هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

آیا ابن تیمیه راست می گوید؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ الاسلام وهابیت ابن تیمیه حرانی، در قسمتی از کتاب معروف خویش “منهاج السنة” می نویسد:
۱- هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری.
۲- و احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم.
۳- و کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است.
۴- البته کسانی که چنین چیزی را گفته اند، در اثر جاهلیت عربی یا فارسی بوده که بیت رسول برای ولایت از دیگران محق ترند. زیرا که عرب، اهل بیت روسا و همین طور فارسیان خانواده ی پادشاه را مقدم می دانستند.
فلما اتفقوا على بیعته ولم یقل قط أحد إنی أحق بهذا الأمر منه لا قرشى ولا أنصارى .
ولم یقل أحد قط إنی أحق بهذا من أبی بکر.
ولا قاله أحد فی أحد بعینه إن فلانا أحق بهذا الأمر من أبی بکر .
وإنما قال من فیه أثر جاهلیة عربیة أو فارسیة إن بیت الرسول أحق بالولایة لکون العرب کانت فی جاهلیتها تقدم أهل بیت الرؤساء وکذلک الفرس یقدمون أهل بیت الملک .
منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة، ج ۶ صص ۴۵۴ و ۴۵۵ و ۴۵۶
ما این سخنان ابن تیمیه را به ۴ قسمت کرده و درباره ی آن تحقیق مختصری می کنیم. البته به دلیل اهمیت و حفظ شأن قرآن کریم، ابتدا قسمت آخر کلام او را بررسی می کنیم.
*********
قسمت چهارم
ابن تیمیه می گوید: تقدیم اهل بیت فرد، یک اثر جاهلی عربی یا فارسی است.
چقدر از قرآن دور بوده کسی که چنین سخنی رانده است. ما پاسخ این قسمت را صرفا ً با تعدادی از آیات قرآن می دهیم، تا طرفداران مکتب ضالّ و باطل “حسبنا کتاب الله” را سر جایشان بنشانیم!
خداوند متعال اهل بیت حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را مخصوص به رحمت و برکات خویش کرده است:
« رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ » (هود:۷۳)
همچنین اهل بیت نبوت را به شرف اذهاب رجس و تطهیر نائل گردانیده است:
« إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » (الأحزاب:۳۳)
پس آیا خداوند این آیات را در اثر جاهلیت های عربی و فارسی نازل کرده است؟!!! نعوذ و نستجیر بالله.
آیا این حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) ابو الانبیا نیست که از خداوند درخواست می کند تا از ذریه ی او انبیا و امامانی قرار دهد؟!
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ » (البقرة:۱۲۴)
« رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (البقرة:۱۲۸و۱۲۹)
و آیا این خداوند متعال نیست که در آیات بسیاری تائید می کند دعای وی را مستجاب ساخته، نبوت و کتاب را در ذریه ی او قرار داده است؟!
« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ » (الحدید:۲۶)
« وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ » (العنکبوت:۲۷)
« وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ * وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (الأنعام:۸۴-۸۷)
آیا خدای متعال مردم را از حسادت نسبت به آل ابراهیم، همانانی که کتاب و حکمت و حکومت به آن ها بخشیده، بر حذر نداشته است؟!
« أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا » (النساء:۵۴)
البته حتماً از نظر ابن تیمیه تفضیل آل ابراهیم که آل محمد هم از آنند، یک رسم و عادت جاهلی بوده که خدا هم تابع آن شده است!!!
خدایا به تو پناه می بریم از این که بر آنچه به بندگان برگزیده ات بخشیده ای حسد ورزیم. خدایا به تو پناه می بریم از این که با سخنان مان از قول تو عدول کنیم و دیگران را نیز به ضلالت افکنیم. اللّهم إنا نعوذ بک.
*********
قسمت یکم
ابن تیمیه می گوید: هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری.
البته ادعای “اجماع بر خلافت ابوبکر” ادعائی است که یک کودک خردسال نیز می تواند بکند، اما این ادعا تا چه حد با واقعیت سازگار است، امری است که باید آن را اثبات کرد. عدم بیعت امیر المومنین علی (علیه السلام) به مدت شش ماه که در صحیح بخاری ذکر شده، ساده ترین ردّیه بر ادعای اجماع است.
ابن تیمیه ادعا کرده که پس از اجماع بر خلافت ابوبکر، احدی از مهاجرین و انصار نگفته که من از او محق ترم. اگر منظور او از اجماع را امری بدانیم که در سقیفه رخ داد، باید از او بپرسیم قبل از اجماع چه؟! چرا ابن تیمیه پنهان می کند که حباب بن منذر صحابی در سقیفه چه گفت؟!
امام المورخین طبری و به تبع او ابن اثیر و ابن ابی الحدید معتزلی در ماجرای سقیفه ی بنی ساعده نقل می کنند که حباب بن منذر انصاری برخاست و سخنرانی کرد. او جمله ی جالبی بر زبان رانده که ادعای ابن تیمیه را مردود می نماید. او گفته:
ای گروه انصار! به خدا قسم شما از اینان (=مهاجرین) به این امر (=خلافت) محق ترید.
فقام الحباب بن المنذر فقال: یا معشر الأنصار! … فأنتم والله أحق بهذا الامر منهم.
تاریخ الطبری، الطبری، ج ۲ ص ۴۵۸
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج ۲ ص ۳۳۰ – شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۲ ص ۳۸
*********
قسمت دوم
ابن تیمیه می گوید: احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم.
این سخن ابن تیمیه است، اما پس از وقایع سقیفه، اولین و تنها کسی که چنین سخنی را به زبان و قلم آورد، امیر المومنین علی (علیه السلام) بود. ایشان نه تنها در ماجرای بیعت اجباری خود با ابوبکر، بلکه در هنگامه ی برگزاری شورای شش نفری عمر، و نیز بعداً بارها و بارها در دوران حکومت خویش، این مطلب را صراحتاً فرمود. شیعه و سنّی این سخن را فراوان از ایشان نقل کرده اند. در اینجا صرفاً به ذکر یک نمونه از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم.
مقدسی (۴۴۸ – ۵۰۷ هـ) عالم بزرگ اهل سنت، در حدیث صحیح السندی نقل می کند:
علی (علیه السلام) فرمود: (( به خدا قسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از دنیا رفت، در حالی که احدی محق تر از من برای این امر (=خلافت) نبود. ))
حدیث: والله لقد قبض رسول الله – صلى الله علیه وسلم – وما أحد أحق بهذا الأمر منی.
تفرد به عبد السلام بن حبیب عن أبیه عن سلیمان بن میسرة الأحمسی عن طارق.
أطراف الغرائب والأفراد، المقدسی، ج ۱ ص ۲۲۱، ح ۳۱۵
سند این حدیث چنان که گفته شد صحیح است. اکنون نگاهی اجمالی داریم به نظرات دو عالم بزرگ رجالی اهل سنت یعنی ذهبی و ابن حجر درباره ی رجال این حدیث. توجه کنید که “طارق بن شهاب” و “حبیب بن ابی ثابت” از راویان همه ی کتب سته (بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابی داود، ابن ماجه) می باشند.
 
نفر یکم: طارق بن شهاب الاحمسی
له رؤیة. ع
الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج ۱ ص ۵۱۱، رقم ۲۴۵۲
قال أبو داود رأى النبی صلى الله علیه وسلم ولم یسمع منه. ع
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱ ص ۲۸۱، رقم ۳۰۰۰
نفر دوم: سلیمان بن میسرة الأحمسی
وثقه ابن معین. وقال ابن حبان فی ثقات التابعین: روى عن طارق بن شهاب وله صحبة. وقال ابن خلفون فی الثقات:وثقه العجلی ویحیى والنسائی.
تعجیل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة، ابن حجر العسقلانی، ج ۱ ص ۶۲۱، رقم ۴۲۷
نفر سوم: حبیب بن أبی ثابت الاسدی
کان ثقة مجتهدا فقیها . ع
الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج ۱ ص ۳۰۷، رقم ۹۰۲
ثقة فقیه جلیل وکان کثیر الإرسال والتدلیس. ع
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱ ص ۱۸۳، رقم ۱۰۸۷
نفر چهارم: عبد السلام بن حبیب
قال الدارقطنى: عبد الله و عبید الله و عبد السلام بنو حبیب بن أبى ثابت، و کلهم ثقات.
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج ۵ ص ۱۶۰ ، ذیل رقم ۳۱۶ (عبدالله بن حبیب بن أبی ثابت)
خود مقدسی هم از سوی ابن منده و شیرویه توثیق شده است. ذهبی شرح حال وی را در “تذکرة الحفاظ” آورده (ر.ک: تذکرة الحفاظ، الذهبى، ج ۴ ص ۲۷-۳۰) و در جای دیگری وی را راستگو معرفی می کند:
هو فی نفسه صدوق لم یتهم.
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبى، ج ۳ ص ۵۸۷
*********
قسمت سوم
ابن تیمیه می گوید: کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است.
این سخن ابن تیمیه است، اما تصریحات فراوانی از صحابه وجود دارد که آن ها امیر المومنین علی (علیه السلام) را در مساله ی خلافت احق می دانستند. خود ابن تیمیه هم در ادامه ی سخنان پیشینش اذعان می کند که این قول از ابوسفیان و غیر او وارد شده است. البته متذکر می شویم که اهل سنت بسیاری از تصریحات صحابه را با ردّ کتاب یا نویسنده اش نمی پذیرند، لیکن برای حقیقت جویانی که خود را محصور در نوشته جاتی خاص که از فیلترهائی خاص تر گذشته است نمی دانند، این تصریحات حق را از باطل و سره را از ناسره جدا می کند. اگر فرد محقق و حق جو از ابتدا بخواهد تنها کتاب هائی خاص برای مذهبی خاص را قبول کند و بقیه را یکسر باطل بینگارد، فی الواقع محقق و حق جو نیست! زیرا از ابتدا چهارچوبی برای حق و باطل برای خود متصور شده است. اما محقق واقعی به دنبال حقیقت است، اگرچه آن را آشکارا در کتب مذهب پیشین خویش نیابد.
« فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ » (الزمر:۱۷و۱۸)
برای نمونه به ذکر سخنی از صحابی مهم و محبوب قلوب بسیاری از امت اکتفا می کنم. همو که یکی از دو نفری است که مکانشان در اسلام عظیم است و مصیبت وارده از آن دو در اسلام شدید؛ یعنی “عمر بن خطاب” دوم خلیفه ی قرشی.
ابن عباس می گوید: عمر بن من گفت: به خدا قسم بعد وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) همراه تو (=علی) شایسته ترین مردم به امر (=خلافت) بود، مگر این که ما از دو چیز بر او ترسیدیم. پرسیدم: آن دو چیز چه بود؟ گفت: یکی کمی سنّش و دیگری حبّش نسبت به بنی عبدالمطلب.
حدثنا أبو زید : حدثنا محمد بن حاتم قال : حدثنا الحزامی قال : حدثنا الحسین بن زید ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه عن ابن عباس ، قال : مر عمر بعلی وعنده ابن عباس بفناء داره فسلم ، فسألاه : أین ترید ؟ فقال : مالی بینبع . قال علی : أفلا نصل جناحک ونقوم معک ؟ فقال : بلى ، فقال لابن عباس : قم معه ، قال فشبک أصابعه فی أصابعی ، ومضى حتى إذا خلفنا البقیع ، قال : یا ابن عباس ، أما والله إن کان صاحبک هذا أولى الناس بالأمر بعد وفاة رسول الله ، إلا أنا خفناه على اثنتین ، قال ابن عباس : فجاء بمنطق لم أجد بدا معه فی مسألته عنه ، فقلت : یا أمیر المؤمنین : ماهما ؟ قال : خشیناه على حداثة سنه ، وحبه بنی عبد المطلب .
السقیفة وفدک، الجوهری، ص ۵۴
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۲ ص ۵۷
این روایت دارای سند صحیح و معتبر بوده، و همه ی رواتش توثیق و تصدیق شده اند. ضمنا همه ی آنان جزء روات کتب سته ی اهل سنت هستند. همچنین کتاب “سقیفه” تالیف ابوبکر جوهری که ابن ابی الحدید معتزلی این روایت را از آن کتاب نقل کرده، جزء کتب غیر شیعه به حساب آمده و نویسنده اش نزد غیر شیعه موثق است.
الفصل الأول : فیما ورد من الاخبار والسیر المنقولة من أفواه أهل الحدیث وکتبهم ، لا من کتب الشیعة ورجالهم ، لأنا مشترطون على أنفسنا ألا نحفل بذلک ، وجمیع ما نورده فی هذا الفصل من کتاب أبى بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری فی السقیفة وفدک وما وقع من الاختلاف والاضطراب عقب وفاة النبی صلى الله علیه وآله ، وأبو بکر الجوهری هذا عالم محدث کثیر الأدب ، ثقة ورع ، أثنى علیه المحدثون ورووا عنه مصنفاته .
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۱۶ ص ۲۱۰
********
اکنون با دیدن این مطالب، باید پرسید: آیا ابن تیمیه راست می گوید؟!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد