هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

اعتراف علمای اهل سنت


اعتراف علمای اهل سنت بر جعلی بودن این دو لقب برای ابوبکر و عمر :

از طرف دیگر بسیاری از علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که

این دو لقب ، شایسته ابوبکر و عمر نیست و حدیث آن جعلی است

. ابن جوزی ، عالم معروف اهل سنت در کتاب الموضوعات می‌نویسد :

أبی درداء از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم  نقل می‌کند

 که آن حضرت فرمود : در شب معراج دیدم که در عرش خداوند

بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود « خدایی جز خدای

یکتا نیست ، محمد صلی الله علیه وآله وسلم رسول او است ،

 ابوبکر صدیق و عمر فاروق است ! .

بعد در نقد روایت می‌نویسد :

.

این حدیث صحیح نیست و کسی که به آن متهم است عمر بن

اسماعیل است . یحیی بن معین در باره او گفته است :

 سخن او ارزش ندارد ، دروغ‌گو است ، آدمی بد و خبیث است .

نسائی و دارقطنی گفته‌اند : حدیث او متروک است .

 (الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 327)

 

در جای دیگر می نویسد :

این روایت باطل و ساختگی است و علی بن جمیل حدیث جعل

 می کرده است

 الموضوعات ، ابن جوزی ، ج1 ، ص 336

در جای سوم می‌گوید :

این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صحیح نیست

؛ زیرا ابوبکر صوفی و محمد بن مجیب هر دو دروغگو هستند ،

 این سخن را یحیی بن معین گفته است .

(الموضوعات ، ج1 ،‌ص337)

 

هیثمی نیز بعد از نقل روایت می نویسد :

این روایت را طبرانی نقل کرده و در سند آن علی بن جمیل رقی

 است و او ضعیف است .

 (مجمع الزوائد ،‌الهیثمی ،‌ج9 ، ص58)

 

متقی هندی بعد از نقل آن می‌گوید :

کر وفیه محمد بن عامر کذّاب

ابن عساکر آن را نقل کرده و در سند آن محمد بن عامر ،

دروغگو است . (کنز العمال ، ج13 ، ص236)

 

ابن حبان بعد از نقل دو روایت در این باره ،‌می‌نویسد :

 شکی نیست که این دو روایت باطل و ساختگی است .

روایات بسیاری همانند آن وجود دارد که با ذکر همه آن‌ها کتاب

ما طولانی خواهد شد .

(کتاب المجروحین ،‌ج ج2 ،‌ص116)

 

ابن حجر عسقلانی و شمس الدین ذهبی نیز بعد نقل روایت می‌گویند :

هذا باطل ، والمتهم به حسین .

این روایت باطل است و متهم به آن حسین است .

( میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج1 ،‌ص540 و لسان المیزان ،

 ابن حجر ، ج2 ، ص295)

 

و ابن کثیر دمشقی سلفی نیز در این باره می‌گوید :

.این حدیث ضعیفی است و در سند آن کسی است که در باره

او سخن‌ها گفته شده و سخن او از منکرات خالی نیست .

 (البدایة والنهایة ، ج7 ،‌ص230)

 

نخستین بار اهل کتاب عمر را فاروق نامیدند :

محمد بن سعد در الطبقات الکبری ، ابن عساکر در تاریخ مدینة

 دمشق ، ابن اثیر در اسد الغابة و محمد بن جریر طبری

در تاریخش می‌نویسند :

 

ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب

 نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان

 از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال

کردند  و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی

 در این باره به ما نرسیده است .

(- الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270

- تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 51

- تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 267

- أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 57 )

 

و نیز ابن کثیر دمشقی سلفی در ترجمه عمر بن الخطاب

 در کتاب معتبر البدایة والنهایة می‌نویسد :

عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گویند که اهل کتاب این لقب

 را به عمر دادند .

( البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص 150)

 

در نتیجه ، لقب «صدیق» مخصوص امیر المؤمنین است و

 هر آن‌چه اهل سنت از زبان پیامبر اسلام در باره ابوبکر نقل 

 کرده‌اند ، ساخته و پرداخته دیگران است ؛ همان طور که لقب

 «فاروق» نیز از آنِ امیر المؤمنین بوده و اهل کتاب آن را به خلیفه

 دوم هدیه کرده‌اند .

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عالم مقدس ملکوت جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ب.ظ http://www.malakut.blogfa.com

خب عزیز بزرگوار اولا که شما منو الحمد لله تایید کردید .... دوم اینکه وهابی ها گه زیادی میخورن که میگن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها قبر منسوب به فاطمه بنت اسد علیهما السلام است و اون شیعیانی که روایت بنده را که شما هم نقل کردید ضعیف میدانند گه زیادی میخورن چون در ده کتاب بزرگ علمای شیعه که سه تای ان کتب اربعه شیعه هست وارد شده است که امام رضا علیه السلام مکان قبر را معلوم کردند ....

هیچ شکی نیست که قبر حضرت زهرا سلام الله علیها در خانه ایشان بوده است و امروزه به مسجد النبی متصل شده و اگر مشرف شوید به خوبی می توانید مکان قبر را تخمین بزنید ....

ان شا الله موفق باشید

اولا روایت شده که با هر کس با سخن خوب حرف بزن مثلا عایشه (ل) به یک زن مسلمانی که قبلا یهودی بود گفت زن یهودی ،‌تا پیامبر شنید گفت برو و از او معذرت بخواه (مضمون روایت تا اونجایی که یادم بود )‌
دوما :‌ یه سوال من تو یک کتاب معتبر خوندم که می گفت خدا تو عالم قایمت مانند جسم می یاد و آدما رو نو چاه ویل می انازه تا اون چاه پر می شه یعد خدا با پاهاش ادما ی که تو چاه هستن رو فشار می ده تا جای بقیه هم باز بشه ؟ (آیا این درسته که هر چیز رو دیدی بدون اینکه عقلت رو به ما بندازی قبول کنی )‌
سوما : شما فوقش 10 تا حدیث دیده باشید که این روایت باشه اما تو کتابهای اهل شیعه رو اگه بخونی (مثلا سلیم بن قیس (اسرار آل محمد که توسط چهار تا از امام ها تایید شده ‌) اگه بخونی چند تا حدیث آورده که قبر آن حضرت شهیده پنهان است .
پس تفکر کن

عالم مقدس ملکوت دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.malakut.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

راست میگید بنده گاهی اوقات خیلی عصبانی میشم و یک چیزی میگم خواهشا به دل نگیرید .... منظورم از گه خوری یعنی اشتباه اشکار هست و خود فریبی هست .....

اما اینکه گفتید در روایتی دیدم که نعوذ بالله خدا را به مانند جسم انسان ترسیم کرده بود باید بگویم عزیزم بعید است از شما که روایات اهل کفر و فسق و مخالفین وهابی را با روایات اصول کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب الاحکام و .... و کتاب های بزرگان شیعه مقایسه می کنید ..... این روایت بنده در بین علما بسیار طرفدار دارد چون صراحتا در مجلسی از مقام مقدس امام هشتم ـ علیه الاف التحیه و الثنا ـ خواسته شده که مکان قبر را بگویند و ایشان گفته اند ....

لا اقل قبول کنید برای خود ما شیعه ها حجت است تا از سرگردانی در بیاییم ....

در مورد کتاب سلیم بن قیس که شیخ بزرگ شیعه که مورد تایید مستقیم امام زمان روحی فداه بوده یعنی شیخ مفید این کتاب را غلط و افسانه میداند واز مومنین در کتاب تصحیح الاعتقاد خود می خواهد که به چرندیات کتاب سلیم بن قیس اعتقاد پیدا نکنند ....

شما این روایت را که ظهور مستقیم در معرفی مکان قبر دارد و جالب این هست که در ده کتاب که سه تای ان فقط از کتاب های اربعه شیعه هست اورده شده را با مسائل کتاب سلیم بن قیس یکی میدانید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر کتاب سلیم نزد علما از صحت برخوردار بود که باید جز کتاب های اولیه شیعه و کتب اربعه میشد !

در ضمن سلیم زمان امام هشتم نبوده ولی امام هشتم مکان قبر معرفی کردند .....

عزیزم خواهشا به جای جبهه گیری کمی اندیشه کن ... برای یک بار هم شده بگو بله درست میگید .... ارزو به دل شدیم به خدا یکی حرف حق را بپذیرد ..........

سناد کتاب(اسرار آل محمد(ص)) از شیخ طوسی تا سلیم:

شیخ ابوجعفر طوسی میگوید: ابن ابی جید از محمد بن حسن بن احمد بن ولید، و از محمد بن ابی القاسم ملقب به ماجیلویه از محمد بن علی صیرفی از حماد بن عیسی از ابان بن ابی عیاش از ((سلیم بن قیس هلالی)) این احادیث را برایم نقل کرده است.

همچنین شیخ ابوجعفر طوسی می گوید: ابوعبدالله بن حسین بن عبیدالله غضایری از ابو محمد هارون بن موسی بن احمد تلعکبری از ابوعلی بن همام بن سهیل از عبدالله بن جعفر حمیری از یعقوب بن یزید و محمد بن حسین بن ابی الخطاب و احمد بن محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمیر، از عمر بن اذینه از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس هلالی این احادیث را به من خبر داده است.



"تاریخچه کتاب سلیم بن قیس"

رابطه عمر بن اذینه و ابان با کتاب سلیم:

عمر بن اذینه چنین می گوید:ابان بن ابی عیاش یک ماه قبل از وفاتش مرا فرا خواند و چنین گفت: ((شب گذشته در خواب دیدم که مرگ بر من نزدیک شده است و هنگامی که صبح تو را دیدم، خوشحال شدم زیرا در خواب سلیم بن قیس را دیدم. او به من گفت: ای ابان، تو چند روز دیگر از دنیا می روی، درباره امانت من از خدا بترس. مبادا! آن را ضایع کنی و به آنچه در باره ی کتمان آن با من عهد بستی وفاداری کن. این کتاب را جز نزد شخصی از شیعیان علی بن ابی طالب(ع) که دیندار و آبرومند باشد مگذار!

هنگامی که صبح تو را دیدم خوشحال شدم و خوابی را که از سلیم بن قیس هلالی دیده بودم برایت گفتم.))

"امانت گذاشتن کتاب سلیم به ابان"

ابان میگوید: وقتی که حجاج وارد عراق شد، سراغ سلیم بن قیس را گرفت. سلیم هم از دست او فراری شد تا در ((نوبند جان)) پیش من آمد و در خانه ی ما اقامت کرد. هیچ کس را مانند او بزرگوار و جدی و محزون و کناره گیر (متواضع) و ناراحت از شهرت اسمش ندیده بودم.

من در آن روز چهارده سال داشتم و میتوانستم قرآن بخوانم.

من از سلیم سوال می کردم و او به نقل از بدر برایم حدیث می گفت. احادیث زیادی از زبان او به نقل از عمر بن ابی سلمة(فرزند ام سلمه همسر پیامبر(ص)) و معاذ بن جبل و سلمان فارسی و علی بن ابی طالب(ع) و ابوذر و مقداد و عمار و براء بن عازم شنیدیم. او از من خواست تا ان حدیث را پنهان کنم اما ولی در اینباره از من پمانی نگرفت.

دیری نگذشت که مرگش فرا رسید. مرا خواست و در خلوت با من چنین گفت: ای ابان، من با تو رفاقت کردم و از تو جز آنچه دوست داشتم ندیدم، نزد من نوشته هایی است که آنها را از افراد معتمد و موثق شنیده ام و با دست خود نگاشته ام. در آنها احادیثی است که نمی خواهم برای مردم ظاهر شود، زیرا مردم آنها را انکار کرده و بزرگ می شمارند. در حالی که آنها مطالب حقی است که از اهل حق و فهم و راستی و نیکی در یافته ام: از علی بن ابی طالب(ع) وسلمان فارسی، ابوذر غفاری و از مقداد بن اسود.

هریک از این احادیث را که از یکی شنیدم از دیگری نیز پرسیدم تا همگی تصدیق نمودند و من هم در آن حدیث پیرو آنان شده ام ، و نیز احادیث دیگری که بعدا از غیر آن بزرگواران از اهل حق شنیدم.

هنگامی که مریض شدم تصمیم گرفتم تا آنها را آتش بزنم اما از این عمل پشیمان شدم و آن را خطا پنداشته و آنها را نگهداری نمودم.

اگر می توانی با من عهد و پیمانالهی ببند که تا من زنده هستم درباره ی این نوشته ها با کسی اطلاع ندهی و بعد از مرگ من نیز هیچ یک از این احادیث را جز به کسی که مانند خود به او اطمینان داشته باشی نقل نکنی. و اگر اتفاقی برایت پیش آمد، آنها را به یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) که مورد اعتماد و آبرومند و دیندار باشد بسپاری.

من نیز این شرایط را بر عهده گرفتم، او هم نوشته ها را به من نحویل داد و همه ی آنها را برایم خواند. و دیری نگذشت که سلیم در گذشت.

تایید کتاب سلیم از طرف حسن بصری:

ابان می گوید: بعد از مرگ سلیم، کتاب را مطالعه کردم و به مطالب آن اطمینان پیدا کردم.

ولی مطالب آن به نظرم بزرگ آمد و دشوار به نظر می رسید. زیرا در آنها به نابودی و هلاکت همه ی امت حضرت محمد(ص) به جزء علی بن ابی طالب(ع) و اهل بیت او(ع) و شیعیانش اشاره شده بود.

بعد،به سوی بصره مسافرت کردم، در آنجا اول کسی که ملاقات کردم، حسن بن ابی الحسن بصری بود که از دست حجاج فرار کرده بود. در آن زمان حسن بصری یکی از شیعیان علی(ع) و مفرطین آنها بود و از این که در جنگ جمل یاری کردن علی(ع) و جنگ در رکاب آن حضرت از دستش رفته بود سخت پشیمان و غمناک بود.

در قسمت شرقی خانه ی ابی خلیفه، حجاج بن ابی عتاب دیلمی، با او خلوت کردم و نوشته های سلیم را به وی نشان دادم. چون نوشته ها را دید گریه کرد و گفت: ((همه ی این احادیث حق است و آنها را از معتمدین شیعیان علی بن ابی طالب(ع) و غیر ایشان شنیده ام.))



تقریظ امام سجاد(ع) بر کتاب سلیم:

ابان می گوید: همان سال به حج رفتم، و خدمت امام علی بن الحسین(ع) رسیدم.

ابوالطفیل عامر بن واثله که از اصحاب پیامبر(ص) و نیز از بهترین یاران امیر المؤمنین علی(ع) بود در آنجا حضور داشت. همچنین عمر بن ابی سلمة فرزند همسر پیامبر ام سلمة نیز در آنجا بود.

همه ی نوشته های سلیم را سه شبانه روز به آنها عرضه داشتم. هر روز صبح ابوالطفیل و عمر نزد امام علی بن الحسین(ع) می آمدند، و در طول سه روز کتاب را برای آن حضرت خواندم.

حضرت به من فرمود: ((سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند، همه ی این ها احادیث ما است ،که نزد ما شناخته شده است.))

ابوالطفیل و عمربن ابی سلمة هم گفتند: ((تمام این احادیث را از علی(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد شنیده ایم.))

بعد به امام سجاد (ع) عرض کردم : فدایت شوم در آنها احادیثی است که از مطالب آنها سینه ام تنگ می شود، زیرا در آنها از هلاکت تمام امت محمد(ص)، از مهاجرین وانصار و تابعین، غیر از شما اهل بیت(ع) و شیعیان تان خبر داده شده است.

امام در جواب فرمود: ای برادر عبدالقیس، آیا نشنیده ای که پیامبر(ص) فرمود: ((مثل اهل بیت من در امتم مانند کشتی نوح در میان قوم اوست، که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هرکس خود را به آن نرساند، غرق شد. مثل باب حطه1 در بنی اسرائیل است.))

عرض کردم: آری. فرمود: چه کسی این حدیث را برایت نقل کرده است؟

گفتم: آن را از بیش از صد تن از فقها شنیده ام. فرمود: از چه کسی؟ گفتم: ((از حنش بن معتمر، و او می گفت: از ابوذر شنیده در حالی که حلقه ی در کعبه را گرفته و با صدای بلند آن را می گفته و از پیامبر(ص) نقل می کرده است.

فرمود: دیگر از چه کسی؟ عرض کردم: از حسن بن ابی الحسن بصری که او از ابوذر و مقداد بن اسود کندی و از علی بن ابی طالب(ع) شنیده بود.

پرسید: دیگر از چه کسی؟ عرض کردم: از سعید بن مسیب و علقمة بن قیس و ابوظبیان جنبی و عبدالرحمان بن ابی لیلی که همه اینها در حج بودند و خبر دادند که از ابوذر شنیده اند.

ابوطفیل و ابن ابی سلمة گفتند: به خدا قسم، ما هم از ابوذر و علی(ع) و مقداد و سلمان شنیده ایم. سپس عمر بن ابی سلمه گفت: ((بخدا قسم، این حدیث را من از کسی که از همه اینها بهتر است یعنی پیامبر(ص) شنیده ام، گوشهایم شنیده و قلبم آن را در خود جای داده است.))

امام زین العابدین علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آیا این حدیث به تنهایی، آنچه از احادیث (سلیم) تو را نگران کرده بود و بر سینه ات سنگینی می کرد حل نمی کند؟ ای برادر عبدالقیس، از خدا بترس، اگر مطلبی برای تو روشن شد آن را بپذیر و گرنه سکوت کن تا سلامت بمانی و علم آن را به خدا واگذار کن، چرا که در وسعتی بیش از فاصله ی آسمان و زمین قرار داری.

ابان می گوید: در همان جا، مسایلی که ندانستن آنها برایم جایز نبود و آنچه ندانستن آن مانعی نداشت از حضرت سوال کردم. ایشان هم جوابهایی به من فرمود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد