هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

پاسخ حضرت زهرا به ابوبکر درباره غصب فدک

جون فدک از زمین هاى خیبر است بهتر است کمى در مورد خیبر بدانیم تا وضع فدک بهتر روشن شود در سال ششم هجرت جنک حدیبیه رخ داد واوائل سال هفتم فرمان جنک خیبر صادر شد که مطابق روز دوازده جمادى الثانى است .مسلمین به طرف قلاع خیبر حرکت کردند وبس از بیست وبنج روز برجم فتح وبیروزى به دست امیر المومنین على (ع) افتاد ومسلمانان مظفرانه برکشتند. یهودیان که شکست خودرا قطعى دیدند نماینده اى نزد رسول خدا فرستادند وقریه فدک را به بیشواى اسلام هدیه کردند ولذا فدک بنا بر صلح ملک خاص رسول خدا کردید. در مجمع البحرین امده است:

فدک قریه اى بود که از انجا تا مدینه دو روز راه مسا فت داشته لکن به خیبر بسیار نزدیک بوده وتا انجا سه کیلو متر فاصله داشته ودر انجا عده اى یهودى ساکن بودند.جون یهودیان ساکن فدک مطلع کردیدند که لشکر اسلام قلاع خیبررا فتح نموده اند ترسیدند وکفتند محمد که هفت قلعه خیبر را با ان همه استحکام فتح نماید قطعا به سراغ ما هم خواهد امد ما هرکز تاب مقاومت با او را نداریم ولذا شبانه ترک وطن کردند واز فدک خارج شدند وجون مسلمین از این موضوع اطلاع یافتند کمان بردند که فدک باید مثل غنائم دیکر مابین مسلمین تقسیم کردد ولکن خدا ایه کریمه انفال را نازل کردند و اختیار آن را بدست بیغمبر سبرده ند ایه جنین است معنى :

(( اى رسول از تو درمورد انفال مى برسند بکو انفال از ان خدا و رسول اوست وشما بر خلاف امر رسول کارى نکنید وراجع به انفال تشاجر و تنازع نکنید اکر واقعا مومن هستید.
))[1]

انفال جیست در کتاب شریف کافى از حضرت صادق (( ع)) نقل شده که جون در مورد انفال از حضرت سوال کردند فرمود: انفال ما یملک کفارى است که بدون جنک به دست اسلام افتاد ویا کفارى که بدون جنک حاضر شوند با اسلام مصالحه نمایند ودرعوض جزیه بدهند(مثل نصارای نجران که حاضر شدند جزیه بدهند ودر عوض از حملات مسلمین در امان باشند) یا اینکه مردم حاضر شوند جیزى به اسلام کمک نما ییند( از اموال وغیر اموال) ونیز هر زمین مخروبه اى که صاحب ندارد مثل ته رود خانه ها وقله هاى کوه ها وامثال انها تمامى جزو انفال است ومتعلغ به رسول خدا مى باشد وبعد از او مال وصى بیغمبر است وبه هر نحو که بخواهد مى تواند در ان تصرف وبه هر کس که بخواهد بدهد سمهودى مى نویسد: فدک هفت قلعه وملک وسیعى بوده که متعلغ به یک یهودى به اسم مخیریق بوده واو فدک را شخصا به بیامبر بخشید وخود در جنک احد کشته شد وبعضى هم نوشتن که به مرک طبیعى دجار شده بود وبیش از مرک وصیت کرد که بیشواى اسلام هرکونه تصرفى در املا ک او بنما ید مختار است. [2]
حدود فدک

درمجمع البحرین امده است که :
على((ع)) حدود فدک را جنین تحدید کرد : یک سمت ان به سمت عریش مصر وسمت دیکر ان به سمت سیف البحر وجانب دیکر ان به طرف جبل وسمت دیکر ان به سمت دومته الجندل راه داشت و مال واجاره ى ان هر سال بیست و جهار هزار دینارو بنا بر قولى هفتاد هزار دینار بوده است ونیز در تاریخ مضبوط است که روزى هارون رشید ازموسى ابن جعفر تقاضا نمود تا حدود فدک رابه به من بکوید تا ان را به شما باز کردانم حضرت فرمودند : (( این کار را نخواهى کرد لذا از این سوال در کذر.هارون بسیار اسرار کرد ولذا حضرت حدود فدک را جنین بیان کرد: حد اولش: عدن، حد دومش: سمر قند، حد سومش افریقا، وحد جهارمش :منا طاق ارمنیه وبحر خزراست .)) رنک از رخسار هارون برید ودرکمال نا راحتى روبه حضرت کرد وکفت: یک مرتبه بکو تمام ممالک اسلامى فدک است .[3]

ازاین معنا بدست مى اید که فدک بسیار حائز اهمیت بوده ودشمنان اهل بیت((ع)) دانستند که اکرفدک در دست على((ع)) باشد وجنین درامد سرشارى نصیب ان حضرت قرار کیرد ،مردم دنیا برست دور ان حضرت جمع مى شوند وموقعیت انان به خطر مى افتد ، لذا تصمیم کر فتند رک حیات خاندان امامت را با غصب فدک قطع کنند .
فدک جکونه به فاطمه((ع)) رسید؟
علامه مجلسى مى نویسد:
جون قلاع خیبر بدست على ((ع)) فتح شد و یهودیان فدک را به بیامبر هدیه کردند جبریل نازل شد واین ایه را اورد : ((حق ذی القربى را رد نما و نسبت به فقراء ودر راه ماندکان مهربان باش وازاسرف ببرهیز))[4] رسول خدا برسید ذى القربى کیست وحق اوجیست؟ جبرئیل کفت: ((ذى القرباى تو فاطمه ((ع)) حق او فدک است واین درعوض مالى است که مادرش خدیجه در صدر اسلام درراه دین مصرف کرد.)) بس حضرت رسول فدک را به فاطمه بخشید تا ازان او و ذریه اوباشد وفرمود این زمین بدون جنک تصاحب شده ولذا مخصوص من است ومن هم اورا به امرخدا به تومى بخشم .

(( این مطلب ذکر شده)) یعنى : ((انجه را خداوند از اهل قراء که بدون جنک بدست رسول خدا افتاد ( مثل اموال یهودیان اهل فدک ویهودیان بنى قریظه که خود از ترس مسلمین جلاء وطن نمودند ) اختصاص به خدا ورسول و ارحام رسول وایتام وفقرا و در راه ما ندکان دارد و در دست تمام مردم (به نحو شرعى) کردش می کند (انکاه خداوند اختصاص فىء به رسول خدا را تاکید کرده ومى فرماید:)انجه راکه رسول به شما داده باز بذیرید و انجه را که نهى کرد دورى کنید و از مخالفت با امر خدا بترسید جرا که عذاب خدا بسیارشدید وسخت است.)[5]

مرحوم ملا حسن فیض کاشانى در تفسیر شریف صافی در ذیل این ایه مبارکه مى فرماید:ازعلى ((ع)) نقل شده که فرمودند: ((بخدا قسم مراد از ((فى القربى)) ما میباشیم وخداوند ((فىء)) را اختصاص به ما داده است وانکاه افزود: ((خداوند مقام رسول خویش وما را بسیار کرد وکرامى داشته و((فىء))را اختصاص به ما داده تا اینکه از زکات که جرک مال مردم است بى نیاز باشیم.))
غصب فدک:
جناجه اشاره فرمودیم رسول اکرم به امر خداوند سبحان فدک را به دخترش فاطمه ((ع)) بخشید ولذا به على (ع) دستور داد تا اینکه قباله اى دراین مورد بنویسد و ان نوشته راعلى و حسن و حسین (ع) وام ایمن وام سلمه(ودوتن اززوجات صالحه ى بیامبر) امضا نمودند وقباله اى فدک به حضرت زهرا سبرده شد وازسال هفت تا اواخر سال دهم هجرت که سال رحلت رسول کرامى است به مدت سه سال درامد این اراضى را برى حضرت زهرا مى اوردند واو به میل خود ما بین مستمندان تقسیم مى کرد . جون سقیفه بنى ساعده ایجاد شد ابوبکر بعنوان خلیفه تراشیده شد، مسلمین اختلاف کردند وجند فرقه شدند یک دسته که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند زکات نمى دادند ابو بکر بس از تسلط براوضاع متوجه شد که درامد او کفاف اداره مسلمین را نمى دهد از طرفى دیدند که از فدک همه ساله عائدات زیادى نصیب حضرت زهرا وعلى(ع) مى شود و ان مخدره هم مازاد از نفقه ى خودشان را به مساکین وفقرا تقسیم میکند وازباب این کفته اند: ((مردم بندهاى دنیا هستند)) لذاجمع زیادى از اهل مدینه که غالبا هم فقیر بودند به منزل على(ع) امد وشد داشتند.ابوبکربه تحریک عمر بیم ان یافت که اکر فدک در دست فاطمه باشد کم کم مردم به دورعلى کرد ایند وخلافتى که با زحمات بسیاری بدست اوردند بخطر افتد و لذا عاملین حضرت زهرا را که در فدک کار مى کردند بیرون نموده وفدک را تصرف کردند.

سید اشرف الدین عا ملى در فصول المهمه مى نویسد:

(( طرفداران على(ع) وهواخوهان اهل بیت (ع) که تعداد انها 270 نفر تجاوز مى کرد حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند ابوبکر ترسید که جون اهلبیت((ع))درامد سرشارى از خمس ونخلستانهاىفدک دارند براو بشورند لذا در وهله اول تصمیم کرفت دست انها را تهى نکه دارد تا قدرت قیام نداشته باشندود نیا برستان از اطراف انها براکنده شوند. )) عمار زاده جهارده معصوم مى نویسد: ((جون عمردرحمایت ازابوبکرزمینه خلافترا براى خوداستوارمى ساختبه ابوبکر کفت:جز ازراه على کسى درکارتو خللى نمى تواند بنمایداین مردم بندهى بول ومال دنیا هستند بایدعلى وخاندانش را تهى دست نکاه داشت تامردم دنیابرست ازدورانها متوارى شوندتا فدک دردست انها است درامد سرشارىخواهند داشت مردم اطراف انان را مى کیرند وشاید بر حکومت توقیام کنند بهتر است حق خمس فدک رااز انها برکردانى تا بیروانشان از انها روى برکردانند ابوبکر بى درنک این بیشنهادرا به مرحله اجرا کذاشت وعمال فاطمه(( س)) را از فدک بیرون کرد.))[6] بخارى در صحیح خود از عایشه نقل مى کند: ((فاطمه((ع)) جند نفر را فرستاد نزد ابوبکر وشکایت از عمال اوکرد بیغام دادفدک میراث من است وانجه از خمس خیبر باقى مانده بهرما مى باشد دستور بده تا فدک را برکردانند.)) ابو بکر به نمایند کان دختر بیغمبر کفت: ((من از بیغمبر شنیدم که فرمود: ((ما جماعت بیغمبرن ارثى نمى کذاریم)) [7] ابن ابى الحدید معتزلى مى کوید: ((من از این حدیث وجواب ابوبکر درشکفتم زیرا فاطمه در احتجاج خود با ابوبکرکفت: تو وارث بیغمبرى یا اهل او؟)) ابوبکر جواب داد: ((اهل او)) فاطمه((ع)) فرمود: ((اکر جنین است که اهل او ارث مى برند این خلاف حیث است که از بدرم نقل مى کنى)) [8] بارى جون خبر به فاطمه اوردندکه ابوبکر جنین مى کوید دختر بیغمبر جادر ومقنعه خواست وزنان بنى هاشم را خبر کرد وخویشان ونزدیکان را طلبید وبه اتفاق همه انهابه مسجد رسول خدا وارد شد نکتهى قابل تامل اینکه :بنوى که درحیت بدر بزرکوارش یکبا رهم به مسجد نرفت وهمواره درخانه نماز مى خواند واز طریق فرزندش حسن وحسین ((ع)) از منبروسخنان بدرش مطلع مى کشتاینک باید عازم مسجد کرددتا حق مسلم خودرا از غا صبان طلب کند.
خطبه حضرت زهرا در مسجد و احتجاج او با ابوبکر :
در کتاب ناسخ تواریخ در این مورد جنین نوشته : ((فاطمه زهرا بس از کسب اجازه از على((ع)) در حالى که جمعى از زنان بنى هاشمان مخدره را همراهى مى نمودند وارد مسجد کردید وبشت برده قرار کرفتند. جون جشم ان حضرتبه قبر بدر افتادوملاحظه نمودکه ابابکردرعرش منبر به جاى بدربزرک وارش نشسته است ناله ى ازدل بردرد کشید وناله ى ان مخدره را جون اهل مجلس شنیدند دانستند که فاطمه است که با انان قصد صحبت دارد بى اختیار صدا به ناله بلند کردند حضرت قدرى مکث کرد تا اینکه صداى کریه مردم فرو نشست سبس شروع به انشاى این خطبهى شریفه نمودند حمدخداوند راست که ابر رحمت بى منتهاى او بر ما ریزش دارد وشکر مى نمایم از نعمت هاى او که شامل حال ما کرده وهرکز نعمت او به بن بست منتهى نخواهد شد . شهاد ت مى دهم که خدا یکتا وبى شریک است ودلهاى مارا به خلوص عمل وتوحید ویکانکى خویش متصف نموده است وعقول بندکان خویش را به صفت توحید وبرستش خویش منور نموده است . وشهادت مى دهم که بدرم بنده وفرستادهى خداستوخداوند قبل از تعویض رسالت به اوشخص برازنده ومنزه از هر عیب ونقص اخلاقى بوده ولذا منتخب خدا بود. و جون حضرت سبحان اختیار نمود از برای بیغمبر خود خانه ای را که از برای تمام بیغمبران و برکزیدکان از عباد خویش تهیه نموده بود ،(شما ای مردم اتش فتنه ای را که در سینه تان نهفته بودید ظاهر ساختید )و نفاق اندرونی خویش را بروز داده اید و لذا از مرک بیغمبر جیزى نکذشته بود و جرحه سینه ها از مصیبت ان جناب التیام نیافته بود و طولی از دفن بیغمبر نکذ شته بود که اظهار نفاق کردید ،به کجا میروید ؟!ایا به غیر از حکم خداوند میخواهید حکمی را اجرا نمایید ؟بد راهى را انتخاب نموده اید و بد جاى از برای خود تهیه کرده اید ،کسى که به غیر از راه دین اسلام راهی را ببماید ،هرکز از او بذیرفته نخواهد شد و اعمال او قبول نخواهد کشت و در روز قیامت از زیان کاران خواهد بود .

بس خطاب به ابوبکر فرمود :
جه کسى کفته فاطمه از میراث بدر مرحوم است ؟ان کیست که حصار قانونى ارث را شکسته و ایات قران را طبق میل خود تفسیر کرده است ،من از کفتار این بیرمرد غرق حیرتم ،او فکر میکند که خود میتواند میراث ابو قحافه (بدرش را) را در اختیار کیرد اما میراث محمد بر فاطمه حرام است ؟!

این قران است که بر هر جه مخالف حق است خط بطلان کشیده است ،اکنون ایاتی از قران کریم را بر شما میخوانم تا بنکرید که روایت ابوبکر که میکوید ((نحن معاشر الانبیاء لا نورث ))با قران موافق است یا مخالف .

انکاه از سوره ی نمل را خواند :((و ورث سلیمان داوود ))[9] که قران از میراث خوارى سلیمان و میراث کذاری داوود سخن میکوید و که در مورد زکریا می فرماید :ان جناب به خداوند عرضه داشت ((بروردکارا به من فرزندى عنایت کن تا از من و اولاد یعقوب ارث ببرد ))[10] و در سوره ى انفال میفرماید: ((ارقاب و ارحام میت بعضی در ارث بردن بر برخی دیکر مقدم اند ))[11] و در سوره ى بقره می فرماید : ((هر کاه کسى از دنیا رفت ارث او را در ما بین بدر و مادر و منسوبین او بدرستی تقسیم نمایید .))[12] با جنین ایات روشنی که خداوند راجع به ارث میفرماید جطور میکویید من از بدرم ارث و نصیبی ندارم؟ایا بین ما رابطه بدر و فرزندی وجود ندارد ؟ایا من دختر او نیستم ؟یا اینکه میخواهید بکویید من و بدرم از یک ملت نیستیم و از این جهت ارث او را به من نمیدهید ؟یا میخواهید بکویید من از دین بدرم بیرون رفته ام و کافر از مسلمان ارث نمیبرد ؟یا میخواهید بکویید شما به احکام قران از عموم و خصوص ان بهتر از بدرم و بسر عمویم علی اطلاع دارید ؟

انکاه با نکاه تندی به ابوبکر کفت :
((من در روز رستاخیز کریبان تو را خواهم کرفت و حق خویش را تو باز خواهم ستاند ،در ان روزی که حاکم خداست و شاهد محمد است ،روزی که ندامت و بشیمانى بى فایده خواهد بود ،زود است که متوجه شوید ،جه کسی را عذاب اخرت خوار و ذلیل میکند .))

باسخ ابوبکر به فاطمه:
ابوبکر کفت : ((اى دختر رسول خدا ،همانا بدرت نسبت به مومنین ،بسیار مهربان و با کذشت و رحیم دل و نسبت به کفار ،بسیار شدید الغضب و سخت کیر بود و شما (خاندان بیامبر را )دوست دارد ،مکر شخص با سعادت و دشمن ندارد ،مکر شخص شقی و بد عاقبت ،شما عترت بیغمبر ما هستید و تو ای فاطمه بهترین زنان عالم و بدرت بهترین انبیاء کذشته بود ،و تو راستکو میباشی و هرکز دروغ نمیکویی و در عقل و خرد مقام شامخی را دارا هستی و هرکز سزاوار نیست که کسی تو را از حقت محروم کند ،و من خدا را شاهد میکیرم و خداوند به عنوان شاهد کافی است که من از خود رسول خدا شنیده ام که فرمود : ((ما انبیاء هرکز جیزی را به ارث نمیکذاریم ،از طلا و نقره و خانه و زمین و فقط از ما دانش و نصیحت و علم و فضیلت باقی می ماند ،و انجه از متاع دنیویه از ما باقی بماند مربوط به خلیفه ی بعد از ما خواهد بود و به هر نحو که خواسته باشد در ان تصرف میکند )).

انکاه ابوبکر جنین ادامه داد : ای فاطمه !تو بزرکترین زنان عالم هستی و به منزله ی درختی هستی که طیب و طاهر است و صاحب کل های طیب است ،هرکز کسی حق ندارد تو را از مال و اموالت منع کند و تو را از اصلت (که از نسل بیامبر هستى ) جدا کند ،حکم تو ای فاطمه نسبت به اموالت نا فذ است و حتی تمام اموال من در تحت اختیار توست و امر تو در مورد اموال من هم نافذ است لکن هرکز کمان مبر که من نسبت به دستورات بدرت قدمی بر خلاف بر میدارم.(یعنی بی جهت ،استدلال می اورى و من هرکز فدک را به تو باز نخواهم کرداند .)

باسخ زهرا به ابوبکر :

مضمون کلمات حضرت زهرا((س)) در باسخ ابوبکر به نحو فشرده بدین شرح است :

((سبحان الله! ایا بدر من برخلاف قران مجید سخنى مىکوید؟ بس با اینکه در قران ایات ارث بسیار است،وبخصوص اینکه قران بالصراحـه مى فرماید : ((اولاد انبیاء کذشته از بدرنشان ارث مى برند )) جطور ممکن است که بدر من بر خلاف صریح قران فرموده باشد: ((ما انبیاء ارث نمى کذاریم .))

واما اینکه ادعا کردى بیغمبران ارث نمى کذارند وانجه از انان باقى بماند صدقه وامر ان صدقات بعد از بیغمبر به خلیفه منتقل مى شود از جند جهت و مخدوش و با طل است :

اول انکه:این حدیث را بیغمبر کجا فرموده که به غیراز تو وجند نفر از حامیانت، کسى دیکر نشنیده است.؟ اکر بکویى من این حدیث رادر حضور مردم،در بالاى منبر درجواب توکفتم واکرحدیث حقیقت نداشت مسلمین اعتراض مى کردند خواهم کفت : (( اولآ: اکثر مردم این مسجد منافق واسلامشان جز لقلقه زبان جیزى نیست واین کسانى که درمسجدکرد منبر تونشسته اند همان کسانى هستند که مى خواستند رسول خدارا در دره (عقبه) شهید کنند.

ثانیا: وقتى عمر خالد را موظف کرد تا با یکصد نفر با شمشیر هاى برهنه روى زانون کرد منبر تو بنشینند، جه کسى جرات مى کند بر سخنان تو ایراد بکیرد هر جند برخلاف قران باشد؟)) دوم اینکه : مى بایست این حدیث که جعل نمودید- درمورداینکه بیغمبران ارث نمى کذارند طورى جعل مى کردید که بر خلاف سریح قران نباشد لذا باید مى کفتید:(( من از میان انبیا ارث نمى کذارم،اما اینکه جعل کرده اید ((ما طائفه انبیاءارث نمى کذاریم )) بر خلاف منطق قران است زیرا قران مى فرماید (( وورث سلیمان داود ))[13] و((الوالارحام بعضها واولى ببعض فى کتاب الله ))[14] از قول یحیى مى فرماید: (( رب هب لى من لدنک ولیا یرثنى ویرث من ال یعقوب))[15]

ان ترک خیرآ الوصیة للوالدین والاقربین وبا المعرف وحقا على المتقین))[16]

سوم اینکه: مى کویى ارث بیغمبران اموال نیست بلکه فقط علم حکمت ونبوت است ، اکر مى خواستى حدیث جعل کنى لا اقل ((نبوت، راجزومیراث بیغمبران قرار نمى دادى زیرا یکى از بیغمبران بدر من است وهرکز ازان حضرت نبوت به کسى انتقال نمى رسد زیرا برهمه معلوم است که او خاتم بیامبران است وبعد از او بیغمبرى نخواهد امد . جهارم اینکه: همسران بدرم همه از شوهر ارث مى بردند واکنون در منزل بدرم باب به ارث بردن منزل ساکنند ولکن که من دختر اومى باشم از بدر ارث نمى برم!؟

بنجم اینکه : مکر فراموش کردى روزى که شوهرم على ((ع)) وعمویش عباس براى احتجاج نزد توامدند وهریک ادعاى ارث بیغمبر نمودند تو در باسخ انان کفتى: ((رسول خدا فرزند دارد وبا وجود فرزند نه عمو به ارث مى برد ونه بسرعمو.))

ششم اینکه : اکر بیغمبرارث نمى کذارد بس جرا د خترتو عایشه کفت : بیغمبردرحجره من دفن نماید وبنابر عدم ارث خانهاى ان حضرت باید تمامى فروخته شود وجزو صدقات تقسم برفقرا ومساکین کردد بس جرا زوجات ان حضرت را ازخانهایشان بیرون نمى کنى تا فقرا ومساکین مدینه در خانه جایکزین شوند؟!

هفتم : اکر(( برقول حدیث جعلى )) رسولان خدا فرموده باشند ما خانه وعقاروذهب وفضه به ارث نمى کذاریم مراد انان این است که مال دنیا انقدر ارزش ندارد که ما به ان دل خوش کنیم وبعنوان ارث به کسى دهیم بلکه ارثى از ما باقى مى ماند برازنده در خود شان ماست وان ارث،علم حکمت ودانش وفقاهت ماست .

هشتم اینکه : اى ابا بکر به من مى کوى تو صادق در قول ورفتار مى باشى ، اکر مرا راستکو مى دانى جرا مرا در مورد ارث بردن از بدر قبول نمى کنى ؟!

نهم اینکه : مکر قلاع خیبر در سال هفتم حجرت فتح نشد وایه (( وآت ذى القربى حقه ))[17] در همان سال در فتح خیبر در همان سال بعد از فتح خیبر بر رسول خدا نازل شد وان حضرت از طرف خدا مامور نکشت تا فدک را به من بدهد ؟ واز طرفى فدک در حیات بدرم رسول الله سه سال در دست من بود وفدک (( نحله))[18] بدرم مى باشد (( نحله بخششى است که از روى طیبه نفس وکمال رضایت به کسى بدهند )) وبدرم فدک را در حال حیاتش به من بخشید وبخشش به (( ذى رحم )) (( یعنى دیکر قابل باز بس کرفتن نیست )) شرعا لزوم اور است وبنا براین حتى رسول خدا هم حق رجوع به فدک رانداشته بس تو به جه دلیل حق مسلم مرا غصب کردى ؟؟

دهم اینکه : اکر من فدک را ارث خود مى دانم به جهت این است که خواستم به مدارک قران با تو احتجاج کرده باشم (واز این باب مماشت باخصم است ) والا فدک در حیات رسول خدا متعلق به من بوده وبس از نزول ایه ((وات دى القربى )) از ملک رسول الله خارج شد وتو اى ابابکر به جه حقى ملک متصرفى مرا در رسول خدا ازمن کرفتى ؟؟!


جواب ابوبکر جه بود؟؟؟
جون سخنان قاطع ومحکم حضرت زهرا((س)) ابوبکر خود را محکوم دید به ناجار به اخرین تجربه خود متوصل شد وگفت: (( ایا در این ادعاى که مى کویى که بدرت فدک را به تو بخشیده است مدرکى هم دارى.؟ ))

زهرا((ع)) فرمود : (( اى ابوبکر تو بامن بر خلاف تمام دستو رات شرع زیرا در اینکه فدک در حیات رسول خدا به مدت سه سال در تصرف من بود هیج شکى نیست وتو خود مى دانى که تصرف امار ملکیت است واز طرفى که شما مدعى هستید که فدک را رسول الله به من نداده است باید شاهد بیاورید ، نه من، زیرا طبق قاعده شما مدعى هستید وباید اقامه بینه وشاهد نماید ومع ذلک من شاهد اورده ام .

انکاه حضرت زهرا ((ع)) فورا امیر المومنین على ((ع)) وامام حسن وحسبن (( علیهما السلام )) وام ایمن را حاضر کرد

حضرت على((ع)) و حسنین((ع)) به حقانیت حضرت زهرا ((ع))شهادت دادند وجون نوبت شهادت ام ایمن رسید ابتدا روبه ابابکرکرد وکفت : ایا از رسول خدا شنیدهاى که فرمود (( ام ایمن امرءة من اهل جنه)) یعنى ام ایمن از زنان بهشتى است.

ابا بکر کفت : ارى شنیده ام ام ایمن کفت : بس من به کفته رسول خدا از زنان بهشتى خواهم بود وشهادت مى دهم اینکه خداوند سبحان وحى فرستاده به سوى رسول خود به اینکه ((حق ذى القربى را بده )) وان حضرت به امر الهى به زهرا داد .))

ابو بکر به ناجار نوشت تا فدک را تحویل فاطمه (( ع)) دهند ولکن عمردست دراز کرد ونامه را کرفت وباره کرد وکفت :

(( ما هرکز شهادت زن عجمیه را قبول نخواهیم کرد واما على اتش بروى قرص نان خود مى کشد تا نانش بخته شود (( انکه به رسول الله نسبت هذیان مى دهد این کار اذش بعید نیست )) وامام حسن وحسین((ع)) هردو کوکى بیش نیستند ولذا شهادت این دو کوک قبول نیست ( به خدا بنا ه مى بریم از این هجویات مزخرفات وجسارت او).

دراینج بود که حضرت زهرا حق خودرا از دست رفته دید ولذا با ناراحتى مسجد را ترک نمود وبس از تضرع وزارى بر قبر بدر بادلى شکست و مملو از غم به خانه باز کشت مولف کتاب مناظرات علمى بین شیعه وسنى مى نویسد !!!

مولف مى کوید: ملاحظه کنید که تا جه حد جسورانه وجه جسورانه قدم برداشته وجه رفتار نابسندى با تنها دختر حضرت زهرا کرده اند وبى ادبى را به حدى رساندند که :

اولا : دختررسول خودرا که به اعتراف همکان معصومه بود؛ کاذب خواندند واو را با دلى شکسته ومملو از غم از درب مسجد بدرقه کردند وفاطمه که روح وجان رسول خدا بود و غضب ورضایت او مساوى با رضایت رسول خدا بودرنجادند .

در حدیث وارد شده که : روزعلى ((ع)) به ابابکر فرمود (( اکر تمام مردم شهادت دهند که زهرا((س)) مرتکب خلافى شده است در بارهى او جه کارى خواهى کرد ؟))

فرمود : ((حد الهى را براو اجرا مى کنم ))

در این صورت شهادت خداوند را رد کرده اى وشهادت مردم را قبول کردى زیرا خداوند مى فرماید :

(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت ویطهرکم تطهیرا))[19]

در این ایه شریف شهادت به عصمت ومنزله او را مى دهد.

ثا نیا : از متصرف در ملک شاهد مى طلبند با اینکه بطلان جنین کارى بر بى انصاف ترین قاضى نیز معلوم است

ثا لثا : شهادت على ((ع)) را ( که نزد اهل سنت خلیفه رابع و حاکم عادل بشمار مى اید ) رد مى کنند و علنا به حضرت تهمت مى زنند که تو به قصد نفع به همسر شهادت مى دهى تا صاحب نفع شوى !!!!!!!!!!!!!! .

رابعا : شهادت دو روح رسول خدارا رد مى کنند وان دو بزرکوران را که در عقل وخرد از همه جلوتر بودنند را لغو و عبث نعرفى نمودند با اینکه شهادت این دو امام ( شاید در سن کودکى باشند) قطعا مورد قبول اسلام مى باشد بلکه ان دو امام خود با غبانان درخت اسلامند . ( در ضمن رسول خدا یعنى این قدر نا اکاه است که دو کودک را شاهد قرار مى دهد جکونه مى شود رسولى که از جبرئیل بیام مى کیرد (( العیاذى بالله )) جاهل باشدبنظر ممکن است شما قضاوت کنید ) .

خامسا : با اینکه نبى اکرم (( ص)) مکرر مى فرمودند که در اسلام عجم عرب سفید سیاه فقیر وغنى دراسلام بر یک دیکر برترى ندارند ومعیار در فظیلت وبرترى افراد نسبت به هم فقط تقوا است جناجه حضرت سبحان مى فرماید :

(( ان اکرمکم عند الله اتقاکم ))[20]

مع ذلک شهادت ام ایمن را رد مى کنند فقط به این جرم که زن عجمیه است

--------------------------------------------------------------------------------
[1] سوره ى انفال ایه 1
[2] وفاء الوفاء ص 153 بیشواى اسلام ص 373
[3] سبط ابن جوازى تذکرت الخواص ص350
[4] سوره ى اسرى ایه 26
[5] سوره ى حشر ایه هفتم
[6] جهارده معصوم جلد یک صحفه 279
[7] صحیح بخارى جلد سه صحفه 40
[8] شرح نهج البلاغه جلد 4 صحفه 84
[9] ایه ى 15
[10] ایه 5 و6 سوره ی مریم
[11] سوره ى انفال ایه ى 75
[12] سوره ی بقره ایه ى 180
[13] س نمل ایه 15
[14] سوره نساء ایه 16
[15] 6 و5 س مریم ایه
[16] س بقرة ایه 180
[17] سو رهى اسراء ایه 26
[18] یعنى قابل بس کرفتن نیست
[19] سوره احزاب ا یه 33
[20] سوره حجرات ایه 13 

 

منیع

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد