Posted: 31 Oct 2012 12:01 PM PDT جناب
عمربنخطاب: « ای کاش من قوچ خانوادهام بودم و آن قدر مرا میپروراندند
که چاقترین قوچان میشدم آنگاه هرکس را دوست می داشتند به دیدارشان میآمد
پس مقداری از مرا می پختند و مقدار دیگری را سرخ می کردند؛ سپس مرا
میخوردند و از آنها (به شکل نجاست) خارج میشدم و بشر نبودم(۱) پی نوشت: (۱)-کنز العمال – المتقی الهندی – ج ۱۲ – ص ۶۱۹ ۳۵۹۱۲ عن الضحاک قال : قال عمر : یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم ، حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أکن بشرا ( هناد حل ، هب ) . ۳۵۹۱۳ عن جابر قال : قال رجل لعمر بن الخطاب : جعلنی الله فداک ! قال : إذن یهینک الله ( ابن جریر ) . منیع روح الامین |
بسم الله الرحمن الرحیم یکی از مسائل اختلافی میان شیعه و وهابیت ، مساله ی علم غیب است . شیعیان بنا بر تصریح آیات قرآن و نیز روایات متواتر ، معتقدند که معصومین علیهم السلام دارای علم غیب می باشند . اما وهابیون با استناد به ظاهر برخی آیات و عدم توجه به مضامین آیات دیگر و به مصداق « نؤمن ببعض و نکفر ببعض » ، منکر علم غیب برای معصومین اعم از انبیا و ائمه هستند ، و به این ترتیب عقیده ی شیعه در مورد علم غیب ائمه را ، مخالف قرآن می خوانند ! در این مقاله نگاهی اجمالی داریم به یکی از آیات قرآن در باب علم غیب و نظریات علمای اهل سنت را در این باره نقل می کنیم تا بطلان ادعای واهی وهابیون را نشان دهیم . خداوند در قرآن کریم می فرماید : “ عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُکُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ” (الجن : ۲۶ و ۲۷ ) اهل علم می دانند که استثناء به طور مطلق از چیزی که مورد نفی قرار گرفته است ، افاده اثبات چیزی از آن امرِ منفی می کند . (( الاستثناء من الامر المنفی علی الطلاق ، یفید اثبات شی ء من الامر المنفی )) پس این آیات در تضاد با آیاتی نیست که علم غیب و علم به همه چیز را تنها در ید باری تعالی می داند . بلکه این آیات ، آیات قبلی را مقید می کند . یعنی خداوند می تواند علم خود را به پیامبرش بدهد و این امر تنها با رضایت و اذن الهی انجام می شود . و این امر مستلزم استقلال و بی نیازی پیامبر از خداوند متعال نیست . و این امر چنان نیست که با بخشیدن علم غیب به دیگران ، علم از تحت ملک خداوند خارج شود بلکه مالکیت مخلوق ( مثلا پیامبر ) بر علم الهی ( که به اذن الله اهدا شده ) در طول مالکیت خداوند بوده و به تملیک او حاصل می شود . اگرچه وهابیون تنها آیه ی اول را ذکر کرده و از نقل آیه ی بعدی آن خودداری می کنند تا به مقصد خود برسند …. همچنان که ظاهر این دو آیه صراحت دارد ، عالم به تمام غیب ( چون به صورت مطلق و عام بیان شده است ) خداوند متعال می باشد و این امر ( علم به غیب ) را برای کسی ظاهر نمی کند مگر رسولانی که انتخاب شده و خداوند بخواهد که آنان نیز از علم غیب آگاهی داشته باشند . پس با همین آیات اصل وجود علم به غیب برای غیر خدا اثبات می شود … البته نکته در این است که آگاهی به علم غیب تنها و تنها به اذن خداوند متعال می باشد و کسی که صاحب علم غیب می شود ، هرگز از خداوند متعال مستقل نمی شود !! پس عملا ما عقیده غلات را هرگز قبول نداریم !!! سخن علما و مفسرین اهل سنت در مورد آیات :” عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُکُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ” (الجن : ۲۶ و ۲۷ ) *فتح الباری – ابن حجر – ج ۸ – ص ۳۹۵ وأما قوله تعالى عالم الغیب فلا یظهر على غیبة أحدا إلا من ارتضى من رسول الآیة فیمکن أن یفسر بما فی حدیث الطیالسی وأما ما ثبت بنص القرآن أن عیسى علیه السلام قال أنه یخبرهم بما یأکلون وما یدخرون وأن یوسف قال إنه ینبئهم بتأویل الطعام قبل أن یأتی إلى غیر ذلک مما ظهر من المعجزات والکرامات فکل ذلک یمکن أن یستفاد من الاستثناء فی قوله إلا من ارتضى من رسول فإنه یقتضی اطلاع الرسول على بعض الغیب والولی التابع للرسول عن الرسول یأخذ وبه یکرم والفرق بینهما أن الرسول یطلع على ذلک بأنواع الوحی کلها والولی لا یطلع على ذلک إلا بمنام أو الهام والله أعلم ( و اما سخن خداوند متعال ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبة أحدا إلا من ارتضى من رسول ) پس ممکن است همانند روایت طیالسی ( اوتی نبیکم مفاتح الغیب الا الخمس ثم تلا الایه ) تفسیر شود و اما آنچه به نص ثابت قرآن رسیده است که عیسی ( علیه السلام ) از آنچه می خوردند و ذخیره می کردند به آنان خبر می داد و یوسف ( علیه السلام ) تاویل غذا خبر می داد قبل از اینکه آن را بیاورند و غیره ، نشان از نعجزات و کرامات آنان دارد . و تمامی اینها ( این قبیل جریانها ) از استثنایی که در قول خداوند آمده است ( إلا من ارتضى من رسول ) استفاده می شود . زیرا ( بر اساس آن ) چنین اقتضا می شود که رسول بر بعض از غیب مطلع باشد و ( همچنین ) ولی که تابع رسول است ، بواسطه رسول و از رسول نیز از آن امور ( غیبی ) مطلع شود . و فرق میان این دو ( رسول و ولی او ) این است که رسول از علوم غیبی بواسطه انواع وحی مطلع می شود ولی ؛ ولی رسول ، از آن امور غیبی بواسطه خواب یا الهام مطلع می شود ) *عمدة القاری – العینی – ج ۲۵ – ص ۸۶ قوله : * ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا ) * یعنی الله عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا ، إلا من ارتضى من رسول اختاره فیما یقوله ، والرسول إما جمیع الرسل أو جبریل ، علیه السلام ( سخن خداوند متعال ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا ) یعنی : الله ، عالم به غیب است و این علمش را برای احدی ظاهر نمی کند مگر رسولِ پسندیده ( همچنان که گفته ) . و رسول یا همه رسولان یا جبرئیل .) * عون المعبود – العظیم آبادی – ج ۱۱ – ص ۲۰۶ نعم الإخبار بالغیب بتعلیم الله تعالى جائز . وطریق هذا التعلیم إما الوحی أو الإلهام عند من یجعله طریقا إلى علم الغیب ( آری ! اخبار به غیب ، تنها از طریق تعلیم خداوند متعال جایز است . و راه این تعلیم یا از وحی است یا الهام ، از جانب کسی که راهی به علم غیب دارد ) * جامع البیان – إبن جریر الطبری – ج ۲۹ – ص ۱۵۰ وقوله : عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول یعنی بعالم الغیب : عالم ما غاب عن أبصار خلقه ، فلم یروه فلا یظهر على غیبه أحدا ، فیعلمه أو یریه إیاه إلا من ارتضى من رسول ، فإنه یظهره على ما شاء من ذلک ( آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) یعنی به عالم غیب . عالمی که از دیدگان مخلوقانش مخفی است . پس کسی وی را نمی بیند و او علم غیبش را برای کسی ظاهر نمی سازد . پس او ( این علم غیبش را ) برای رسولِ پسندیده آموزش می دهد . و او این علم غیبش را برای هر کس که بخواهد ظاهر می سازد .) * تفسیر السمعانی – السمعانی – ج ۶ – ص ۷۳ ( إلا من ارتضى من رسول ) فإنه یطلعه على غیبه بما ینزله علیه من الآیات والبینات . ( ( إلا من ارتضى من رسول ) پس او ، رسولش را مطلع می سازد از غیب ، بواسطه آنچه که از آیات و بینات بر وی نازل می کند ) * مفردات غریب القرآن – الراغب الأصفهانى – ص ۳۴۴ وقوله ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) فیه إشارة أن لله تعالى علما یخص به أولیاءه ( آیه (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) در آن اشاره است به اینکه برای خداوند علمی است که تنها اولیائش را مخصوص ( دریافت آن ) قرار داده است ) * زاد المسیر – ابن الجوزی – ج ۸ – ص ۱۱۰ ( إلا من ارتضى من رسول ) لأن من الدلیل على صدق الرسل إخبارهم بالغیب . والمعنى : أن من ارتضاه للرسالة أطلعه على ما شاء من غیبه ( ( إلا من ارتضى من رسول ) زیرا دلیل بر صدق رسولان ، همانا اخبار آنان از غیب است . و معنای ( آیه ) این است : مگر برای کسی که پسندیده به رسالت است ، او را مطلع می سازد از غیبش به هر اندازه که بخواهد .) * تفسیر الرازی – الرازی – ج ۳۰ – ص ۱۶۸ قال تعالى : * ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) * لفظة ( من ) فی قوله : * ( من رسول ) * تبیین لمن ارتضى یعنی أنه لا یطلع على الغیب إلا المرتضى الذی یکون رسولا (در آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) ، کلمه ( من ) در عبارت ( من رسول ) یعنی : روشن نمودن کسی که پسندیده این امر است . یعنی خداوند کسی را از غیب مطلع نمی سازد مگر کسی که مورد رضایت بوده باشد و رسول است ) * تفسیر ابن کثیر – ابن کثیر – ج ۴ – ص ۴۶۲ ” عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ” وهذا یعم الرسول الملکی والبشری ( آیه ( عالم الغیب فلا یظهر على غیبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) عمومیت دارد بر رسول ملکی و بشری ) بر اساس کلام این بزرگان سنی ، می توان دریافت که علم غیب علمی است که خداوند هم به رسولانش اهدا کرده است و هم به اولیائش و هم به هر کس که بخواهد ! پس اعتقاد به علم غیب داشتن بندگان برگزیده ی خدا مخصوص شیعیان نیست ؛ اما وهابیت |
Posted: 01 Nov 2012 12:03 PM PDT
عمر می گوید : من مردی را در روز احد مشاهده کردم که به سوی ما می آمد در حالی که من وابوبکر با یکدیگر سخن می گفتیم که رسول خدا (ص) کشته شده است ، آن مرد گفت : ای ابوبکر و ای عمر ! چرا شما را در اینجا می بینم که نسشته اید ؟ اگر رسول خدا(ص) کشته شده ، خدا که زنده است و نمی میرد ..
( حیاة محمد (ص) ، حسنین هیکل ، ص ۲۶۵ )( چون دشمن برای تضعیف روحیه مسلمانان شایعه کرد پیامبر کشته شده جناب ابوبکر و عمر و… از جنگ کنار کشیدند !!! چقدر این دو دلسوز اسلام بودند ! شجاعت و ایثار و شهامت را تماشا کن به به به !!! )
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مىخواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا مىرفتم به طورى که احساس کردم که همانند بزکوهى پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردى مىگفت: محمد کشته شد، گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را مىکشم، به کوه پناه آورده و همه بالاى کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد
الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۴، ص ۱۴۴، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ؛
الأندلسی، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج ۱، ص ۵۲۹، تحقیق: عبد السلام عبد الشافی محمد، ناشر: دار الکتب العلمیة – لبنان، الطبعة: الاولى، ۱۴۱۳هـ- ۱۹۹۳م؛
السیوطی، الحافظ جلال الدین، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج ۱۴، ص ۵۲۹
Posted: 29 Oct 2012 11:57 AM PDT
شافعی
در کتاب خود ودیگر محدّثان آورده اند که : ابوبکر وعمر در حج قربانی نمی
کردند زیرا خوش نداشتند که مردم به آنها اقتدا کنند و گمان کردند که قربانی
واجب است .(۱)
خوب اینجا دیگه ما اصلا حرفی نداریم …
پی نوشت:
(۱)-السنن الکبری/بیهقی ج ۹ ص۲۶۵ و جمع الجوامع/سیوطی ج ۳ ص ۴۵
کارگزاران عمری دردولت عمری+سند
در نظر دین کسی که به عنوان مدیر یا مسئول امری انتخاب می شود، باید دارای دو شاخصه باشد، دو شرطی که امروزه نیز مورد پذیرش همه عاقلان دنیاست. از این دو شاخصه با تعبیرات مختلفی یاد شده که مفهوم واحدی را می رساند، هرچند مراتب این دو شرط در افراد متفاوت بوده و همه در یک درجه نیستند. این دو مطلب عبارتند از: توانایی برای انجام وظیفه و مورد اعتماد و امین بودن. به این آیات شریف که نمونه ای از آیات قرآن مجید در این مورد است، دقت فرمائید.
(یوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم. (۱)
یکی از آن دو (دختر حضرت شعیب پیامبر) گفت: پدرم! او (حضرت موسی پیامبر) را استخدام کن، زیرا بهترین کسی که می توانی استخدام کنی آن کس است که قوی و امین باشد. (۲)
با این مقدمه، سراغ روش رهبری عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، می رویم. آیا عمر به عنوان رهبر دینی، این دو شرط مورد تاکید دین را درباره کارگزارن حکومتش رعایت می کرده است؟
روزی حذیفة بن یمان (۳) به “عمر” گفت: تو افراد فاجر و گناهکار را به امارت می گماری. “عمر“ پاسخ داد: من این کار را انجام می دهم تا از توان آنان بهره مند شوم، ولی مراقب رفتارشان هستم. (۴)
در جایی دیگر”عمر” چنین می گوید: ما از توانمندی افراد منافق بهره می بریم، گناه عمل آنان به عهده خودشان است. (۵) این در حالی ست که خود “عمر” به کارگیری فاجران و گناهکاران را مذموم شمرده و می گوید: هر کس شخص گناهکاری را به کار گمارد در حالی که از وضعش خبر دارد، خود نیز مثل آن شخص گناهکار است. (۶)
با کنار هم قرار دادن این گفته و اقرار بر به کارگیری افراد منافق و فاجر چه نتیجه ای به دست می آید؟
در اینجا ضروری ست اهل سنت پاسخ دهند، چرا فردی را به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پذیرفته اند که هیچ ابایی از ریاست دادن به اشخاص نااهل ندارد؟ شما که “عمر” را به عنوان خلیفۀ عادل می شناسید، چه پاسخی درمورد این رفتارش دارید؟ آیا با توجه به پهناوری قلمرو حکومت و نبودن وسایل ارتباطی، “عمر” می توانسته مرتبا از رفتار کسانی که خود گناهکار بودن آنان را قبول داشته، اطلاع یابد؟ کدام کار درست است، از ابتدا مدیر صالح انتخاب کردن، یا افراد نالایق را به کار گماردن و سپس بر عملکرد آنان نظارت داشتن، آن هم نظارتی که تحت شرایط آن روزگار بسیار دشوار بوده است. “عمر” به عنوان مسئول اصلی حکومت، از کجا می دانست که تا زمان رسیدن خبر ظلم یک والی به مدینه، زنده می ماند و می تواند وظیفۀ نظارتی خود را انجام دهد؟ اگر امروز حکومتی چنین رفتاری داشته باشد، شما چه دیدگاهی نسبت به آن خواهید داشت؟ اگر این اشخاص به خاطر نااهل بودن به اغوا و گمراه کردن مردم مشغول شوند، چه کسی پاسخگوست؟ آیا استفاده از افراد گمراه و ناشایست مطابق با تعالیم قرآن مجید و رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم است؟
و من هیچ گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم. (۷)
پی نوشت ها:
۱- سوره یوسف، آیه۵۵
۲- سوره قصص، آیه۲۶
۳- حذیفة بن یمان از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. وی به عنوان رازدار ایشان در شناخت منافقان مشهور است.
۴- برخی منابع اهل سنت در این مورد:
الف- کنزالعمال، متقی هندی، جلد۵، صفحه۷۷۱، شماره۱۴۳۸۸، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان
ب- النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، جلد۴، صفحه۹۲، ناشر: موسسة اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، قم، ایران
ج- لسان العرب، ابن منظور، جلد۹، صفحه۲۸۹، ناشر: نشر ادب الحوزة، قم، ایران
د- تاج العروس، الزبیدی، جلد۱۲، صفحه۴۴۰، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان
۵- منابع اهل سنت در مورد این مطلب:
الف- المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی، جلد۷، صفحه۲۶۹، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان
ب- کنزالعمال، متقی هندی، جلد۶، صفحه۶۱۴، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان
۶- منابع از اهل سنت:
الف- کنزالعمال، متقی هندی، جلد۵، صفحه۷۶۱، شماره۱۴۳۰۶، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان
ب- تاریخ عمر، سبط بن الجوزی، صفحه۵۶
توجه: برخی منابع این جمله را به عنوان نقل عمر از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بیان کرده اند.
۷- سوره کهف، آیه۵۱
منبع روح الامین
تفسیر شیعه از آیه: یا ایها الذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ
شیعیان همواره برای اثبات امامت ائمه ی دوازده گانه، علاوه بر حدیث رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بر آیات قرآن نیز استدلال می کنند. یکی از این آیات، آیه ی ۵۹ سوره ی نساء معروف به «آیه ی اولی الامر» می باشد. اما مخالفین شیعه هر بار که با استدلال شیعه مواجه می شوند، یک اشکال جدید مطرح می کنند تا زیر بار حرف حق نروند! در مقاله ی زیر اشکالی دیگر درباره ی استدلال شیعه به آیه ی مورد نظر مطرح و پاسخ آن داده شده است.
اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
وىژه نامه غدیر+اسکن کتب |
۱-اسناد غدیر از کتب اهل سنت دیدن سایر مدارک دانلود پاورپوینت اسناد غدیر مستقیم غیر مستقیم ۲-اعتراف صریح ابن جوزی به کلمه مولا در حدیث غدیر ۳-ثقلین و غدیر در کنار هم از لسان پیامبر حضرت
على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر
درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و
دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى
میدهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود:مگر نه
این است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟
و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى
که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام)
مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه
به آنها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ،
کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست
حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است.ابن
حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده
و میگوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو
طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده
است . در این روایت چیزهای است که در آنها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز
نقل کرده است.ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای۸۵۲ هـ) المطالب
العالیة زوائد المسانید الثمانیة ، ج ۱۶ ، ص۱۴۲ ، ح۳۹۴۳ ، تحقیق : د. سعد
بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث – السعودیة ،
الطبعة : الأولى ، ۱۴۱۹هـ . مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: ۲۴۱ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر ![]() اعتراف وحشتناک ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر و آنچه را که مسلم نقل کرده این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم فرمود: من دو چیز گرانبها در بین شما باقی گذاشتم کتاب خدا، سپس سفارش و ترغیب کرد به کتاب خدا، سپس فرمود : و عترت من ، اهل بیت من ، شما را به خدا سفارش میکنم درمورد اهل بیتم ، این را سه بار تکرار کرد و این روایتی است که تنها مسلم آن را نقل کرده است . ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ. اعتراف وحشتناک دیگر ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر در روایت صحیح از پیامبر صلی الله علیه وآله ثابت شده است که آن حضرت در غدیر خم (میان مکه و مدینه) در حضور مردم خطبه خواند و فرمود: همانا من دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم، یکی کتاب خدا است. آنگاه مردم را درباره آن سفارش کرد. سپس فرمود: وعترت من ، اهل بیت من. شما را به خدا سفارش میکنم درمورد اهل بیتم . این جمله را سه مرتبه تکرار کرد. و حسن و حسین از بزرگان اهل بیت رسول خدا و نزدیکترین افراد به آن حضرت است؛ چنانچه در روایت صحیح ثابت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله کسایش را بر علی، فاطمه، حسن و حسین انداخت پس از آن فرمود: خدایا این ها اهل بیت من هستند پس رجس و پلیدی را از آنها دور کن و آنها را پاک گردان. ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵۶۱، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ. یحیی
بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى
بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر
آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز
گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و
آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود :
هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود
را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر
گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى
نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من
است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى
مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه
فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست. یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست. ۴-اعتراف به صحت حدیث غدیر ترمذی از أبو طفیل أبی سریحه و یا زید بن أرقم (تردید از شعبه است) از رسول خدا نقل کردهاند که آن حضرت فرمود : «هرکس من مولای او هستم ، پس علی مولای او است» .این حدیث حسن و صحیح است ، شعبه این روایت را از میمون بن عبد الله از زید بن أرقم از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده است . أبو سریحه همان حذیفة بن أسید غفاری صحابی رسول خدا است .الترمذی ، محمد بن عیسى أبو عیسى السلمی (متوفای۲۷۹هـ) ، سنن الترمذی ، ج ۵ ، ص ۶۳۳ ، ح۳۷۱۳ ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت . محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت میگوید : أخرجه الترمذی و قال : «حدیث حسن صحیح» .قلت : وإسناده صحیح على شرط الشیخین . ترمذی آن را نقل کرده و گفته است که این روایت حسن و صحیح است و من میگویم که سند آن با شرائطی که بخاری و مسلم برای صحت روایت قائل هستند ، صحیح است .الألبانی ، محمد ناصر ، سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج۴ ، ص۳۳۱ـ ۳۳۲ ، ناشر : مکتبة المعارف ـ الریاض . ابن ماجه قزوینی از سعد بن أبی وقاص عبد الرحمن ، معروف به ابن سابط ، از سعد بن ابى وقّاص نقل کرده است که در یکى از سالهاى حج که معاویة به مکّه رفته بود ، سعد بن ابى وقّاص به ملاقات او رفت . در این هنگام ، حاضران براى خوشحال کردن ، معاویه ، از حضرت على علیه السّلام بدگویی مىکردند . سعد ، از شنیدن نکوهش آنان ، خشمناک شد و گفت : چنین سخنان نابجا و نابخردانه را درباره بزرگوارى مىگوئید که خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» . و شنیدم خطاب به حضرت على علیه السّلام، مىفرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا أنّه لا نبىّ بعدى» و شنیدم که فرمود:«لاعطینّ الرّایة رجلا یحبّ اللّه و رسوله ؛ همانا پرچم جنگ را به مردى مىسپارم که خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دوست مىدارد. ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۵ ، ح۱۲۱ ، باب فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر – بیروت . محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت میگوید : أخرجه ابن ماجة ( ۱۲۱ ) . قلت : و إسناده صحیح (ألبانی، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ،) ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجة الوداع» که افتخار همراهى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم و در آنجا دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «ألست أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ ؛ آیا من سزاوارتر نیستم به مؤمنان از خود آنها؟ » همگى تصدیق کرده و بله گفتند . باز فرمود : «ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه ؛ آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم ؟ » . باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که فرموده مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم. سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على علیه السّلام را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما » . ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۳ ، ح۱۱۶ ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر – بیروت . البانی بعد از نقل این روایت میگوید :صحیح . محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجة ، ج ۱ ، ص ۲۶ ، ح۱۱۳ ، طبق برنامه المکتبة الشاملة ابن حجر عسقلانی از امیر مؤمنان علیه السلام حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى میدهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود :مگر نه این است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آنها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است . ابن حجر بعد از نقل این روایت میگوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده است . در این روایت چیزهای است که در آنها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است . ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای۸۵۲ هـ) ، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة ، ج ۱۶ ، ص۱۴۲ ، ح۳۹۴۳ ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث – السعودیة ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۱۹هـ بزار از زید بن یثیع ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع به اتفاق همگان روایت کرده اند که از حضرت على علیه السّلام شنیدیم ، سوگند مىداد که اگر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای برخواستند و شهادت دادند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود : مگر نه این که من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۳ ، ص ۳۵ ، ح۷۸۶ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم – بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۹هـ . هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است الهیثمی ، علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۵ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة ، بیروت – ۱۴۰۷هـ . بزار از سعد بن أبی وقاص عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است . البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۴ ، ص ۴۱ ، ح۱۲۰۳ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم – بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۹ هـ . هیثمی بعد از نقل روایت میگوید : رواه البزار ورجاله ثقات .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۷ ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: ۸۰۷ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة ، بیروت – ۱۴۰۷ . طبرانی از زید بن أرقم یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آن جا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم .در آنجا بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گران بار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از خواسته و رویه آنان پیروى نمایید ، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است .سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم ! چه کسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولیتر به جان و مال است آنگاه فرمود :«من کنت مولاه فعلىّ مولاه» . المعجم الکبیر ، ج ۵ ، ص ۱۷۱ ، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاة: ۳۶۰ ، ناشر : مکتبة الزهراء – الموصل – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی .البانی بعد از نقل این روایت میگوید :أخرجه الطبرانی ( ۴۹۸۶ ) و رجاله ثقات .طبرانی آن را نقل کرده و روایان آن مورد اعتماد هستند . البانی ، محمد ناصر ، السلسلة الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ، طبق برنامه المکتبة الشاملة . ۵-اعتراف اهل سنت در مورد رجال حدیث غدیر شمس الدین ذهبی (متوفای۷۴۸هـ) محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است . شمس الدین ذهبی (متوفای۷۴۸هـ) من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم . محمود الالوسی بغدادی (متوفای۱۲۷۰هـ) ذهبی گفت : این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است ابن حجر عسقلانی (متوفای ۸۵۲ هـ ) حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند ، سندهای بسیاری دارد ، که همه آنها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند. ابن حجر الهیثمی (متوفای۹۷۴هـ) در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند : ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند ، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند ، و در نقلی که احمد دارد می گوید : سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیدهاند بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد میگیرد ، ارزش توجه ندارد. جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱هـ) این حدیث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل کرده اند و احمد مجدداً آن را از بریده بن حصیب و ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی از زید بن ارقم آن را نقل کره اند، هیثمی می گوید: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد دیگری گفته است راویان آن راویان صحیح بخاری هستند .سیوطی می گوید: حدیث غدیر متواتر است. علت ایراد این حدیث آن است که اسامه به علی گفت : تو مولای من نیستی ؛ بلکه مولای من پیامبر است ، رسول خاد صلی الله علیه وآله پس از شنیدن این سخن فرمود : هر کس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است . جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱هـ) هیثمی گفته است که راویان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جای دیگر گفته که روایان آن راویان صحیح بخاری هستند و مصنف (سیوطی) گفته است که حدیث غدیر متواتر است . أبو حامد غزالی (متوفای۵۰۵هـ) از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت : «افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند . ملا علی قاری (متوفای۱۰۱۴هـ) حدیث غدیر بدون شک صحیح است ؛ بلکه بعضی از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است : این حدیث را در زمان خلافت علی علیه السلام بعد از اختلافی که در باره آن پیش آمد، سی تن از اصحاب شهادت دادند که آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده اند. علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفای ۱۱۶۲هـ) حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را طبرانی و احمد وضیاء در کتابش المختارة، از زید بن ارقم وعلی و سی نفر از صحابه نقل کرده اند، پس حدیث متواتر و مشهور است. العجلونی الجراحی ، إسماعیل بن محمد ، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس ، ج ۲ ، ص ۳۶۱ ، رقم : ۲۵۹۱ محمد ناصر البانی (۱۳۳۲هـ . ۱۹۱۴م ؛ ۱۴۲۰هـ – ۱۹۹۹م) رای حدیث غدیر سندهای بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع اسناد آن را ذکر کرده اند ، ومن آنچه آوردهام اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنائی با اسناد آن یقین به صحت پیدا می کند . ابن عقده همه راههای نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بنا بر بعضی از اسناد ، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد ، حسن دانسته است . خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ اللهم وال من والاه ] صحیح هستند ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است … . البانی ، محمد ناصر (معاصر) ، السلسلة الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفای۱۱۸۲هـ) گروهی از بزرگان و پیشوایان در دانش حدیث ؛ مانند : احمد حنبل و حاکم نیشابوری و ابن ابی شیبه و ابن ماجه حدیث : من کنت مولاه… را با سند روایت کردهاند . برخی از پیشوایان آن را از احادیث متواتر شمرده اند . الحسنی الصنعانی ، محمد بن إسماعیل الأمیر ، توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار ، ج ۱ ، ص ۲۴۳ ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : المکتبة السلفیة – المدینة المنورة . سبط بن جوزی (متوفای ۶۵۴هـ) دانشمندان متخصص در تاریخ اسلام اتفاق دارند که قصه غدیر بعد از باز گشت رسول خدا صلی الله علیه وآله از حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة اتفاق افتاد ، اصحاب و یارانش را صد و بیست هزار نفر بودند جمع کرد و درسخنرانی اش فرمود : هر کس من او را مولا و رهبرم ؛ پس علی ، مولا و رهبر او است ، در این روایت با صراحت نه با کنایه و اشاره رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را پیشوا قرار داد. سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص علامه شمس الدین الجزری الشافعی (متوفای۸۳۳هـ) وی پس از نقل حدیث غدیر می گوید: این حدیث از این جهت حسن واز جهات زیادی صحیح و از جهت امیر المؤمنین علی و رسول خدا متواتر است، گروههای زیادی از گروههای زیادی دیگر آن را روایت کرده اند، سخن کسانی که بدون آگاهی از دانش حدیث آن را ضعیف دانسته اند ارزشی ندارد ونباید به آن اعتنا کرد. الجزری الشافعی ، أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد بن محمد ، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه ۶-«مولی» به معنای «اولی» محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای ۲۵۶هـ) : وی در تفسیر سوره حدید مینویسد :باب تفسیر سُورَةُ الْحَدِیدِ قال مُجَاهِدٌ … «مَوْلَاکُمْ» أَوْلَى بِکُمْ . مجاهد گفته است : (مولاکم) به معنای (اولی) و برتر به شما است . البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری الکلبی ، محمد بن السائب ، (متوفى ۱۴۶ هـ) ؛ محمد بن سائب کلبی از علمای پرآوازه لغت عرب در قرن دوم از کسانی است که تصریح کرده است که «مولی» به معنای «اولی» میآید . فخر رازی ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسیر آیه « هی مولاکم وبئس المصیر (الحدید / ۱۵) » مینویسد :در لفظ (مولی) چند نظریه وجود دارد ، یکی از آن سخنان از ابن عباس است که گفته است: (مولاکم) یعنی فرجام و عاقبت . توضیح آن این است که (مَولی) از (وَلِی) به معنی نزدیک بودن است ؛ یعنی آتش جایگاه شما است که به آن نزدیک می شوید و به آن می رسید . سخن دوّم از کلبی است که میگوید : (مولی) یعنی اولی و بر تر از شما به خود شما است . الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج ۲۹ ، ص ۱۹۸ ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م . أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل میکنند : ( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است .تفسیر البحر المحیط ، ج ۵ ، ص ۵۳ ، تحقیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود – الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د.زکریا عبد المجید النوقی ۲) د.أحمد النجولی الجمل ، ناشر : دار الکتب العلمیة – لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۲۲هـ -۲۰۰۱م . أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل میکنند : ( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است البغوی ، الحسین بن مسعود (متوفای۵۱۶هـ) ، تفسیر البغوی ، ج ۲ ، ص ۲۹۹ ، تحقیق : خالد عبد الرحمن العک ، ناشر : دار المعرفة – بیروت أبی عبیدة ، معمر بن المثنی ، (متوفای ۲۱۰هـ) «هِیَ مَوْلاَکُمْ» أولى بکم .این مولای شما است ؛ یعنی اولی و برتر است به شما . التیمى ، أبو عبیدة معمر بن المثنى ، مجاز القرآن أبو بکر الأنباری (متوفای ۳۲۸هـ) ابوبکر انباری گفته : مولی به معنای اولی است ، و این فرمایش خداوند : (النار هی مولاکم) ؛ یعنی نار اولی است برای شما . در شعر لبید هم به معنای اولی آمده است : دو گروه متخاصم گمان بردند که ترسناک تر و سزاوارتر برای ترس و وحت پشت سر و روبرو است . الأنباری ، أبو بکر محمد بن القاسم (متوفای۳۲۸هـ) ، الزاهر فی معانی کلمات الناس إبن منظور الأفریقی (متوفای ۷۱۱هـ) ابن منظور مصری که کتاب لسان العرب او از برترین کتابهای لغت به شمار میرود ، با استشهاد به شعر معروف لبید تصریح میکند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است : وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب . (ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ) ، لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۴۱۰ ، ناشر : دار صادر – بیروت ، الطبعة : الأولى الدقیقی النحوی (متوفای۶۱۴هـ) وی نیز که از بزرگان علم لغت در قرن هفتم به شمار میورد ، تصریح میکند که «مولی» به معنای «اولی» میآید : وقال تعالى : «مأواکم النار هی مولاکم» أی أولى بکم . خداوند فرمود : جایگاه شما آتش است، یعنی آتش اولی و برتر است برای شما . الدقیقی النحوی ، سلیمان بن بنین (متوفای۶۱۴هـ) ، اتفاق المبانی وافتراق المعانی ، ج ۱ ، ص ۱۳۸ ، تحقیق : یحیى عبد الرؤوف جبر ، ناشر : دار عمار – الأردن ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۵هـ ۱۹۸۵م الحسینی الزبیدی (متوفای ۱۲۰۵هـ) الزبیدی در تاج العروس به استشهاد به شعر معروف لبید تصریح میکند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است : وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب . (ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است . الحسینی الزبیدی ، محمد مرتضى (متوفای۱۲۰۵هـ ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج ۴۰ ، ص ۲۵۴ ، تحقیق : مجموعة من المحققین ، ناشر : دار الهدایة أبو البقاء الکفوی (متوفای ۱۰۹۴هـ) : کفوی از بزرگان لغت در قرن یازدهم است . وی در کتاب مشهورش الکلیات در باره کلمه (مولی) می نویسد : «مأواکم النار هی مولاکم» أی : هی أولى بکم . جایگاه شما آتش است ؛ یعنی اولی و سزاوار تر برای شما است . الکفوی الحنفی ، أبو البقاء أیوب بن موسى الحسینی ، (متوفای۱۰۹۴هـ) ، الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة ، ج ۱ ، ص ۸۷۰ ، تحقیق : عدنان درویش – محمد المصری ، ناشر : مؤسسة الرسالة – بیروت – ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م ابن حجر عسقلانی متوفی ۸۵۲ ابن حجر عسقلانی در شرح این مطلب مینویسد : قوله مولاکم أولى بکم قال الفراء فی قوله تعالى «مأواکم النار هی مولاکم» یعنی أولى بکم وکذا قال أبو عبیدة وفی بعض نسخ البخاری هو أولی بکم وکذا هو فی کلام أبی عبیدة . فراء در توضیح آیه شریفه : (ماواکم النار هی مولاکم) گفته است : مولی به معنای اولی و برتر به شما است ، ابوعبیده نیز چنین گفته است و در بعضی از نسخههای بخاری به معنای «او اولی به شما است» آمده است ، و همچنین است در سخن ابوعبیده . العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۸ ، ص ۶۲۸ ، تحقیق : محب الدین الخطیب ، ناشر : دار المعرفة – بیروت . ۷-معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» میدانستند : مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم مینویسد :پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زادهات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمیگذاریم ، آنچه میماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهکار ، حیلهگر و خیانتکار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ، دین دار و پیرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۱۳۷۸ ، ح ۱۷۵۷ ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت . در این روایت خلیفه دوم تصریح میکند که ابوبکر خود را ولی = خلیفه رسول خدا میدانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و … میدانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا میدانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و … میدانید. الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی متوفی ۳۱۶هـ عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال میکردید که أبو بکر ظالم و فاجر است … سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم … نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر میگوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود میرساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟ إبن أبی شیبة الکوفی متوفای۲۳۵ ه عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال میکردید که أبو بکر ظالم و فاجر است … سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم …إبن أبی شیبة الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر میگوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود میرساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟ ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» میدانست : متقی هندی گوید: خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحتها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به کمک خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می کنم . ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» میدانست : ابن عساکر گوید: وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبهای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبهای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را میپذیرفت … انتصاب عمر به عنوان ولی ابوبکر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد … سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبکر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشتهای برایم بخوان ؟ عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبکر تکبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیکو دهد . آنگاه ابوبکر دستها را بلند کرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری که من در آستانه سفرم ، پس تلاش کردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را که حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر که از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان . و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود که : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم . التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ) ، الثقات ، ج ۲ ، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳ ، تحقیق السید شرف الدین أحمد ، ناشر : دار الفکر ، الطبعة : الأولى ، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵ انتصاب عمر به عنوان ولی ابوبکر در نامهای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این کار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بکر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد . الجزری ، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای۵۴۴هـ) ، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج ۴ ، ص ۱۰۹ . استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از این دو کلمه یک معنی استنباط میکردهاند و «ولی» همان معنایی داشته است که «خلیفه» داشته است . نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده میکند ؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو کلمه «ولی» و «خلیفه» در کنارهم استفاده کردهاند ۸-مقارنه ولایت رسول خدا و ولایت امیر مؤمنان علیها السلام رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» از مردم اقرار گرفت که آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم ؟ «ألست أولی بکم من انفسکم» . وقتی همه مردم سخن آن حضرت را تصدیق کردند ، بلا فاصله بعد از آن فرمود : پس هرکس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است . بسیاری از روایات غدیر که از طریق اهل سنت نقل شده ، جمله «الست أولی بالمؤمنین من انفسهم» را به همراه دارد که ما در مقاله «تواتر حدیث غدیر» به این روایات اشاره و صحت آنها را ثابت کردهایم . ولی در این جا فقط به شش روایت بسنده میکنیم : ۱ . در روایت ابن ماجه آمده است که آن حضرت فرمود : فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ … . فرمود: آیا من از جان مؤمنان به آنان بر تر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: آیا من نسبت به هر مؤمنی بر جان او برتر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: این علی رهبر و سر پرست هر کسی است که من مولای او هستم….. ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت میگوید : این روایت را ابن ماجه نقل کرده است و سند آن نیز صحیح است. أخرجه ابن ماجة ( ۱۲۱ ) . قلت : و إسناده صحیح . ألبانی ، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ، طبق برنامه المکتبة الشاملة . ۹-اعتراف به امامت درحدیث غدیر محمد بن طلحة شافعی (متوفای ۶۵۸هـ) : وی در کتاب کفایة الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک … ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامیات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) مینویسد : وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیة وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره ( ص ) . این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر میآید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل میشود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است . الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب. ۱۰-استدلال های امام علی به غدیر حضرت
على علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مىدهم هر مرد
مسلمانى که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا
صلّى اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سى تن از مردم براى
اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند ـ
و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست امیر
المؤمنین على علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود : آیا میدانید که من شایستهتر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : هر کس من مولای او هستم ، این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار . ابو طفیل گفت : از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى مىکردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم ! «زید» گفت : آنچه را که شنیدى انکار مکن ! به دلیل آن که، آنچه را که استماع کردهاى من خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدهام ! هیثمی بعد از نقل روایت میگوید : رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای۸۰۷ هـ ) ج ۹ ، ص ۱۰۴ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة , بیروت – ۱۴۰۷ . این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ؛ غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است. سعید
بن وهب گوید : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر
کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده
است از جا برخیزد . در این هنگام پنج تن و یا شش تن برخاستند و گواهى
دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر
شنیدند، خطاب به مردم فرمود:هر کس من مولای او هستم ، این علی نیز مولای
اوست.هیثمی بعد از نقل روایت میگوید :رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح .(مجمع
الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۴ ) ابو
اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که هر
سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على علیه السّلام سوگند مىداد که هر
کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را
درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از
حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آن حضرت
صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود : آیا من از جان مؤمنان سزاوراتر از خود آنها نیستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» . هیثمی بعد از نقل روایت میگوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۵ . این روایت را بزار نقل کرده و تمام راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز قابل اعتماد است . أبی
اسحاق از سعید بن وهب و از «زید بن یثیع روایت کرده است که هر دو تن گفتند
: حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز
غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا
برخیزد . در این هنگام شش تن از کنار سعید بن وهب و شش تن از کنار زید بن
یسع برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه
و آله در محل غدیر شنیدند ، خطاب به مردم فرمود : آیا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیست ؟حاضران گفتند :آرى ! خدا بر همگى آنان اولویت دارد.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بارخدایا هرکه من مولای او هستیم ، این علی مولای اوست ، بارخدایا دوست بدار کسانی که او را دوست دارند و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد. اعتراف وحشتناک البانی در مورد استدلال حضرت علی در مورد غدیر را ببینیم عبد الله پسر احمد در آنچه بر مسند احمد افزوده است ، از سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده که این دو نفر گفتهاند : علی در رحبه مردم را سوگند داد که هر کس حدیث غدیر را از رسول خدا شنیده است از جا بر خیزد . بعد از شش نفر از کنار سعید و شش نفر از کنار زید شهادت دادند … و در حدیث چهارم ـ در طریق داشت دوّم و سوّم ـ نیز این روایت گذشت . سند آن نیکو است و بزار نیز همانند آن را به شکل کاملتری نقل کرده است. و برای این روایت سندهای بسیاری وجود دارد که طایفه بزرگی از علما آن را نقل کردهاند ؛ از جمله هیثمی در مجمع الزوائد . من نیز تا اندازهای که در توانم بود این روایات را بعد از تحقیق سندهای آن ، آنهایی را که سندش قطعی بوده نقل کردم وگر نه این روایت طرق بسیاری دارد . و ابن عقده نیز آن را در کتابی جداگانه آورده است . ابن حجر عسقلانی در باره حدیث غدیر گفته : بعضی از روایات غدیر صحیح و بعضی از آن حسن هستند . و خلاصه این که این حدیث با هر دو قسمتش [ من کنت مولاه ... اللهم وال من والاه] صحیح است ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه برای کسانی که در سند آن تحقیق کردهاند ، مطلب آشکاری است و من به اندازه کافی آن را ذکر کردم . |
تفسیر درست شیعه از آیه : یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…
بسم الله الرحمن الرحیم از آیاتی که به طور خاص در شأن امامت امیر المومنین و اولاد طاهرینش (علیهم السلام) نازل شده، آیه ی ۶۷ سوره ی مائده معروف به «آیه ی تبلیغ» می باشد. نزول این آیه پیش از وقوع ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه ی مفصل حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنجا می باشد. شأن نزول آیه و ماجرای غدیر خم از مسلمات تاریخی و مورد اتفاق همه ی مسلمانان از شیعه و سنّی می باشد. اما از آنجا که این آیه و سپس خطبه ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دلیلی است واضح و آشکار بر امامت و ولایت حضرت علی (علیه السلام)، مخالفین و معاندین دست به کار شده و ایراداتی بر استدلال شیعه به این آیه مطرح کرده اند. یکی از این اشکالات آن است که مگر ممکن است رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از ابلاغ امر خدا ترسیده باشند؟! خوف برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) چه معنائی دارد؟!در این مقاله بر آنیم تا پاسخی کوتاه به این اشکال بی مورد بدهیم. دلایل خوف رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پیامبر (ص) از ابلاغ این پیام الهی به این جهت که مردم به او تهمت زده و نسبت دروغ دهند و به بگویند ، پسر عموی خود را معرفی نموده ، خوفناک بوده است . همچنین نزدیک بودن آنان به عصر جاهلیت و مسائل قومی و قبیله ای ، ممکن بود آنان را از پذیرش سخن رسول خدا (ص) بازدارد . حاکم حسکانی حنفی که از علمای سرشناس اهل سنت در قرن پنجم میباشد ، در کتاب معروف خود “شواهد التنزیل” روایاتی را نقل کرده که به خوف رسول خدا در آن ها اشاره شده است. در اینجا دو مورد را با هم می بینیم. ابن عباس و جابر بن عبد الله می گویند : خداوند پیامبر را امر کرد که علی را برای مردم نصب کند و آنان را از ولایت او باخبر نماید . پس رسول خدا ترسید که مردم بگویند : پسرعمویش را یاری کرد و به خاطر این بر وی طعنه بزنند . لذا خدا به او وحی کرد که : ای رسول ! آنچه را از سوی پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن ! الآیه . پس رسول خدا برای ولایت او در روز غدیر اقدام نمود . عن ابن عباس و جابر بن عبد الله قالا أمر الله محمدا أن ینصب علیا للناس لیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله ص أن یقولوا حابى ابن عمه و أن یطعنوا فی ذلک علیه، فأوحى الله إلیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الآیة، فقام رسول الله بولایته یوم غدیر خم. شواهدالتنزیل ، الحاکم الحسکانی ، ج ۱ ص ۲۵۶ عبد اللَّه بن عباس حدیث معراج را از پیامبر نقل مىکند تا آنجا که خداوند فرمود: من پیامبرى را مبعوث نکردم مگر اینکه براى او وزیرى قرار دادم و تو رسول خدا هستى و على وزیر توست. ابن عباس می گوید: پیامبر خدا فرود آمد و دوست نداشت از این موضوع به مردم سخن بگوید، چون آنان به عصر جاهلیت نزدیک بودند تا اینکه شش روز گذشت و خداوند این آیه را نازل کرد: «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ ، شاید تو ترککننده قسمتى از آنچه بر تو وحى شده است باشى» پس پیامبر خدا تحمل کرد تا اینکه روز هیجدهم شد و این آیه نازل گردید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» آنگاه پیامبر خدا به بلال دستور داد که در میان مردم اعلام کند که فردا کسى نماند مگر اینکه به غدیر خم برود، پیامبر خدا و مردم فردا (به آنجا) رفتند، پیامبر گفت: اى مردم خداوند مرا با پیامى به سوى شما فرستاده است و من در آن درنگ مىکردم از بیم آنکه مرا متهم و تکذیب کنید تا اینکه پروردگارم با وعیدى پس از وعیدى مرا در باره آن مورد عتاب قرار داد. آنگاه دست علىّ بن ابى طالب (ع) را گرفت و او را بلند کرد تا جایى که مردم سفیدى بغل آنها را دیدند سپس گفت: اى مردم! خدا مولاى من است و من مولاى شمایم، پس هر کس که من مولاى اویم على مولاى اوست، خداوندا هر کس را که او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس را که او را دشمن بدارد دشمن بدار و هر کس را که او را یارى کند یارى کن و هر کس را که او را خوار سازد خوار کن و این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» . عن عبد الله بن عباس عن النبی ص [و ساق] حدیث المعراج إلى أن قال و إنی لم أبعث نبیا إلا جعلت له وزیرا، و إنک رسول الله و إن علیا وزیرک. قال ابن عباس فهبط رسول الله فکره أن یحدث الناس بشیء منها إذ کانوا حدیثی عهد بالجاهلیة حتى مضى [من] ذلک ستة أیام، فأنزل الله تعالى فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ فاحتمل رسول الله [ص] حتى کان یوم الثامن عشر، أنزل الله علیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ثم إن رسول الله ص أمر بلالا حتى یؤذن فی الناس أن لا یبقى غدا أحد إلا خرج إلى غدیر خم، فخرج رسول الله ص و الناس من الغد، فقال یا أیها الناس إن الله أرسلنی إلیکم برسالة و إنی ضقت بها ذرعا مخافة أن تتهمونی و تکذبونی حتى عاتبنی ربی فیها بوعید أنزله علی بعد وعید، ثم أخذ بید علی بن أبی طالب فرفعها حتى رأى الناس بیاض إبطیهما [إبطهما] ثم قال أیها الناس الله مولای و أنا مولاکم فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. و أنزل الله الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ . شواهدالتنزیل ، الحاکم الحسکانی ، ج ۱ ص ۲۵۷ و ۲۵۸ جایگاه حاکم حسکانی : او در میان جامعه اهل سنت از جایگاه ممتازی برخوردار است از جمله ذهبی رجالی سرشناس اهل سنت ، او را چنین معرفی مینماید : الإمام المحدث البارع القاضی أبو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم … او إمام ، محدث ، دانشمند ، قاضی أبو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی و حاکم است … سیر أعلام النبلاء ، ، الذهبی ، ج ۱۸ ص ۲۶۸ تعبیر امام در مورد او به خوبی از جایگاه ممتاز حاکم حسکانی خبر میدهد . همچنین ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ و سیوطی در کتاب طبقات الحفاظ درباره او چنین مینویسند : الحسکانى القاضى المحدث أبو القاسم عبید الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم ویعرف بابن الحذاء الحافظ شیخ متقن ذو عنایة تامة بعلم الحدیث … حسکانى ، قاضى و محدث ، أبو القاسم عبید الله بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی حاکم و معروف به ابن حذاء است ، که حافظ و شیخی متقن و دارای عنایتی تمام به علم حدیث بوده است … تذکرة الحفاظ ، الذهبی ، ج ۳ ص ۱۲۰۰ - طبقات الحفاظ ، السیوطی ، ج ۱ ص ۴۴۲ شاهد متقنی بر این خوف رسول اکرم (ص) سخنی است که در صحیحین از ایشان نقل شده است . بخاری و مسلم در صحیحین نقل کرده اند که عقبة بن عامر می گوید: روزی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بر جنازه ای نماز خوانده و سپس بر منبر رفت و سخنانی ایراد کرد و در پایان فرمود: به خدا قسم نمی ترسم که بعد از من مشرک شوید، بلکه آنچه بر شما می ترسم این است که به دنیا رغبت کرده و برای آن رقابت کنید. عن عقبة ابن عامر أن النبی صلى الله علیه وسلم خرج یوما فصلى على أهل أحد صلاته على المیت ثم انصرف إلى المنبر فقال إنی فرط لکم وأنا شهید علیکم وإنی والله لأنظر إلى حوضی الآن وإنی أعطیت مفاتیح خزائن الأرض أو مفاتیح الأرض وإنی والله ما أخاف علیکم أن تشرکوا بعدی ولکن أخاف علیکم أن تنافسوا فیها . صحیح البخاری ، البخاری ، ج ۲ ص ۹۴ و ج ۵ ص ۴۰ و ج ۷ ص ۱۷۳ – صحیح مسلم ، مسلم النیسابوری ، ج ۷ ص ۶۷ نسبت خوف به پیامبران در قرآن قرآن کریم در موارد متعددی صراحتا به پیامبران نسبت خوف داده است ، و چنین نسبتی را منافی شأن نبوت نمیداند . حال اگر این نسبت ، اهانت به آنان باشد ، آیا میتوان گفت که قرآن کریم به پیامبران (ص) اهانت نموده است ؟ خداوند متعال در قرآن کریم با صراحتِ تمام از خوف پیامبر اولوالعزمی چون حضرت موسی (ع) در ابلاغ رسالت الهی و نیز تکلم او به این خوف در پیشگاه الهی ، آن هم دقیقا بعد از فرمان خداوندی به دعوت فرعون و قومش ، سخن گفته و میفرماید : « وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی » . « (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو * قوم فرعون ، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمى کنند؟! *(موسى) عرض کرد: « پروردگارا! از آن میترسم که مرا تکذیب کنند » . سوره شعراء آیه۱۰ الی۱۲ « … وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ و َنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنْ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ » . « و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند مى ترسم مرا تکذیب کنند! فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) مى کنیم، و براى شما سلطه و برترى قرار مى دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمى یابند شما و پیروانتان پیروزید!» سوره قصص آیه ۳۳ و۳۴ « اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولاَ لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى * قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَی * قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى » . بسوى فرعون بروید که طغیان کرده است! * اما بنرمى با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! * (موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این مى ترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» * خداوند فرمود : « نترسید ! من با شما هستم (همه چیز را) مى شنوم و مى بینم! » . سوره طه آیه ۴۲ الی۴۶ حال جای این سوال است که آیا قرآن به حضرت موسی (ع) اهانت نموده است ؟ و آیا کسی اگر بگوید که رسول خدا (ص) از ابلاغ ولایت امیر المؤمنین(ع) که انکار و دشمنی و دودستگی جامعه نوپای اسلامی را به دنبال داشت ، خوف داشته است ، به پیامبر(ص) اهانت و جسارت نموده است ؟ همچنین خداوند خوف حضرت موسی (ع) از این که به دست فرعونیان به خاطر قتل شخص قبطی ، کشته شود سخن گفته و میفرماید : « قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِی» . عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام ، مى ترسم مرا به قتل برسانند! سوره قصص آیه ۳۳ و۳۴ «… وَلَهُمْ عَلَىَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِی » . و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهى دارند مى ترسم مرا بکشند .سوره شعراء آیه ۱۴ قرطبی در تفسیر این آیات مینویسد : وقد مضى فی طه ذکره وخاف موسى أن یقتلوه به ودل على أن الخوف قد یصحب الأنبیاء والفضلاء والأولیاء مع معرفتهم بالله وأن لا فاعل إلا هو إذ قد یسلط من شاء على من شاء . و موسى از این که آنان او را به خاطر آن قبطی به قتل رسانند ، ترسید که ، بر این نکته دلالت دارد که گاهی با وجود معرفت به خداوند و درک این نکته که فاعلی جز او نیست ، خوف مصاحب و همراه انبیاء وبزرگان و اولیای الهی بوده استزیرا که گاهی خداوند هر که را بخواهد بر هر که بخواهد مسلط مینماید . الجامع لأحکام القرآن ، القرطبی ، ج ۱۳ ص ۹۲ در بسیاری از منابع اهل سنت از طریق عایشه و ابن عباس ، این گونه آمده است که رسول خدا (ص) تا زمانیکه آیه « یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ » نازل نشده بود ، محافظ و نگهبان برای خود داشتند ، با توجه به تصریح علمای اهل سنت مبنی بر نزول این آیه در مدینه و بلکه در اواخر بعثت نازل شده همان گونه که ابن کثیر دمشقی از ارکان وهابیت مینویسد : … والصحیح أن هذه الآیة مدنیة ، بل هی من أواخر ما نزل بها . نظر صحیح این است که نزول این آیه در مدینه بوده و بلکه از آخرین آیاتی است که نازل شده ، است . تفسیر القرآن العظیم ، ابن کثیر الدمشقی ، ج ۲ ص ۸۰ ، حال این سوال اساسی مطرح میشود که ، آیا این نگهبانی و حراست طولانی چندین ساله ، نشان خوف و به تبع آن جسارت به ساحت رسول خدا (ص) نخواهد بود؟ و آیا طبق نظر کسانی که نسبت خوف به پیامبر (ص) را اهانت به ایشان تلقی میکنند ، اهانت نمیباشد؟! |
بسم الله الرحمن الرحیم
در گذشته ضمن تاکید بر اهمیت نگارش گفتار و رفتار رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برای شناخت دین، مطالب مستندی را درباره ی موضع گیری خلفا دربرابر سنت نقل کردیم. روشن شد که هر سه خلیفه ی اهل سنت، از نقل و نشر سنت نبوی ممانعت به عمل آورده و در مواردی به سوزاندن نوشته ها و زندانی کردن و تبعید ناقلین سنت پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه وآله اقدام کرده اند. (۱)
اکنون نیز مورد دیگری را که به همین رفتار خلفا مربوط می شود، نقل می کنیم تا پایان بخش گزارشات مان در این زمینه باشد. منابع اهل سنت این گونه نقل می کنند:به عمر بن خطاب خبر رسید که در دست مردم کتاب هایی پیدا شده است. وی آن کتاب ها را رد کرد و ناپسند دانست و گفت: ای مردم! به من خبر رسیده است که در دست شما کتاب هایی پیدا شده است، بهترین کتاب ها نزد خداوند، راست ترین و استوارترین آنهاست، پس هیچ کس نزد خود کتابی نگه ندارد، مگر این که آن را به من نشان دهد تا من نظر خود را در مورد آن کتاب بیان کنم. مردم گمان کردند که عمر می خواهد کتاب ها را بررسی و ارزیابی کند تا در آنها اختلاف و مشکلی نباشد، پس کتاب های خود را به او دادند اما عمر همه کتاب ها را به آتش سوزاند و در موردشان گفت: دروغ هایی هانند دروغ های یهودیان و مسیحیان. (۲)
آن چه درمورد این روایت تاریخی به ذهن می رسد، این است که:
۱- فراخواندن همه کتاب ها برای بررسی و زدودن مطالب نادرست، کاری بسیار شایسته و منطقی است، ولی آیا “عمر” قصد داشت این کار را به تنهایی انجام دهد، یا برای این کار گروه علمی متشکل از اصحاب دانا و آگاه از سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در نظر داشت؟ ظاهرا پاسخ اول درست است، چون در گفته ی “عمر” آمده که “من نظر خود را در مورد آن کتاب ها بیان کنم“. پس “عمر” خود را در موقعیت شخصی آگاه به سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قرار داده است. آیا “عمر” چنین دانشی به سنت داشته است؟ جواب این سوال منفی است، عمر بارها و بارها ناتوانی خود را در پاسخ به پرسش های مسلمانان نشان داده و حضرت امیرمومنان علی علیه السلام را به دانایی ستوده است. به نظر شما چه هدفی در پس پرده ی این فراخوان عمومی بوده است؟ ادامه ماجرا این هدف را نشان می دهد: سوزاندن و از بین بردن هر مطلبی که به شکل مکتوب در اختیار مسلمانان قرار داشته است.
۲- فرض می کنیم که هدف “عمر” از این فراخوان همان مطلبی بوده که خود اظهار داشته است و می خواسته نظر خود را در مورد کتاب ها بیان کند تا مطالب نادرست و مشکل دار از دست مردم حذف شود و تنها مطالب صحیح و آنچه واقعا سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بوده، ثبت شود. در این صورت آیا از نظر منطقی این کار درست است که بدون بررسی و مراجعه به دانایان، هر آنچه به شکل مکتوب در اختیار مسلمانان بوده، طعمه ی حریق گردد؟ آیا در بین این کتاب ها هیچ مطلب صحیحی وجود نداشته است؟ آیا منطقی است که بدون خواندن مطلبی، آن را دروغ اعلام کنیم؟
۳- مسلمانان با چه زمینه ی ذهنی، نوشته های خود را در اختیار “عمر” قرار دادند؟ غیر از این بود که “عمر” اعلام داشت می خواهد نظر خود را در مورد آن کتاب ها بیان کند؟ آیا مردم به این وعده اعتماد نکردند؟ آیا پاسخ اعتماد مسلمانان، سوزاندن کتاب های آنان، آنهم بدون بررسی و اعلام دلیل اشکال، بود؟ آیا مسلمانان مالک آن کتاب ها نبودند؟ از بین بردن اموال مسلمانان بدون استدلال و توضیح از نظر شما کار درستی است؟
هرچند اشکالات دیگری نیز در این مورد وجود دارد و نیز مطالب دیگری درمورد ممانعت خلفا از تدوین و نشر سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در کتب اهل سنت گزارش شده است، اما مسئله را در اینجا به پایان می رسانیم ولی برای دسترسی به نتیجه، مطلب بعد را به بررسی جواب هایی که علمای اهل سنت در این مورد بیان کرده اند، اختصاص می دهیم. بیان این نکته لازم است که تا امروز هیچ یک از علمای اهل سنت، ماجرای ممنوعیت نقل احادیث و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از سوی دستگاه خلافت را رد نکرده است.
پی نوشت ها:
۱- برای اطلاع بیشتر به سلسله مطالب “خلفای اهل سنت و دانش دینی”، شماره های ۵، ۱۳، ۱۵و۱۷ مراجعه فرمائید.
۲- برخی از منابع اهل سنت:
الف- الطبقات الکبری، جلد۵، صفحه۱۸۸/ب- تقیید العلم، صفحه۵۲/ج- کنزالعمال، جلد۵، صفحه۱۴۰/د- حیاة عمر بن الخطاب، صفحه۱۵۷/هـ- تدوین السنة، صفحه۲۷۴