هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

عمر و شکستن سر+سند

«ذهبى» در کتابش نقل مى کند که روزى عمر بن خطّاب و «عثمان بن حنیف» در مسجد با یکدیگر گفتگو و جدال مى کردند; مردم نیز اطراف آن دو حضور داشتند. ناگهان عمر خشمگین شد و مشتى از سنگ ریزه هاى مسجد را گرفت و به صورت عثمان زد. سنگریزه ها پیشانى عثمان را شکافت (… فقبض من حصباء المسجد قبضة ضرب بها وجه عثمان، فشجّ الحصى بجبهته آثاراً من شجاج).

عمر وقتى دید خونِ پیشانى عثمان بر محاسنش سرازیر شد، گفت: خونت را پاک کن (فلمّا رأى عمر کثرة تسرّب الدّم على لحیته قال: امسح عنک الدّم).

عثمان گفت: مترس! به خدا سوگند! من از رعیّت تو ـ که مرا به سوى آنان فرستادى ـ هتک حرمتى بیش از هتک حرمت تو نسبت به خودم دیدم!(۵۳) عمر و شکستن سر+سند
۵۳٫ تاریخ الاسلام، ج ۴، ص ۸۰ ـ ۸۱٫ عثمان بن حنیف از طرف عمر، براى اندازه گیرى زمین هاى حاصلخیز عراق و تعیین جزیه و خراج به آن منطقه فرستاده شده بود. (ر.ک: الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۰۳۳، شرح حال عثمان بن حنیف).


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد