
مادر روزت مبارک
مسافرت فرشته
دریا غریق مرحمت بی کران تو
هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو
خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک
آنجا که صبح می گذرد کاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمین
تا دامن خدیجه شود میزبان تو
بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند
حوا و مریم اند پرستار جان تو
بر قلبهای خسته ما هم نزول کن
ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو
یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم
تنها به احترام مزار نهان تو
تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت
در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت
از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شکر روز ه ا ی که در سه افطار با تو بود
دستت برای خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند
از بسکه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است
آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت