هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

توسل از دیدگاه اهل سنت (غیر از وهابیون)

توسل از دیدگاه اهل سنت (غیر از وهابیون)

   نوشته شده توسط: محب امیرالمومنین    نوع مطلب :مباحث اعتقادی ،

توسل

توسّل به انسان های پاک و والا ‏

در بخش قبل، موضوع سخن، توسّل به دعای انسان های پاک و والا بود، و فرد حاجتمند از آنها درخواست می کرد که درباره وی دعا کنند و در حقیقت دعای آنان وسیله تقرّب او به شمار می رفت.‏

ولی در اینجا موضوع سخن توسّل به خودِ ذوات مقدّسه معصومین(علیهم السلام)، یا قُرب و منزلت و مقام آنان در پیشگاه الهی است و فرد نیازمند بدون اینکه از آنان درخواست دعا کند، قُرب معنوی و حُرمت آنان را، بین خود و خدا واسطه قرار داده و از خدا می خواهد به حرمت این انسان های پاک و ارج و قرب آنان در نزد او، و محبوبیّتی که در پیشگاه الهی دارند، نیاز او را برطرف نماید; و این نوع توسّل ها با تعبیرهای گوناگون صورت می پذیرد:‏
خدایا به عزیزان درگاهت،
به حق پیامبر و آل پاکش و...‏
در این گونه تعابیر و امثال آن، مایه قرب و وسیله کارساز، شخص انسان والا و صفات برجسته او است.‏ 

توسل از دیدگاه اهل سنت (غیر از وهابیون)

   نوشته شده توسط: محب امیرالمومنین    نوع مطلب :مباحث اعتقادی ،

توسل

توسّل به انسان های پاک و والا ‏

در بخش قبل، موضوع سخن، توسّل به دعای انسان های پاک و والا بود، و فرد حاجتمند از آنها درخواست می کرد که درباره وی دعا کنند و در حقیقت دعای آنان وسیله تقرّب او به شمار می رفت.‏

ولی در اینجا موضوع سخن توسّل به خودِ ذوات مقدّسه معصومین(علیهم السلام)، یا قُرب و منزلت و مقام آنان در پیشگاه الهی است و فرد نیازمند بدون اینکه از آنان درخواست دعا کند، قُرب معنوی و حُرمت آنان را، بین خود و خدا واسطه قرار داده و از خدا می خواهد به حرمت این انسان های پاک و ارج و قرب آنان در نزد او، و محبوبیّتی که در پیشگاه الهی دارند، نیاز او را برطرف نماید; و این نوع توسّل ها با تعبیرهای گوناگون صورت می پذیرد:‏
خدایا به عزیزان درگاهت،
به حق پیامبر و آل پاکش و...‏
در این گونه تعابیر و امثال آن، مایه قرب و وسیله کارساز، شخص انسان والا و صفات برجسته او است.‏ 

 

 

 

این نوع توسّل، میان مسلمانان رواج و گسترش بسیاری دارد و افزون بر این، میان مسلمانان، روایت صحیحی به نام "حدیث ضریر" در جواز آن وارد شده که مخالفین توسّل به صحّت و استواری آن اعتراف دارند.‏
از آنجا که شیوه استدلال، در گرو نقل حدیث با ذکر تمام خصوصیات آن است، ما متن آن را نقل و ترجمه می کنیم:‏
عثمان بن حنیف می گوید:‏
انّ رجلاً ضریراً أتی النبی، فقال: أُدْعُ اللهَ أن یُعافِیَنی؟
فقال(صلی الله علیه وآله): إن شئتَ دعوتُ، و إن شئتَ صبرتَ و هو خیر؟‏
قال: فادْعُه، فأمره(صلی الله علیه وآله) أن یتوضأ فیُحسِنَ وضوءَه و یصلِّی رکعتین و یدعوَ بهذا الدعاء: (اللهمّ إنی أسألک و أتوجه إِلَیک بنبیّک محمّد نبی الرحمة، یا محمد إنّی أتوجه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی، اللّهُمَّ شفّعه فی).‏
فقال ابن حنیف: "فوالله ما تَفَرَّقْنا و طال بنا الحدیثُ حتّی دخلَ علینا کَأَنْ لم یکن به ضرّ ;1
عثمان بن حنیف می گوید: نابینایی خدمت پیامبر آمد، و گفت: دعا کن خدا مرا شفا دهد.‏
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم، و اگر می خواهی صبر کن که آن بهتر است.‏
فرد نابینا گفت: دعا کن.‏
پیامبر به وی فرمود: وضوی نیکویی بگیرد و دو رکعت نماز بگزارد و پس از آن چنین دعا کند.‏
پروردگارا، من از تو مسألت می کنم و با واسطه قرار دادن پیامبرت "محمد" که پیامبر رحمت است به سوی تو روی می آورم.‏
ای محمد، من به وسیله تو به پروردگارم رو آورده ام تا حاجتم برآورده شود.‏
پروردگارا، شفاعت او را در حقّ من بپذیر.‏
ابن حنیف می گوید: از محضر رسول خدا پراکنده نشده بودیم و زمان زیادی از واقعه نگذشته بود که فرد نابینا بر ما وارد شد، چنانکه تو گویی اصلاً نابینا نبوده است.‏
استدلال به این حدیث، در گرو صحّت سند و قوّت دلالت آن است.‏
از نظر سند: ترمذی، مؤلّف سنن، حدیث فوق را، "حدیثی حسن و صحیح" شمرده و ابن ماجه، ناقل دیگر حدیث، به صحت آن تصریح دارد. گذشته از این دو، خود ابن تیمیّه نیز به صحّت سند آن اعتراف کرده است.2
رفاعی، یکی از نویسندگان وهّابی معاصر، می گوید: شکّی نیست که این حدیث صحیح و مشهور است.3
بنابراین در اعتبار حدیث از حیث سند جای هیچ گفتگویی وجود ندارد. ببینیم دلالت آن بر جواز توسّل چگونه است؟‏
از نظر دلالت برای روشن شدن دلالت حدیث باید دو نکته را به خاطر سپرد:‏
‏ 1. درخواست نابینا از پیامبر چه بود؟‏
‏ 2. پیامبر، برای برآورده شدن حاجت نابینا، چه نوع توسّلی را به او آموزش داد؟‏
شکّی نیست که مرد نابینا از پیامبر درخواست دعا کرد، یعنی برای شفای از کوری، به دعای پیامبر متوسّل شد.‏
پیامبر در اجابت درخواست مرد نابینا به او آموزش داد که به شخص و شخصیّت پیامبر متوسّل شود و وی را واسطه میان خود و پروردگار قرار دهد، تا خدا درخواست او را برآورد.‏
گواه بر این مطلب که در آموزش پیامبر توسّل به شخص مطرح است، جمله هایی است که در خود حدیث وارد شده و ذیلاً به آنها اشاره می کنیم:‏
‏1. أللّهمّ إنّی أسألک و أتوجّه إلیک بنبیّک.‏
لفظ نبیک متعلق به دو فعل پیش از آن اسألک و أتوجه إلیک" است:‏
الف: أسألک بنیّک.‏
ب: أتوجه إلیک بنبیّک.‏
به راستی چه جمله ای روشن تر از این که سائل ـ با واسطه قرار دادن حرمت و آبروی پیامبر(صلی الله علیه وآله) ـ از خدا چیزی را طلب می کند؟‏
پیداست او به شخص پیامبر متوسّل شده و از خدا به پاس حرمت او، درخواست حاجت کرده است.‏
‏2. محمد نبی الرّحمة.‏
این جمله نیز به روشنی گواه است که فرد سائل، شخص پیامبر را که مظهر رحمت است در پیشگاه الهی واسطه قرار داده است.‏
‏3. یامحمّد إنّی أتوجه بک إلی ربّی.‏
لفظ بک در جمله یاد شده حاکی است که واسطه شخص پیامبر است.‏
بنابراین، در دعایی که پیامبر به شخص نابینا آموزش داد کراراً شخص رسول خدا و مقام و منزلت و رحمة للعالمین بودن او مایه توسّل بوده است.‏
جمله و شفّعه فی یک احتمال بیش ندارد و آن این که شفاعت او را در حق من بپذیر.‏
گاهی تصوّر می شود که مفاد آن این است که دعای او را در حقّ من بپذیر، ولی این برخلاف ظاهر روایت است. زیرا پیامبر هرگز دعایی در حق نابینا انجام نداد، و از خدا درباره او چیزی نخواست تا دعای او را در حقّش بپذیرد. بلکه پیامبر به خود نابینا دستور دعا داد و اگر خود پیامبر افزون بر دعای نابینا دعا کرده بود، عثمان بن حنیف، این صحابی بزرگ، آن را نقل می کرد.‏
بر فرض هم که خود پیامبر، فزون بر دعایی که به نابینا تعلیم داد، دعا کرده باشد، باز ضرر به استدلال ما نمی زند. زیرا محور استدلال، دعای پیامبر نیست، بلکه دعایی است که پیامبر به نابینا آموخت و در آن دعا می بینیم که دعا کننده به شخص پیامبر و مقام و موقع او توسّل جسته است.‏
چنانچه این حدیث را به دست هر زبان دانِ بی طرف و منصفی بدهیم، از آن چیزی جز توسّل به مقام پیامبر و شخصیّت آن حضرت، نمی فهمد.‏
ابن تیمیّه، و پیروان مکتب او، وقتی در مقابل چنین حدیث صحیح و روشنی قرار می گیرند، مذبوحانه می کوشند در دلالت حدیث، خدشه کنند و بدین منظور، در جمله های متعدد حدیث، که صریح در توسّل به شخص پیامبر است، لفظ "دعا" را در تقدیر می گیرند و مدّعی می شوند که مقصود از بنبیّک در عبارت أتوجه إلیک بنبیّک، بدعاء نبیّک است!‏
ناگفته پیدا است این نوع تأویل، منشأی جز پیشداوری ندارد و این گونه تقدیر گرفتن ها با جمله های مزبور سازگار نیست.‏
اگر به راستی مرد نابینا به دعای پیامبر متوسّل شده، پس چرا پیامبر به او فرمود بگو محمد نبی الرحمة و نیز فرمود:‏
یامحمد انّی أتوجّه بک إلی ربّی.‏
گذشته از این، تقدیر کلمه دعا، جمله را ناموزون می سازد.‏
لذا آلوسی بغدادی (متوفای 1270) که، از مروجین مکتب وهّابیّت است، در این مورد، تسلیم حق شده و اعتراف کرده است که توسّل به مقام افراد صالح اعم از پیامبر مانعی ندارد به شرط این که بدانیم فرد در نزد خدا دارای مقامی است.4
ضمناً جالب است بدانیم که جریان مزبور، یک بار دیگر در عصر عثمان تکرار شد و مشکل مرد حاجتمندی با توسّل به این دعا حل گشت. با این تفاوت که در رویداد اوّل، پیامبر معلّم آن نابینا بود، ولی در رویداد دوّم صحابی بزرگ عثمان بن حنیف.‏
تفصیل ماجرا را از معجم کبیر طبرانی نقل می کنیم:‏
مردی در زمان حکومت عثمان چند بار برای انجام کارش نزد عثمان رفت، ولی موفق نشد. روزی عثمان بن حنیف را دید و جریان را با او در میان نهاد. وی گفت: برو وضو بگیر، دو رکعت نماز بگزار و بگو:‏
اللّهمّ إنّی أسألک و أتوجّه إلیک بنبیّنا"5 محمّد نبی الرحمّة، یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلی ربّک لتقضی حاجتی;‏
پروردگارا، به وسیله پیامبرمان "محمد" پیامبر رحمت از تو مسألت می کنم و به سوی تو روی می آورم. ای محمد من به وسیله تو رو به خدای تو آوردم، تا حاجتم برآورده شود.‏
فرد مزبور این کار را انجام داد، سپس نزد خلیفه رفت و حاجت او برآورده شد. آنگاه با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و سند دعا را از وی جویا شد. عثمان گفت: با گروهی در حضور پیامبر بودیم که مردی نابینا آمد و از حضرت درخواست دعا کرد. پیامبر به او همین کار را که من به تو گفتم تعلیم داد.6
توسّل به مقامات پیامبران و حقوق آنان که خود خدا به ما معرّفی کرده است در ادبیات ایران اسلامی، رواجی تام دارد. ذیلاً به برخی از توسّلات شاعران بزرگ این زبان اشاره می کنیم:‏
سنایی که از شعرای قرن پنجم هجری است در یک رباعی چنین توسّل می جوید:‏
کردگارا به جان پاک رسول *** به علی و حسین و سبط بتول‏
که دل ما زغیر خود بستان *** از هوای هوای خود برهان ‏
افصح المتکلّمین سعدی (606 ـ 690) می گوید:‏
خدایا به حق بنی فاطمه *** که بر قول ایمان کنم خاتمه ‏
اگر دعوتم رد کنی ور قبول *** من و دست و دامان آل رسول7
ابوالعطاءِ کمال الدین معروف به خواجوی کرمانی (689ـ753) در توسّل خود به ائمه اهل بیت(علیهم السلام)چنین می گوید:‏
فرمانروای مُلْکِ "سلونی" امیر نحل8 *** دارای دادگستر اقلیم "هل اتی"‏
گر نام او کنم به مَثَل نقش بر زمین *** بر خاک ره فتد شه سیاره از هوا
یا رب بحق آن چمن آرای "لَوْ کُشِف" *** کو بود سرو خوش نظر باغ "لافتی"‏
یا رب بحق آن گل سیراب تشنه لب *** کو را نصیب کرب و بلا شد بکربلا
یا رب بحق آن علی عالی آستان *** کو بود در ممالک توحید پادشا‏
یا رب بحق خازن گنجینه هدی *** باقر که بود مخزنِ اسرار اهتدا‏
یا رب بحق جعفر صادق که آفتاب *** باشد چو صبح بر نفس صدق او گوا
یا رب بحق موسی کاظم که چون کلیم *** بودی به طُور قرب شب و روز در دعا‏
یا رب بحق آن علی موسوی گهر *** کو را نهند خسرو معموره رضا‏
یا رب بحقّ شمع سرا پرده تقی *** یعنی علی نقی صدف گوهر تُقا‏
یا رب بحقّ شکّر شیرین عسکری *** کو بود طوطی شکرستان اتّقا‏
یا رب بحقّ مهدی هادی که چرخ را *** باشد به آستانه مرفوعش التجا ‏
کاین خسته را که بسته بند طبیعت است *** آزاد کن ز محنت این چار اژدها9
خالد نقشبندی آنگاه که به زیارت امام رضا(علیه السلام)مشرّف می شود در اشعار معروف خود، به چهارده معصوم(علیهم السلام)متوسّل شده و چنین می گوید:‏
جانا به شاه مسند "لولاک" کز شرف *** بر تارَکِ شهان الوالعزم افسر است
آنگه به حقّ آن که به اوراق روزگار *** بابی ز دفتر هنرش باب خیبر است
دیگر به نور عصمت آن کس که نام او *** قفل زبان و حیرت مرد هنرور است
آنگه به سوز سینه آن زهر خورده ای *** کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است‏
دیگر به خون ناحقِّ سلطان کربلا *** کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است...‏
بر خالد آر رحم که پیوسته همچو بید *** لرزان ز بیم زلزله روز محشر است
این سرایندگان که شعر آنان را منعکس کردیم همگی از برادران اهل سنّت می باشند، شعرای شیعی نیز که در طول سال ها به پیامبر و آل او توسّل جسته اند، فزون از آن است که حتی بتوانیم بخشی از آن را نقل کنیم.‏

اشـکالات و پاسـخ ها
اشکال نخست: چنین توسّلی در میان صحابه نبوده است!10
اگر توسّل به منزلت و شخصیّت پیامبر امری جایز بود صحابه و تابعان از آن بهره می گرفتند.‏
پاسخ: از نظر قواعد علمی، فعلِ معصوم می تواند گواه بر "جواز" شرعی عملی باشد، ولی ترک و عدم فعل او، دلیل بر "حرمت" آن عمل نیست.‏
بنابراین، چنانچه (به فرض محال) بپذیریم که صحابه نیز از هر نوع خطا و اشتباه مصون بوده و عمل آنان، حکمِ عملِ معصوم را دارد، بهره نگرفتن آنها از این گونه توسّل، دلیل بر حرمت آن نمی باشد.‏
گذشته از این، مقیاس برای شناسایی اعمال جایز سخنان پیامبر و پیشوایان معصوم اوست و در روایت پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) و ادعیه ائمه اهل بیت(علیهم السلام)وجود این نوع توسّل، بسیار چشمگیر و مشهود است.‏
اشکال دوم: مخلوق، حقی بر عهده خدا ندارد!‏
این نوع توسّل ها متضمّن سوگند دادن خدا به حقّی است که مخلوقی بر او دارد، در حالی که هیچ مخلوقی حقّی بر خدا ندارد.‏
پاسخ: حقّ مخلوق بر خداوند، به دو صورت متصوّر است:‏
الف: مخلوق از طریق رفتاری بر خالق حقّی پیدا کند بسان حق یک طلبکار بر بدهکار، یک چنین حق درباره مخلوق نسبت به خدای متعال امکان پذیر نیست. زیرا بنده خدا، مالک چیزی نیست تا به وسیله آن بر خدا حقّی پیدا کند.‏
ب: حقّی که خود خدا از طریق لطف و کرم برای مخلوق نسبت به خویش قائل شده و در حقیقت از طریق تفضّل و لطفی که نسبت به بنده خود دارد خود را بدهکار و او را طلبکار محسوب داشته است. تصوّر چنین حقّی برای بندگان خداوند، نسبت به خالق خویش امری معقول بوده و در قرآن و حدیث نیز شواهدی بر آن داریم.‏
اشکال سوم: این نوع توسّل، متضمّن خواندن غیر خدا است.‏
آیات بسیاری گواهی می دهند که فرد مسلمان نباید غیرخدا را بخواند یا ندا کند، چنانکه می فرماید:‏
فَلاتَدْعوُا مَعَ الله أَحَداً;11
با خدا دیگری را مخوانید.‏
إِنَّ الَّذینَ تَدْعوُنَ مِنْ دُونِ الله عِباداً أَمثالَکُم;12
کسانی را که به جای خدا می خوانید، بندگانی هستند مانند خود شما.‏
از این دو آیه استفاده می شود که در مقام دعا، فقط باید خدا را خواند; و توسّل به شخص و شخصیّت و منزلت و مقامِ غیر، دعوت غیر خدا است و جایز نیست.‏
پاسخ: بی پایه ترین اشکال به توسّل، همین اشکال سوّم است که برخی به آن تمسّک می جویند، و بی دلیل آیاتی را که درباره مشرکان و دعوت آنان از بتان وارد شده، بر مسلمانان و صالحان تطبیق می کنند! در حالی که آیات مزبور در صدد انتقاد از مشرکانی است که بت های خود را اله و مدبّر می دانند. نه مسلمانانی که پیامبر را بنده خدا و منادی توحید می دانند.‏
در آیه نخست می فرماید:‏
فَلاتَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً;‏
غیر خدا را همراه خدا مخوانید.‏
یعنی غیرخدا را به همراه خدا مپرستید; و اگر دعوت در این آیه به معنی "پرستش" نباشد، مفهوم آیه مخالف دستور خود قرآن خواهد بود. چه، قرآن صریحاً دستور می دهد که مسلمانان حضور پیامبر برسند و ضمن استغفار به درگاه الهی، از پیامبر نیز بخواهند در حق آنان استغفار کند.13
طبیعی است با اجرای این دستور، انسان، هم خدا را می خواند (آنجا که شخصاً استغفار و طلب آمرزش می کند) و هم پیامبر را (آنجا که از پیامبر می خواهد در حق او طلب آمرزش کند).‏
تأکید می کنیم; این قبیل آیات مربوط به بت پرستان است که معتقد بودند عزّت و ذلّت، و نفع و ضرر آنها در دست خدایان دروغین است و نصرت و پیروزی در جنگ از آنِ بت های سنگی و چوبی و... قرار دارد. لذا، آنها را عبادت می کردند تا از این مزایا بهره مند شوند! حال آنکه، متوسّلان مسلمان، هر گونه نفع و ضرر، و پیروزی و شکست را از آنِ خدا می دانند، و خضوع آنان در برابر اولیای الهی هرگز ناشی از اعتقاد به الوهیت آنان نیست، بلکه صرفاً از این نظر است که آنان را بندگان ممتاز خدا می شناسند و معتقدند که خداوند دعای آنان را می پذیرد.‏
غالباً در دعاها این عبارت را به کار می بریم: "بجاه محمد و آل محمد"، این جاه چیست؟ این "جاه"، همان منزلتی است که خداوند به پیامبر و خاندان وی داده و قرآن هم گروهی از انبیا را با این لقب ستوده است، چنانکه درباره موسی می فرماید:‏
وَ کانِ عِنْدَ الله وَجیهاً.14
یا درباره مسیح می گوید:‏
وَجیهاً فِی الدُّنیا والآخِرة15
این وجاهت، فعل و تفضّل خداوندست که نتیجه آن منزلت و تقرّب نبی الهی است.‏
اشکال چهارم: توسّل، استعانت از غیر خداست
انسان متوسّل در شداید و سختی ها از غیر خدا استعانت می جوید، و حال آن که باید از خدا استعانت جست. چنانکه می فرماید:‏
وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین.‏
پاسخ: این اشکال از آنِ کسی است که از الفبای قرآن آگاه نباشد زیرا در منطق قرآن مجید یک فعل، در عین انتساب آن به خدا، به بنده خدا نیز نسبت داده می شود، مانند: قبض روح، نگارش اعمال و غیره.‏
این دو نسبت، با یکدیگر با هم منافات ندارند. زیرا نسبت دادن فعل به یکی (خداوند) استقلالی و به دیگری (غیرخدا) تبعی است.‏
خداوند، بدون اینکه از جا و مقامی کمک بگیرد فعل را انجام می دهد، در حالی که غیر خدا، در پرتو قدرت و نیروی خداوند آن کار را انجام می دهد و لذا کار او، نیز کار خداست.‏
بنابراین استعانت از غیر خدا، به نحوی که از خدا استعانت طلب می شود ممنوع است. (نه هر نوع طلب کمک)‏
بنابراین، مانعی ندارد در حالی که فقط باید از خدا استعانت جوییم، از غیر او نیز کمک طلبیم. چنانکه می فرماید:‏
وَاسْتَعینوُا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاة وَإِنَّها لَکَبیرةٌ إِلاّ عَلی الْخاشِعین16
از شکیبایی و نماز یاری بجویید، و به راستی این کار، گِران است مگر بر فروتنان.‏
شگفت آور است که برخی از مخالفان، استعانت از افراد زنده را جایز، ولی از افراد غیر زنده را حرام، بلکه شرک می دانند! در حالی که اگر ماهیّت یک عمل، شرک آمیز باشد زنده بودن یا زنده نبودن طرف، نمی تواند در این جهت، مؤثّر باشد. لذا باید گفت استعانت از غیر خدا، به شرط اینکه کمک رسانی او را نتیجه قدرت گسترده خدا بدانیم، شرک نیست، خواه طرف در قید حیات باشد یا نباشد.‏

در پایان سه نکته را متذکّر می شویم:‏

‏ 1.روایات توسّل متواتر‏
روایات توسّل در کتب اهل سنّت که ما اندکی از آن را نقل کردیم، به اصطلاح علم حدیث، "متواتر" یا قریب به تواتر است. لذا نمی توان از طریق تضعیف سند آنها، به ردّ این روایات پرداخت. زیرا مجموع این روایات، حاکی از آن است که توسّل به ارواح مقدّسه و مقام و منزلت آنها در عصر رسالت و صدر اسلام، امر رایجی بوده است.‏

‏ 2.کتابهای پیرامون توسّل‏
مسأله توسّل از مسائل مسلّم اسلامی است و در این مورد، فقیهان و محدّثان عالی مقام کتاب های بسیاری نوشته اند که تألیف پاره ای از آنها پیش از شبهه پرانی ابن تیمیّه صورت گرفته است. ذیلاً به برخی از این کتاب ها اشاره می کنیم.‏
‏ 1.الوفاء فی فضائل المصطفی، نگارش ابن جوزی (متوفای 597).‏
2.مصباح الظلام فی المستغیثین بخیر الأنام، نگارش محمد بن نعمان مالکی (متوفای 973). سمهودی در وفاء الوفاء، بخش توسّل، از این کتاب، بسیار نقل کرده است.‏
‏ 3.البیان و الاختصار نگارش ابن داود مالکی شاذلی. در این کتاب از توسّل علما و صالحان به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)مطالبی نقل شده است.‏
‏ 4.شفاء السقام نگارش تقی الدین سبکی (متوفای 756). وی از توسّل به پیامبر به شکل زیبایی دفاع کرده است.‏
5.وفاء الوفاء لاخبار دارالمصطفی، نگارش سیدنورالدین سمهودی (متوفای 911). در جزء چهارم این کتاب، بحثی درباره توسّل انجام گرفته است.‏
‏ 6.المواهب اللّدنیّة نگارش ابوالعباس قسطلانی (متوفای 932). در این کتاب پیرامون توسّل بحث کرده است.‏
7.شرح المواهب اللّدنیّة، نگارش مصری زرقانی مالکی (متوفای 1122). در جلد هشتم این کتاب، ص 317 به بعد، درباره توسّل سخن گفته شده است.‏
‏ 8.صلح الاخوان، نگارش خالدی بغدادی (متوفای1299). وی علاوه بر این کتاب، رساله ویژه ای در ردّ برآلوسی نوشته که پس از در گذشت او به سال 1306 چاپ شده است.‏
‏ 9.کنز المطالب، نگارش عدوی حمزاوی (متوفای1303).‏
‏ 10.فرقان القرآن، نگارش محقق عالیقدر عزامی شافعی قضاعی به ضمیمه اسماء و صفات بیهقی در 140 صفحه چاپ شده است.‏
نویسندگان آثار فوق، از دانشمندان اهل سنّتند. افزون بر این، دانشمندان شیعه نیز کتاب های متعددی پیرامون این موضوع نگاشته اند که برخی از آنها را یادآور می شویم:‏
‏ 1.سبیل الرشاد لمن أراد السداد نگارش شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفای 1227). این کتاب کراراً چاپ شده است. وی این کتاب را در ردّ نامه ای که عبدالعزیز بن سعود برای او فرستاده بود، نوشته است.‏
‏ 2.کشف الارتیاب عن شبهات عبدالوهاب، نگارش علاّمه بزرگوار سیدمحسن جبل عاملی (1284 ـ 1373).‏
‏ 3.الغدیر، نگارش علاّمه امینی (متوفای 1390)، که در جلد پنجم، بحث گسترده ای درباره توسّل انجام داده است.‏

‏ 3.اختلاف میان پیروان ابن تیمیّه و دیگر فرق اسلامی
کتاب هایی که اخیراً از سوی مخالفان توسّل منتشر می شود، رسم توسّل به صالحان را، نوعی اختلاف میان سنّی و شیعه! قلمداد می کند، در حالی که اختلاف در مسأله ربطی به تسنّن و تشیّع ندارد، بلکه اختلافی است میان وهابی ها و پیروان ابن تیمیّه با دیگر فرق اسلامی (اعم از شیعه و سنّی). پیش از این، و هم اکنون اسامی برخی از کتبی که محققین اهل سنّت در ردّ ابن تیمیّه و پیرو او محمدبن عبدالوهاب نوشته اند از نظر شریفتان گذشت; و این امر، حاکی از این است که ریشه اختلاف، این دو نفرند و اگر از این دو نفر و پیروان آنها صرف نظر کنیم کلّیه فِرَقِ اسلامی در اصل توسّل (و دیگر مسایل که برخی از آنها گذشت و برخی دیگر خواهد آمد) وحدت نظر داشته و میان آنان اختلافی وجود ندارد.‏
پایان

پی‌نوشت‌ها:
1
ـ سنن ترمذی، ص 5، کتاب دعوات، باب 119، شماره 3578; سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، شماره 1385; مسند احمد، ج 4، ص 138.‏

2
ـ مجموعه رسائل و مسائل، ج 1، ص 13.‏
3
ـ التوصیل إلی حقیقة التوسّل، ص 158.‏
4
ـ روح المعانی، ج 6، ص 128.‏
5
ـ طبق نقل ترمذی: "بنبیّک".‏
6
ـ معجم طبرانی، ج 9، صص 31 ـ 30، شماره 8311، چون تفصیل جریان را از زبان خود عثمان بن حنیف در روایت نخستین، نقل کردیم، در این مورد، به اختصار برگزار نمودیم.‏
7
ـ کلیات سعدی، بوستان، ص 188.‏
8
ـ از القاب حضرت امیر(علیه السلام) است.‏
9
ـ دیوان اشعار خواجوی کرمانی، صص 571 ـ 572، انتشارات پاژنگ، تهران، 1374.‏
10
ـ المنار، ج 6، صص 369 ـ 377.‏
11
ـ سوره جن، آیه 72.‏
12
ـ سوره اعراف، آیه 194.‏
13
ـ سوره نساء، آیه 59.‏
14
ـ سوره احزاب، آیه 69.‏
15
ـ آل عمران، آیه 45.‏
16
ـ سوره بقره، آیه 45.‏


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد