: خیر.

آنگاه رسول خدا افزود:

مخاطب من کسی است که کفش مرا تعمیر می کند.

همراهان پیامبر به علی گزارش دادند که آن حضرت درباره او چه فرموده است. اما علی سر بلند نکرد. گویا خود، سخن پیامبر را شنیده بود.(42)

گفتنی است دراینجا پیامبر برای معرفی فرد مورد نظر، نشانه ای بیان می کند که حاضران به روشنی فهمیدند، منظور پیامبر چه کسی است. چنین روشی برای معرفی و تعیین مصداق متداول است. همانگونه که در ایه ولایت، برای معرفی جانشینِ پیامبر، نشانه ای بیان شد که تنها یک نفر مصداق آن قرار گرفت: «ولی شما پس از خدا و رسول، مؤمنانی هستند که در حال رکوع، زکات می پردازند». و این بدان معنا نیست که هر مؤمنِ دارای
این وصف ، ولی امر مسلمانان خواهد بود. یا هر کس که کفش پیامبر را تعمیر نماید، براساس تأویل قرآن خواهد جنگید!

پرچمدار پیروز

در جنگ مسلمانان با یهودیان خیبر، هر یک از سرداران مسلمان، که برای فتح قلعه های خیبر اقدام می کرد، شکست خورده و ناکام بازمی گشت. چند روز که گذشت وخبری از پیروزی نشد، پیامبر فرمود:

لاُعْطِینَّ الرّایةَ غَداً رَجُلاً یفْتَحُ اللّهُ عَلی یدَیهِ.

فردا پرچم جنگ را بدست رادمردی می سپارم، که خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما می کند.

آن شب را مسلمانان در این گفتگو سپری می کردند، که فردا پیامبر پرچم جنگ را به دست چه کسی خواهد سپرد؟

صبح فردا، مردم در حضور پیامبر جمع شدند و منتظر ماندند. هر کدام امید آن را داشتند که پیامبر پرچم را به او بسپارد. پیامبر سراغ حضرت علی را گرفت.

به آن حضرت عرض کردند که او بر اثر درد چشم بستری است. پیامبر فرمود: او را بیاورید. وقتی علی آمد پیامبر از آب دهان مبارک خویش بر چشم علی کشید و برای او دعا فرمود. چشم دردِ علی فوری بر طرف شد. گویا که اصلاً آن چشم بیمار نبوده است. سپس پیامبر پرچم را به او داد، و از او خواست که به میدان نبرد بشتابد. علی پرسید: ای رسول خدا، با آنان تا آنجا بجنگم که مسلمان شوند؟

پیامبر فرمود: به آرامی به سوی آنان برو و در قلعه هایشان فرود ای و ایشان را به اسلام دعوت کن و حق خدا را بر آنان بگو. سوگند به خدا که اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، از شتران سرخ موی گرانبهای، برای تو با ارزش تر خواهد بود.(43)

علی هم رفت و همانطور که پیامبر فرموده بود فاتح قلعه های خیبر شد.

اعلان برائت

سال نهم هجری است. یک سال از فتح مکه می گذرد. هنوز باقیمانده مشرکان به مکه آمد و شد می کنند و به رسم جاهلیت به زیارت کعبه می پردازند. یکی از عادات زشت و ناپسند آنها آن است که در مراسم زیارت خانه خدا ،گاهی برهنه و عریان می شوند و سوت زنان و کف زنان به گرد خانه خدا طواف می کنند.(44)

خداوند از اینکه، کعبه، نخستین پایگاه توحید، هنوز از لوثِ وجود مشرکان و کافران، پاک نشده، ناخرسند و ناخشنود است. از این رو در سال نهم هجرت، ایات نخستین سوره توبه در اعلان رسمی برائت از مشرکان، و ممنوعیت ورود آنها به حریم مسجد الحرام نازل می شود، و پیامبر از سوی خداوند دستور می یابد تا از ورود مشرکان به حریم پاک کعبه جلوگیری کند. و پس از پایان مهلتی چهار ماهه، بخاطر پیمان شکنی ایشان، ریشه شرک و کفر را بخشکاند. یا از بت پرستی دست بردارند و اسلام بیاورند، و یا آماده نبرد همه جانبه گردند. پیامبر ایات نازل شده را بصورت فرمانی که باید برای مشرکان خوانده شود، به ابوبکر می دهد. و از او می خواهد تا آن را ببرد و بر ایشان بخواند. امّا پس از اعزام ابوبکر به این ماموریت بسیار مهم، جبرئیل نازل می شود و از سوی خدا فرمانی تازه می آورد. دنباله ماجرا را از زبان حضرت علی می شنویم:

وقتی که ایات دهگانه آغاز سوره توبه بر پیامبر نازل شد، پیامبر به ابوبکر ماموریت داد تا آنها را بر اهل مکه بخواند. سپس پیامبر مرا خواست و فرمود: فوری به دنبال ابوبکر برو، هر کجا که به او رسیدی ایات را از او بگیر و خودت آن را بر مشرکان بخوان.

ابوبکر سراسیمه به حضور پیامبر رسید و عرض کرد:

ای رسول خدا، ایا درباره من ایه ای نازل شده است؟ پیامبر فرمود:

نه، امّا جبرئیل به نزد من آمد و فرمود:

لَنْ یؤَدّی عَنْکَ اِلا اَنْتَ اَوْ رَجُلٌ مِنْکَ.

هرگز وحی خدا جز بوسیله خودت یا مردی که از خود تو باشد به مردم ابلاغ نمی شود.(45)

گواهان غدیر

روزی علی علیه السلام در میدان شهرِ کوفه با مردم، به احتجاج برخاست. حضرت در مقابل آنها ایستاد و فرمود:

شما را به خدا سوگند می دهم که هر کس در غدیر خم از پیامبر به گوش خود درباره من چیزی شنیده است برخیزد و گواهی دهد.

سی تن از اصحاب برخاستند که دوازده تن از آنها بدری بودند. یعنی از کسانی بودند که در نبرد بدر در رکاب رسول خدا حضور داشتند، و با مشرکان می جنگیدند. آنها گفتند: ما در روز غدیر خم دیدیم، رسول خدا پس از ادای فریضه نماز، در برابر دیدگان همه قرار گرفت و خطبه خواند و فرمود:

أَلَستُ أولی بِالمؤمِنینَ مِن أَنفُسِهم؟(46)

ایا من از همه مؤمنان نسبت به خودشان برتر نیستم؟

همه پاسخ دادند:

آری ای رسول خدا.

چرا که پیش تر از آن خطاب قرآن را به مؤمنان شنیده بودند که:

 النبی أَولی بِالمؤمنینَ مِن اَنفُسِهم.(47)

از این رو همه اقرار نمودند که ولایت پیامبر نسبت به مؤمنان از ولایت آنها نسبت به خودشان برتر است.

پس از گرفتن این اقرار، پیامبر دست علی را گرفت و بلند نمود و فرمود:

مَن کنُتُ مَولاه فَهذا علی مَولاه.(48) اللّهم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ.

هر کس که من مولا و سرپرست او هستم. این علی نیز مولای اوست. بارالها، دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار.(49)

امّا در میان آن جماعت، سه نفر به این ماجرا گواهی ندادند. یکی از آن افراد، انس بن مالک بود. او گفت: من پیر شده ام و فراموشی بر من عارض گشته است.

حضرت علی آنها را نفرین کرد و درباره انس هم فرمود:

اگر دروغ می گویی، خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا سازد بطوری که عمّامه آن را نپوشاند.

انس از جای برنخاست مگر آنکه لکه های سپیدی بر پوست بدنش ظاهر شد و دچار پیسی گردید.(50)

حق همیشه با علی است

وقتی که حضرت علی برای جنگ با اصحاب جمل عازم بصره بود، پیش از حرکت به نزد جناب اُمّ سَلَمه، همسر گرامی رسول خدا آمد تا از او خداحافظی کند.

جناب امّ سلمه گفت:

در حفظ و پناه خداوند حرکت کن، که سوگند به خدا، تو بر حق هستی و حق همیشه با توست. اگر نبود فرمان خدا و رسولش که به ما - همسران پیامبر- فرموده اند تا خانه نشینی اختیار کنیم، همراه تو حرکت می کردم. اما عزیزترین و بهترین کسانم را که از جانم بیشتر دوستش دارم - یعنی پسرم را - همراه تو می فرستم تا در رکاب تو بجنگد.(51)

امّ سلمه خوب می دانست که چه می گوید. او آنچه را که گفت از پیش خود نگفت. او هم مانند بسیاری از مردم شنیده بود که پیامبر می فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَلِیاً، اللّهُمَّ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ.

خدا علی را مورد رحمت خویش قرار دهد. بار الها حق را هر طور که علی گردید، همراه با او بگردان.(52)

یعنی هر کجا که علی است، حق هم آن جاست.

همراهی جاودانه قرآن و علی علیه السلام

ابو ثابت، غلام ابوذر می گوید:

در جنگ جمل من در لشکر علی بودم. وقتی عایشه، همسر پیامبر را دیدم که در صف مقابل، رو در روی علی به جنگ برخاسته است، مثل عده دیگری از مردم، تردید و دودلی ذهن مرا به خود مشغول داشت. تا ظهر در این تردید باقی ماندم. هنگام ظهر تردید از دلم رخت بربست و بر حقانیت علی یقین کردم و در رکاب او جنگیدم. پس از پایان جنگ به مدینه آمدم و به حضور یکی دیگر از همسران پیامبر - امّ سلمه - شتافتم، و به آن بانو عرض کردم:

نیامده ام که از شما درخواستی داشته باشم. من غلام ابوذر هستم و از جنگ جمل می ایم.

آن بانو به من خوش آمد گفت و من هم گزارش حضور خود در جبهه جنگ جمل را بیان کردم.

او به من فرمود:

آن هنگام که دلها به تردید افتادند تو کجا بودی؟

من ماجرای دودلی خود را تا هنگام ظهر و سپس جنگیدن در رکاب علی را برایش تعریف کردم.

جناب امّ سلمه، پس از شنیدن داستان من، فرمود:

آفرین بر تو که از یاری علی دست نکشیدی. من از پیامبر شنیدم که می فرمود:

علی مَعَ الْقُرْانِ وَ الْقُرانُ مَعَ عَلی، لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ.

علی همیشه همراه قرآن است، و قرآن هم با علی است، و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در کنار حوض کوثر بر من فرود ایند.(53)

معرفی اجمالی منابع

شایسته است از منابع و کتابهایی که در تدوین این نوشتار از آنها بهره جسته ایم، معرفی مختصر و کوتاهی به عمل اید تا خواننده گرامی با مدارک و مصادر اصلی پیروان مکتب خلفا آشنایی پیدا نماید، و در تحقیق وجستجو نیز او را بیشتر و بهتر یاری رساند.

الف - کتابهای حدیث

1- صحیح ُبخاری: نوشته محمدبن اسماعیل بخاری، در گذشته به سال 256 هـ.ق. این کتاب، معروف ترین و معتبرترین کتاب حدیثی علمای عامّه به شمار می رود. آن را «صحیح» نامیدند، زیرا معتقدند تمام احادیث کتاب از لحاظ سند و دلالت، صحیح هستند. در حال حاضر چاپ های گوناگون با شرح های مختلف از این کتاب منتشر شده است. کتابی که ما از آن استفاده کردیم، در سال 1356 هـ.ق در بیروت به چاپ رسیده است وشارح آن کرمانی است. ناشر کتاب، داراحیاء التراث العربی است که 25 جلد را در 9 مجلّد به چاپ رسانده است.

2- صحیح مُسلِم: نوشته مسلم بن حجاج بن نیشابوری درگذشته به سال 261 هـ.ق. این کتاب پس از صحیح بخاری، معتبرترین و مهم ترین کتاب حدیث در میان اهل سنت است، و تمام احادیث آن را صحیح می دانند. از این کتاب نیز چاپ های گوناگونی با شرحهای متفاوت منتشر شده است. کتاب مورد استفاده ما، با شرح نُوَوی در 18 جلد دار احیاء التراث العربی بیروت در 9 مجلد چاپ گردیده است.

3- المُستَدرَک علی الصَّحیحَین: نوشته محمدبن عبدالله، معروف به حاکم نیشابوری درگذشته به سال 405 هـ.ق. حاکم نیشابوری، این کتاب را برای آن تألیف کرده تا بگوید، احادیث صحیح دیگری هم بوده است که بخاری و مسلم نیاورده اند، ولی باید آنها را ذکر می کردند. به هر ترتیب، کتاب مورد استفاده ما، با تحقیق مصطفی عبد القادر عطا در سال 1411 هـ.ق بوسیله دار الکتاب العلمّیه بیروت در 4 جلد چاپ شده است.

4- مُسنَد احمد بن حنبل: نوشته احمد بن محمد بن حنبل درگذشته به سال 241هـ.ق. احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنبلی از مذاهب چهارگانه مکتب خلفا است. او خود شاگرد محمد بن ادریس شافعی رئیس مذهب شافعی بوده است. کتاب او هم از کتابهای مهم حدیث و از منابع معتبر نزد علمای عامّه است. نسخه مورد استفاده ما با ضبط و تعلیق و فهرست صدقی محمد جمیل العطار بوسیله دار الفکر بیروت در سال 1414 (چاپ سوم) چاپ شده است.

5- سُنَن ابن ماجه قزوینی: نوشته محمد بن یزید، درگذشته به سال 275 هـ.ق. این کتاب از مجموعه کتابهای فقهی مورد قبول نزد دانشمندان مکتب خلفا است. کتاب مورد استفاده ما با تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی در سال 1395 هـ.ق بوسیله دار احیاء التراث العربی بیروت در دو مجلّد چاپ شده است.

6- سُنَن تِرمِذی: نوشته محمد بن عیسی درگذشته به سال 297 هـ.ق. این کتاب هم از کتابهای مورد اعتماد علمای عامّه است که با تحقیق و تعلیق ابراهیم عطوة عوض از استادان دانشگاه الازهر بوسیله دار احیاء التراث العربی بیروت در 5 مجلد چاپ شده است.

7- سُنَن نَسائی: نوشته ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی درگذشته به سال 303 هـ.ق. این کتاب نیز از کتابهای معتبر علمای عامّه در فقه است. نسخه مورد استفاده ما به شرح دانشمند معروف آنها «جلال الدین سیوطی» است که «سندی» نیز بر آن حاشیه دارد. این کتاب در 8 جلد (4مجلد) به وسیله دار احیاء التراث العربی بیروت به چاپ رسیده است.

8- کَنزُ العُمّال فی سُنَنِ الأقوالِ و الأفعال: نوشته علامه علی متّقی هندی درگذشته به سال 975 هـ.ق. از کتابهای حدیثی مورد اعتماد و مجموعه ای گرانقدر از احادیث کتابهای اهل سنت است. کتابی که ما از آن استفاده
کرده ا
یم، در 16جلد توسط مؤسسه الرّساله (بیروت) در سال 1405 هـ.ق چاپ شده است.

9- ینابیع الموّدة لذوی القربی:

نوشته شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی بلخی در گذشته به سال 1294 هـ .ق او از دانشمندان مذهب حنفی و از بزرگان فرقه نقشبندیه صوفیه بوده است. کتاب وی در مناقب اهل بیت علیهم السلام تألیف شده و از منابع حدیثی معتبر نزد پیروان مکتب خلفاست. کتاب مورد استفاده مادر 4 جلد توسط دار الأسوة للطباعة و النشر - قم در سال 1416 هـ.ق به چاپ رسیده است.

ب: کتابهای تفسیر

1- جامِعُ البَیان فی تَفسیر القرآن: معروف به «تفسیر طبری» نوشته ابو جعفر محمد بن جریر طبری درگذشته به سال 310 هـ.ق. این کتاب از مهمترین کتابهای تفسیر در جهان اسلام است، که نزد پیروان مکتب خلفا از اعتبار و اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. نسخه مورد استفاده ما در 30جلد (12 مجُلّد) در سال 1406 هـ.ق توسط دار المعرفه (بیروت) افست شده است.

2- الکَشّاف: نوشته محمود بن عمر، معروف به زمخشری درگذشته به سال 538 هـ.ق. کتاب مذکور از تفسیرهای مهم و مقبول نزد دانشمندان عامّه است. نسخه مورد استفاده ما بوسیله دارالمعرفة بیروت در 4 جلد به چاپ رسیده است.

3- تفسیر الکبیر: نوشته فخر الدین محمد بن عمر رازی در گذشته به سال 606 هـ.ق در هرات. نام اصلی این تفسیر مفاتیح الغیب است که به تفسیر کبیر مشهور شده است. این کتاب، از مهم ترین ومعروفترین تفسیرهای جهان اسلام است. فخر رازی با نوشتن این تفسیر نزد پیروان مکتب خلفا، به امام مفسرّان شهرت یافته است. این کتاب به وسیله مرکز نشر مکتب اعلام اسلامی در 32 جلد در تهران چاپ شده است.

4- الدُرّ المَنثور فی التفسیر المَأْثور: نوشته جلال الدین سیوطی در گذشته به سال 911هـ.ق. این کتاب نیز، مهم ترین تفسیر روایی علمای عامّه به شمار می رود، که بوسیله دار الفکر بیروت در سال 1403 هـ.ق در 8 مجلد چاپ شده است.


(1)- سوره یونس/35.

(2)- ینابیع المودّة ص 180، بحار الانوار ج 36 ص 370.

(3)- رئیس مذهب شافعی، از مذاهب چهارگانه مکتب خلفاست. او به سال 150 هـ.ق در شهر غزّه در فلسطین متولد شده و به سال 204 هـ.ق در قاهره وفات یافته است.

(4)- تفسیر کبیر فخر رازی ذیل یه 207 بقره.

(5)- و یا، با آنکه خود به طعام نیاز مبرم دارند و آن را دوست می دارند، فقیر و یتیم و اسیر را از آن غـذا می خورانند.

(6)- از ابتدی سوره تا یه 25، البته در برخی رویات از یه 5 تا 22 بیان شده است.

(7)- تفسیر الدرّ المنثور ذیل یات مذکور.

(8)- همان یه 12 سوره مجادله است که به یه نجوی معروف شده است.

(9)- تفسیر الطبری، تفسیر الدر المنثور، تفسیر الکبیر ذیل یه نجوی، مجموعه رویاتی در ین زمینه آورده اند و ین ماجرا را نقل نموده اند.

(10)- مجادله /13.

(11)- تفسیر الدر المنثور ذیل یه 7 سوره بینه.

(12)- انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون (سوره حجر/9) به راستی ما خود، قرآن را فرو فرستادیم و ما نیز حافظ و نگهدار آن هستیم.

(13)- تفسیر طبری ذیل یه 12 سوره الحاقه.

(14)- تفسیر طبری ذیل یه 12 سوره الحاقه.

(15)- تفسیر الدّر المنثور ذیل همان یه.

(16)-المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139.

(17)- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139.

(18)- تفسیر کبیر فخر رازی ذیل یه 7 سوره رعد.

(19)- تفسیر فخر رازی ذیل یه ولیت

(20)- تفسیر فخر رازی ذیل یه ولیت

(21)- در ین زمینه به توضیحات مربوط به یه مباهله مراجعه شود.

(22)- لینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروّهم و تقسطوا الیهم انّ الله یحبّ المقسطین.

(23)- صحیح مسلم کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابیطالب. مستدرک 3/163، تفسیر کشّاف، تفسیر طبری، تفسیر فخر رازی.

(24)- کِسی یمانی: روانداز نسبتاً بزرگی که معمولا از پشم بافته می شد و چون اغلب آنها را در یمن می بافتند به آنها کِسی یمانی می گفتند.

(25)- سوره طه/ 132.

(26)- البته در برخی رویات تا 9ماه نیز نقل کرده ا ند.

(27)- صحیح ترمذی ج 5 ص 351و352. مستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 159. تفسیر الدرّ المنثور ذیل یه 132 سوره طه.

(28)- تفسیر الدّر المنثور ذیل یه تبلیغ.

(29)- تفسیر الدر المنثور ج 3 ص 19.

(30)- تفسیر الدّر المنثور ذیل یه اکمال.

(31)- تفاسیر رویی مانند صافی، برهان، کنز الدقائق و ... ذیل یه اولوالامر.

(32)- ینابیع الموده ج 1 ص 342 تا ص 351 - فرائد المسطفین ج 1 ص 341 حدیث 250.

(33)- مسند احمد حنبل 1/183.

(34)- المستدرک علی الصحیحین 3/143.

(35)- سنن ترمذی ج 5 ص 635.

(36)- مسند احمد حنبل ج 1 ص 183 و سنن ابن ماجه ج 1 ص 42 و سنن نسائی ج 8 ص 117.

(37)- المستدرک علی الصحیحین ج 3 ص 139.

(38)- سنن ترمذی 5/638، صحیح بخاری 14/245. .( بری آگاهی بیشتر به کتاب «المراجعات» تألیف سید شرف الدین، تحقیق شده توسط شیخ حسین راضی صفحه 376 مراجعه کنید.)

(39)- المستدرک ج 3 ص 133.

(40)- تفسیر الدّر المنثور ج 4 ص 125. و مسند احمد حنبل ج 1 ص 182. عبارت مسند احمد حنبل چنین است: اِنَّ اللّهَ سَیهْدی لِسانَکَ وَ یثَبِّتُ قَلْبَکَ.

(41)- توبه / 73 ، تحریم /9 .

(42)- المستدرک علی الصحیحین 3/132، سنن ترمذی 5/634، کنز العمّال 6/155ح 3585.

(43)- صحیح بخاری ج 14 ص 242.

(44)- سوره انفال یه 35.

(45)- تفسیر الدّر المنثور ج 4 ص 122.

(46)- یا ینگونه فرمود: أَ تَعلَمونَ أنّی اَولی بِالمؤمنینَ مِن أَنفُسِهم؟ یا می دانید که من از همه مؤمنان نسبت به خودشان برتر هستم؟ یعنی پیامبر حتی نسبت به جان مؤمنان ولیت دارد.

(47)- احزاب /6

(48)- ین جمله به گونه دیگری هم نقل شده است: فهذا ولی مَن انا مَولاهُ.
در ضمن بری آنکه کسی گمان نکند مولا یا ولی در عبارت به معنی دوست می باشد، پیامبر عبارت پیشین را فرمود که: ألستُ أَولی بِالمؤمنینَ مِن اَنفُسِهم؟

(49)- در سنن ابن ماجه 1/43، صحیح مسلم 15/180، المستدرک علی الصحیحین 3/118 ین بیان آمده است.

(50)- مسند احمدبن جنبل 4/370.

(51)- المستدرک علی الصحیحین 3/129.

(52)- المستدرک علی الصحیحین 3/135- سن ترمذی 5/633.

(53)- المستدرک علی الصحیحین 3/134.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد