هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

بغض به صحابه و کفر و ارتداد

شبهه: علماى اهل سنت و وهابیت مکرّر از بزرگان خود حکم تکفیر شیعیان را با بیانهاى مختلف نقل کرده اند، و علت حکم به کفر و ارتداد شیعیان را بغض شیعیان به صحابه مى دانند آیا بغض به صحابه موجب کفر و ارتداد است؟

جواب اجمالى:

اولا: غیر از وهابى ها، مذاهب دیگر شیعه را کافر نمى دانند.

ثانیاً : خود علماى عامه هم اعتراف دارند که صرف لعن و دشنام و بغض اصحاب باعث کفر نمى شود.

ثالثاً: اگر بغض اصحاب باعث کفر مى شود باید معاویه را کافر بدانید چون بغض على (علیه السلام) را داشت و عایشه را کافره بدانید چون هم بغض على(علیه السلام) را داشت و هم بغض عثمان را.

رابعاً : عثمان را هم کافر بدانید چون بغض اباذر در دل داشت.

خامساً : اگر همه صحابه خوبند، تکلیف ارتداد عده اى از منافقین و… چه مى شود؟

جواب تفصیلى:

مقدمه: براى روشن شدن جواب در مقدمه به چند نکته اشاره مى شود.

۱ـ صحابه در لغت: صاحب یعنى ملازم انسان یا حیوان مکان یا زمان و فرق نمى کند مصاحبت با بدن باشد و یا با عنایت و همت، در عرف به کسى صاحب مى گویند که زیاد همراه کسى باشد([۱]) و فرق نمى کند خوب باشد یا بد مؤمن باشد یا کافر، چنانکه داریم «اذ یقول لصاحبه لا تحزن» و داریم فقال لصاحبه و هو یحاوره([۲]) آن مرد کافر، بمصاحب و رفیقش که مرد مؤمن فقیر بود گفت: همچنانکه داریم «ما بصاحبکم من جنة([۳])» صاحب شما رسول الله(صلی الله علیه و آله) دیوانه نیست، در مقابل آمده «قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت([۴])» رفیق (با ایمان فقیر) گفت به رفیق (کافر) خود آیا کافر شدى، پس صحابه اختصاص به مؤمنین پاک دامن ندارد که تمامى آنان اهل بهشت و مورد رضاى خدا باشند. ۲ـ تنهاصحابى که بغضش و سب و حسادت با او کفر مى آورد طبق روایات اهل سنت على (علیه السلام) است «على خیر البشر فمن ابى فقد کفر([۵])» على بهترین انسان است کسى که انکار کند کافر است، در جاى دیگر فرمود «لا یبغض علیاً مؤمن و لا یحبّه منافق([۶])» مبغوض نمى دارد على را هیچ مؤمنى و دوست نمى دارد او را هیچ منافقى.

۳ـ قرآن خبر از ارتداد بعضى از صحابه مى دهد «افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم([۷])» اگر پیغمبر بمرگ طبیعى یا قتل از دنیا رفت شما به عقب بر مى گردید و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر باز مى گردید([۸]).

۴ـ دلیل آنهاى که مى گویند همه اصحاب خوبند آیه ى ذکر شده در ذیل است «لقد رضى الله عن المؤمنین از یبا یعونک تحت الشجرة([۹])» خداوند از مؤمنان هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند، راضى و خشنودند خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مى دانست، این آیه اولا همان عمل بیعت را امضاء مى کند نه اعمال بعدى آنها را چناکه حضرت فرمود: «انتم الیوم خیر اهل الارض([۱۰])» شما امروز (و نسبت به این عمل) بهترین اهل زمین مى باشید.

ثانیاً: همه صحابه در آنجا جمع نبودند و تعداد افراد ۱۵۲۵ و یا ۱۴۰۰ و یا ۱۳۰۰ نفر بوده اند([۱۱]). پس این آیه نمى تواند دلیل پاکى همه صحابه، و نسبت به افراد موجود، دلیل پاکى آنها نسبت به اعمال آینده آنها باشد.

بعد از این مقدمه یک جواب اجمالى داریم و آن اینکه آیا بغض تک تک صحابه حتى آنهاى که مرتد شدند، شراب خوردند، خونریزى کردند و… باعث کفر و ارتداد مى شود یا بغض بعضى از آنها؟ اگر همه را بگویید که یقیناً حرف باطلى است، و از ایینجا ردّ ادله اى که ادعا شده است بر خوب بودن تمام صحابه دلالت دارند روشن شد، و اگر مراد این است که بغض بعضى از صحابه باعث کفر و ارتداد مى شود چه دلیلى بر این اختصاص وجود دارد؟ ما که مى گوییم دشمن على کافر است، علاوه بر آیات مودت و روایات خود شیعه از کتب خود عامه دلیل داریم که در مقدمه نقل شد، تازه بغض آن بعض که باعث کفر مى شود، آیا بغضى که ناشى از کارهاى خلاف آنها باشد و یا بغض شخصى و یا بغضى ناشى از کارهاى خوب آنها؟ بغض از کارهاى خلاف آنها که یقیناً باعث کفر نمى شود چون قرآن محبت شیوع گناه را و معاونت و همکارى در گناه را رد نموده و در روایات رضایت به فعل زشت قومى با شرکت در جرم آنها حساب شده است. و اما بغض شخصى که شیعیان نبودند در آن زمان و الآن هم ندارند، و بغض نسبت به کارى خوب معنى ندارد، پس مى ماند بغض نسبت به کارهاى خلاف آنها، اما جواب تفصیلى:

اولا: غیر از وهابى ها، بقیه اى گروهها و مذاهب چهارگانه، شیعیان را کافر نمى دانند، الازهر مذهب امام صادق (علیه السلام) را به رسمیت شناخته است و ابن اثیر جزرى صاحب جامع الاصول شیعیان را از فرق اسلامى بشمار آورده([۱۲])، و این وهابى هاست که خارج از مذاهب اربعه اهل سنت و مخالف اکثر مسلمین مى باشند.

ثانیاً: علماى اهل سنت صرف طعن و بغض صحابه را باعث کفر نمى دانند، ابن حزم ظاهرى اندلسى مى گوید: دشنام دادن به صحابه از روى جهل باشد معذور است، و اگر از روى آگاهى باشد باعث فسق مى شود. ایجى شافعى، کافر شدن را رد نموده است، و امام غزالى مى نویسد سب و شتم صحابه ابداً باعث کفر نمى شود حتى سب شیخین و ملا سعد تفتازانى مى گوید باعث کفر نمى شود([۱۳]). امام غزالى در ج۲، احیاء العلوم نقل نموده که در زمان خلافت ابابکر روزى مردى به ابابکر دشنام و فحاشى نمود، ابو برزه اسلمى گفت خلیفه اجازه بده او را بقتل رسانم چه آنکه کافر گردیده، ابى بکر گفت: نه چنین نیست احدى نمى تواند چنین حکمى بنماید مگر پیغمبر (صلی الله علیه و آله)([۱۴]).

ثالثاً: اگر بغض و دشنام به صحابى رسول الله باعث کفر است چرا وهابى ها و… معاویه را کافر نمى دانند که بغض على (علیه السلام) را در دل داشت و سب و دشنام بر على را رواج داد، عده اى از بنى امیه از معاویه خواست که دست از لعن على (علیه السلام) بردار گفت: «لا و الله حتى یربوا علیه الصغیر و یهرم علیه الکبیر([۱۵])» نه قسم به خدا دست بر نمى دارم تا کودکان بر (بغض على) و دشنام بر او تربیت شوند و بزرگان بر این عمل پیر شوند، و در پایان خطبه جمعه مى گفت: «اللهم ان ابا تراب الحد فى دینک و حسد عن سبیلک فالعنه لعناً و بیلا([۱۶])» خدایا ابو تراب ملحده شده است و راه تو را بسته است پس لعن کن او را لعن زیاد با اینکه در مقدمه، نکته دوم گفتیم تنها کسى از صحابه که سب او، بغض او، مخالفت با او کفر مى آورد طبق مدارک عامه على علیه السلام است در عین حال معاویه را کافر نمى دانند.

رابعاً: اگر بغض صحابه باعث ارتداد است چرا عایشه را کافرة نمى دانید با اینکه بغض شدیدى نسبت به عثمان خلیفه سوم و صحابى پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشت چنانکه یعقوبى نقل مى کند از عایشه که گفت: «به خدا قسم دوست داشتم که او پاره پاره در جوالى از جوالهاى من بود و مى توانستم او را حمل کنم و به دریا افکنم([۱۷])» و عثمان هم بغض عایشه را در دل داشت با اینکه همسر پیامبر، و ام المؤمنین بود! لذا دستور داد «مقررى عایشه را که عمر مى داد کم کند([۱۸])» و عایشه هم گفت: «جامه پیامبر خدا هنوز کهنه نگشته ولى عثمان سنت او را کهنه کرده است([۱۹])».

خامساً: چرا عثمان را کافر نمى دانید که بغض عده اى از صحابى را در دل داشت و آنها را مورد آزار قرار داد.

۱ـ عثمان با عمر و عاص صحابى دشمنى داشت «او عمر و راعزل کرد و همین سبب دشمنى عثمان و عمر و بن عاص گردید([۲۰])».

۲ـ زارة صحابه پیامبر را تبعید کرد به شام و «از آنجا بر جهازى بى روپوش سوار نموده دوباره به مدینه برگرداند، د رحالى که گوشت دورانش ریخته بود([۲۱])» و خود زراره را هم باید کافر بدانید چون با عثمان صحابى مخالفت کرد([۲۲])!.

۳ـ و نسبت به عمار صحابى خاص رسول خدا خشم نمود و مى خواست او را تبعید کند([۲۳]) و او را مورد ضرب و شتم قرار داد([۲۴]).

۴ـ عبدالرحمان بن حنبل صحابى پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به قموص خیبر تبعید کرد([۲۵]).

سادساً: اگر صحابى همه خوب بودند، طبق آیه ى که به آن استدلال نموده اند و ما در مقدمه ذکر کردیم و بغض آنها سبب کفر مى شود چرا قرآن خبر از ارتداد عده اى مى دهد، و یعقوبى مى گوید «گروهى از عرب (صحابى) مدعى پیامبرى شدند و گروهى مرتد شدند و تاجها بر سر نهادند، مردم هم از دادن زکات به ابوبکر امتناع ورزیدند([۲۶])» با اینکه از صحابه بودند، و این همه آیات که درباره منافقین، متخلفین([۲۷]) و… آمده در مورد صحابه نیست؟ مگر در بین صحابه امثال عبیدالله بن ابى، ابى سفیان حکم بن عاص (عموى عثمان طرید رسول الله) ابو هریره، ثعلبه انصارى، یزید بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، حبیب بن مسلم و سمرة بن جندب و عمر و بن عاص و شرین ارطاة (خونخوار) و مغیر بن شعبه، و ذى الثدیه خارجى و امثالهم نبودند، اگر هم صحابى خوب بودند چرا بقول یعقوبى «انصار از ابوبکر کناره گرفتند پس قریش بخشم آمدند([۲۸])». با اینکه هم صحابى بودند، مگر سعد بن عبادة با ابابکر مخالفت و دشمنى نکرد.

و سابعاً: اگر بغض و کینه اى صحابى باعث کفر است تمام مبغضین على (علیه السلام) کافر بودند (که طبق نکته اى دوم در مقدمه، تنها جایى که جا دارد همین مورد است، جمله اى دارد ابن ابى الحدید که فقط ترجمه اى آن را نقل مى کنم «ولى روزى که على بر مسند خلافت نشست ۲۵ سال از رحلت پیامبر مى گذشت و انتظار مى رفت که در این مدت طولانى عداوت ها و کینه ها به دست فراموشى سپرده شود ولى بر خلاف انتظار روحیه مخالفان على پس از گذشت ربع قرن عوض نشده بود و عداوت و کینه اى که در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پس از درگذشت حضرت نسبت به على داشتند کاهش نیافته بود حتى فرزندان قریش و نو باوگان و جوانان آنان که شاهد حوادث خونین معرکه هاى اسلام نبودند، و… سرسختانه با على عداوت ورزیده و کینه او را به دل داشتند([۲۹]) و باید بپذیرید همه آنهاى که جنگ صفین را جمل و نهروان را بر ضد على راه انداختند و به بغض على جنگیدند کافر شدند، از اینجا جعلى بودن حدیثى که نقل کرده اند «ان اصحابى کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم([۳۰])» اصحاب من مانند ستارگانند و بهر یک اقتدا کنید هدایت شده اید» روشن مى شود.

چون در بین اصحاب منافق مرتد جنایت کار شرابخور بوده، آیا مى شود به آنها اقتداء کرد؟ چنانکه علماى شما هم طبق نقل سلطان الواعظین اعتراف به جعلى بودن آن دارند([۳۱]) در نتیجه باید گفت صحابه معصوم نبوده اند، غیر از على (علیه السلام) مذمت دیگران و بغض آنها را داشتن اگر بخاطر کارهاى خلاف آنها باشد باعث کفر نمى شود([۳۲]).

پی نوشت:

[۱]راغب اصفهانى، مفردات راغب (دفتر نشر الکتاب) ص۲۷۵٫

[۲]- کهف/۳۲٫

[۳]- اعراف/۱۸۳٫

[۴]- کهف/۳۵٫

[۵]- على المتقى، الهندى، کنزل العمال فى سنن الاقوال، (مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، ۱۴۰۵ هـ )، ج۱۱، ص۶۲۵، روایت..۳۳۰۴۵

[۶]- همان مدرک، ص۶۲۲، روایت ۳۳۰۲۷٫

[۷]- آل عمران/۱۴۴٫

[۸]- زمخشرى مى گوید: و روى انه لماصرخ الصارخ قال بعض المسلمین لیت عبدالله بن ابى یأخذ لنا اماناً من ابى سفیان و قال ناسٌ من المنافقین لو کان نبیاً لما قتل ارجعوا الى اخوانکم و الى دینکم (نقل شده هنگامى که نداى کشته شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله) بلند شد بعضى از مسلمانها و صحابه گفت: اى کاش عبدالله بن اُبى براى ما امان نامه مى گرفت عده اى دیگر منافقانه گفتند به دین برادران خود برگردید. (زمخشرى، الکشاف، دار الکتاب العربى، چاپ سوم، ۱۴۰۷ هـ ـ ۱۹۸۷ م) ج۱، ص۴۲۳ـ۴۲۲٫

[۹]- فتح/۱۸٫

[۱۰]- زمخشرى، الکشاف، (پیشین) ج۴، ص۳۴۰٫

[۱۱]- همان مدرک، ص۳۴۰٫

[۱۲]- سلطان الواعظین، شیرازى، شبهاى پیشاور (دار الکتب الاسلامیة، چاپ سى و هفتم، ۱۳۷۶) ص۵۸۴٫

[۱۳]- همان مدرک، ص۵۸۳ـ۵۸۲٫

[۱۴]- همان مدرک، ص۵۸۴٫

[۱۵]- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، (دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، ۱۳۸۵)، ج۳، ص۵۷٫

[۱۶]- همان مدرک، ص۵۶٫

[۱۷]- ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه ابراهیم آیتى (مرکز انتشارات علمى و فرهنگى چاپ سوم، ۱۳۶۲) ج۲، ص۷۲٫

[۱۸]- همان مدرک، ص۷۱٫

[۱۹]- همان مدرک، ص۷۲، سطر اول.

[۲۰]- همان مدرک، ص۵۶٫

[۲۱]- همان مدرک، ص۶۶ و ۶۷٫

[۲۲]- همان، ص۶۵٫

[۲۳]- همان، ص۶۹٫

[۲۴]- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید (پیشین) ج۳، ص۸ـ۴۷٫

[۲۵]- تاریخ یعقوبى، پیشین، ج۲، ص۶۹٫

[۲۶]- تاریخ یعقوبى، پیشین، ج۲، ص۴٫

[۲۷]- سوره منافقین، اوائل بقره، توبه، مائده.

[۲۸]- تاریخ یعقوبى، پیشین، ج۲، ص۲٫

[۲۹]- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید (پیشین) ج۱۱، ص۱۱۴٫

[۳۰]- شبهاى پیشاور (پیشین) ص۵۸۹٫

[۳۱]- شبهاى پیشاور (پیشین) ص۵۹۴٫

[۳۲]- شیعه مى گوید: یاران پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) مانند همه افراد دیگر باید با مقیاس ایمان و عملشان مورد بررسى قرار گیرند، آنها که عملشان مطابق دستورات دین اسلام بوده، محترمند و الاّ حرمتى نخواهد داشت. کتاب و سنت است خوب و آنها که در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا بعد از او بر خلاف کتاب و سنت عمل کردند باید طرد شوند، و نام صحابه بودن نباید سپرى براى جنایتکاران و افرادى مانند معاویه که تمام ضوابط اسلامى را زیر پا گذاشت و بر امام وقت، که همه امت اسلامى امامت او را، حداقل در آن زمان قبول دارند خروج کرد و آن همه خونهاى بى گناهان را ریخت نباید تقدیس شوند، همچنین پاره اى از صحابه جیر خوار که جزء دار و دسته او بودند (آیة الله مکار شیرازى و همکاران، تفسر نمونه (دار الکتب الاسلامیة چاپ سیزدهم، ۱۳۷۰) ج۶، ص۵۳٫

بیانى از محروم علامه طباطبایى

بشهادت عمل خود صحابه روایاتى که ادعا شده است دلالت بر تقدیس آنها مى کند، صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معناى دیگرى غیر از مصونیت و تقدیس قانونى صحابه و اگر فرضاً خداى متعال در کلام خود روزى از صحابه در برابر خدمتى که در اجراء فرمان او کرده اند، اظهار رضایت فرماید (توبه/۱۰۰) معنى آن تقدیر از فرمانبردارى گذشته آنان است نه اینکه در آینده مى توانند هر گونه نا فرمانى که دل شان مى خواهد بکنند (علامه طباطبایى، شیعه در اسلام (مرکز مطبوعاتى دار التبلیغ اسلامى قم ۱۳۴۸ ش، ۱۳۸۹ هـ ق) ص۲۴ـ۲۴٫

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد