هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

آن شب ولایت میهمان تازه‌اى داشت                یعنى رضا از حق نشان دیگرى داشت

آن شب که شب گل بوسه بر روى سحر زد       آن شب که شادى آمد و بر سینه سر زد

دیدند مهمان ولایت را یکایک                         گلبوسه‌ها چیدند از رویش ملائک

آن شب رضا هم جان و هم جانانه را داشت       این شمع دل‌ها حالت پروانه را داشت

مى‌‏ریخت اشک و گاه مى‌خندید مولا                گرد جواد خویش مى‌‏گردید مولا

مى‌گفت: اى آئینه‌دار، من جوادم                    اى پیک زیباى بهار من جوادم

اى بعد من خورشید تابان امامت                    اى گوهر دریاى الطاف و کرامت

اى گل که با عطر خدا روئیده‌‏اى تو                قلب و دل ما را صفا بخشیده‏اى تو

امشب که این دل بر درت بنشست مولا           حرف دل ما عاشقان این است مولا

دست کریمت مى‌‏کند معنا کرم را                  بردار از قلب محبّان بار غم را

 

سه چیز است که بنده را به رضوان خدا می رساند:

          1-  زیادی استغفار

                  2- نرم خویی

                       3- بسیار صدقه دادن


سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند پشیمان نگردد :

              1.اجتناب از عجله

                        2.مشورت کردن

                             3.توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری 

اثبات حقانیت شیعه

دلایل عقلی لزوم وجود امامت

امامت

امامت در مکتب تشیع یکی از اصول دین است و وظایف امام در این مکتب،امتداد وظایف پیغمبر اکرم(ص)است.یعنی فلسفه ی بعثت پیامبران با فلسفه ی نصب و تعیین امام از طرف خداوند یکی است.

علم وسیع و گسترده،عصمت و مصونیت از گناه و خطا،از شرایط اصلی و اساسی امام است و شناسایی چنین فردی جز از راه وحی ممکن نیست.از این جهت شیعه معتقد است که مقام امامت یک منصب الهی است و امام باید از جانب خداوند منصوب و معین گردد.

بحث درباره ی خلافت و امامت یک بحث تاریخی نیست.بلکه بحث در ماهیت حکومت اسلامی و شیوه ی فرمانروایی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)تا پایان جهان است و با سرنوشت ما ارتباط کامل دارد.همچنین باید دید که مردم بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)در مسائل فکری و عقیدتی و غیر آنها به چه کسی رجوع کنند.

هدف ما در این بحث این است که با استناد به مشاهدات عقلی و استدلالات،آیات قرآن و سنت  امامت  را پیگیری کنیم و چون معتقدیم که تبلور اسالم راستین در مذهب شیعه است و این شیعه است که میتواند اسالم را در تمام ابعادش به جهان معرفی کند،باید حقانیتش را با دلیل و منطق بیاموزیم

دلائل لزوم امامت،امامت عامّه

1)دلیل لطف:

به عقیده ی شیعه لطف و محبت گسترده ی خداوند و حکمت بی انتهای او ایجاب میکند که پس از پیغمبر اکرم نیز مردم بی رهبر نباشند.یعنی همان دلائلی که برای لزوم بعثت بیان شده است،ایجاب میکند که پس از پیامبر نیز امامانی باشند که بنوانند جامعه را همانند خود آن حضرت به سوی سعادت دنیو و اخروی رهبری کنند و ممکن نیست که خداوندی چنین مهربان جامعه ی انسانی را پس از پیامبر بی سرپرست و رهبر بگذارد و یا سرنوشت و آینده ی ا« را به دست مردمی بگذارد که واقف به صلاح خود نیز نیستند.

2)هدف آفرینش:

در قران آیات زیادی از این قبیل هست:

هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا

یعنی او آنچه در زمین است همه را برای شما آفریده.

سخر لکم اللیل و النهار و الشمس و القمر

یعنی خداوند مسخر نمود شب و روز  و خورشید و ماه را برای شما.

بنابر این همه ی موجودات برای انسان آفریده شده اند و انسان برای معرفت و عبادت و حرکت الی الله در این حرکت احتیاج به راهنما و رهبر  ضرورت دارد و امام پس از پیامبر راهنما و رهبر این حرکت است.

3)پیامبر دلسوز و مهربان و مساله ی امامت:

خداوند در قرآن میفرماید:

قد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رووف رحیم

یعنی:پیامبری برایتان آمده است که از خودتان میباشد،گرفتاری و سختی شما برای او ناگوار و سخت است،به همه ی شما علاقه مند بوده و به مومنان دلسوز و مهربان است.

پیامبر اکرم(ص)همین که  می خواست چند روز برای جنگ یا حج از مدینه  خارج شود،برای اداره ی مردم کسی را به جای خود میگماشت،برای شهرها فرماندار میفرستادند،بنابر این هرگز نمیتوان باور نمود پیامبری که به تصریح قرآن نسبت به امت خود اینگونه دلسوز و مهربان است(که در زمان حیاتش برای مدت کوتاهی مردم را بدون سرپرست نمیگذاشت)مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشینی بعد از خود بی تفاوت بوده و آنها را سرگردان و بلاتکلیف گذاشته باشد.

نتیجه:

عقل و فطرت سالم میگوید:پیامبری که از جزئی ترین مسائل مادی و معنوی مردم غفلت نداشته و همه چیز را بیان کرده است از مهمترین مساله یعنی رهبری و جانشینی بعد از خود غافل نبوده و آن را با صراحت هرچه تمام تر بیان فرموده است.

این بیانات در پست های بعدی به تفصیل شرح و بیان میشود.


دو تن از اولیاء خدا  (خوبان روزگار)بالای قبر آشیخ اسمائیل دولابی(رحمه الله علیه)

 

 

ldvch


نشسته بودند و برای روح ایشون در حال خواندن یاسین و الرحمن بودند پیر زنی وارد شد و رفت در کنج اون حجره ای که قبر آشیخ ان توست و شروع کرد به خواندن  فاتحه و گریه کردن
یکی از این دو خوب فرمودند:
این زن فکر می کند ان قبری که برایش فاتحه میخواند قبر آشیخ اسمائیل دولابی است  در حالی که سواد ندارد که بخواند قبر آشیخ کجاست
همین الان روح آشیخ اسمائیل دولابی را دیدم که فرمودند:
این زن برای پسرش فرزند پسر میخواهد
به او بگویید سال بعد میلاد آقا ابوالفضل العباس(علیه السلام) انشاء الله به فرزند او خداوند فرزندی عطا خواهد کرد
 رفتم و به ان زن گفتم که قبر شیخ اسمائیل انجا نیست وسط اتاقه و اگه برای پسرت پسر میخواهی سال بعد میلاد آقا ابوالفضل العباس (علیه السلام)بهت میدن
حرف من اینجاست:
انهایی که میگویند بی واسطه میخواهیم با خدای خود در رابطه باشیم  ببینند
و از طرفی ان عزیز واقعا چه کرده چه ها نشنیده که گوشش قابلیت شنوایی ان صدای  خوب دیگری را  از دار دیگری را دارد
چشم و چه ها ندیده که خداوند قابلیت دیدن به او عطا کرده؟ 

نمونه ای از دست خط مرحوم استاد آشیخ اسمائیل دولابی

 

دستنوشته مرحوم میرزا اسماعیل دولابی


صدق و کذب این حرف را کسی می فهمه که  روز میلاد آقا ابوالفضل العباس(علیه السلام) بیاد در حرم کریمه اهل البیت (سلام اللخ علیها) پیش قبر آشیخ اسمائیل دولابی بشینه و ببینه اون پیر زن و پسرش و نوه 4 یا 5 ساله اش میان و شیرینی و شکلات پخش می کنند

تربت امام حسین


از امام رضا (علیه السلام)منقول است که فرمودند:هر کس با تسبیح تربت جدم امام حسین(علیه السلام)این ذکر را بگوید{سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر}خداوند برای هر یکبار  ششهزار حسنه براش می نویسد و شش هزار گناه را محو می کند و شش هزار درجه او را بالا میبرد و شش هزار شفاعت برای اون می نویسد
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:هر که تسبیح تربت جد غریبم امام حسین(علیه السلام) را بگرداند و یکبار اشتغفار کند هفتاد استغفار برایش نوشته میشودو اگر تسبیح را در دست خود نگه دارد ولو ذکر نگوید به ازای هر دانه تسبیح برای او هفت استغفار نوشته میشود
منبع:مفاتیح الجنان 
 
 
 

مهدی در کلام امیر المومنین(علیهما السلام)

مهدی در کلام امیر المومنین(علیهما السلام)

 

حدثنا على بن أحمد بن محمد بن موسى بن عمران رضی الله عنه قال: حدثنا محمدبن أبی عبدالله الکوفی قال: حدثنا سعدبن عبدالله الکوفی قال: حدثنا سعدبن عبدالله، عن محمدبن عبدالحمید، و عبدالصمد بن محمد جمیعا، عن حنان بن سدیر، عن علی بن الحزور، عن الاصبغ بن  نباتة قال: سمعت أمیر المؤمنین علیه السلام یقول: صاحب هذا الامر الشرید الطرید الفرید الوحید.(1)

  اصبغ بن نباته مى‏گوید: شنیدم که امیرالمؤمنین‏علیه السلام  مى‏فرمود: صاحب الامر (مهدى‏علیه السلام) کسى است که در سرزمین‏هاى دور دست ساکن مى‏شود و از میان مردم کناره مى‏گیرد و به تنهایى زندگى مى‏کند.

امیر المومنین علی علیه السلام در مواقع و مراحل مختلف به معرفی چهره حضرت امام مهدی علیه السلام اهتمام ورزیده اند وهمواره در جهت معرفی چهره آن امام همام تلاش نموده است حضرت در این روایت به بعد مکانی زندگی حضرت حجت اشاره نموده است و اوصاف محل زندگی آن حضرت را تبیین نموده اند واین رویه همیشگی معصومین علیهم السلام است که از محل زندگی آن بزرگوار نشانی دقیق و مشخص را ارائه نمی دهند تا بدخواهان به وجود مبارک او گزندی نرسانند و خود حضرت ولی عصر نیز به ابراهیم بن على مهزیار فرمود:

پدرم به من وصیت نمودکه در زمین منزل نگیرم مگر جایى که از همه جا مخفى تر ودورتر باشد، به جهت پنهان کردن امر خود ومحکم کردن محل خود از حیله دشمنان وگمراهان.(2) نجم الثاقب باب دوم

 

واین دوری مکان و نبودن اثر آن بزرگوار دلیل بر نبودن حجت بر روی زمین نیست زیرا که  در جهان بینى مکتب اهل‏بیت  ‏علیهم السّلام  انسان بدون امام معصوم، و زمین خالى از حجّت بحق الهى، نخواهد ماند؛ چرا که بدون امام معصوم هدایت و کمال صحیح و شایسته انسانى میسّر نخواهد شد. بعلاوه حفظ نظام هستى به برکت وجود حجت‏هاى خداوند است. بر این حقیقت در جاى جاى روایات رسول اکرم‏صلى الله علیه و آله  و ائمه اطهارعلیهم السّلام  به شیوه‏هاى مختلف تصریح شده است. گاهى زمینه و شرایط براى حضور علنى و آشکار امام‏علیه السلام  فراهم است در نتیجه او به گونه‏اى که همه مردم او را مى‏شناسند و به او دسترسى دارند در میان آن‏ها زندگى مى‏کند، اما در شرایط خاصى به جهت وجود خطرات جانى یا مصالح دیگرى که خداوند به آنها عالم‏تر است مشیّت الهى اقتضاء مى‏نماید که امام‏علیه السلام پنهان از چشم مردم زندگى کند.امیر المومنین در رابطه  با خالی نبودن زمین از حجت می فرمایند:

اللّهم انه لابدَّ لارضک من حجّة لک على خلقک، یهدیهم الى دینک و یعلّمهم علمک لئلا تبطل حجّتک و لا یضلّ أتباع اولیائک بعد اذ هدیتهم به اما ظاهر لیس بالمطاع او مکتتم مترقّب، ان غاب عن النّاس شخصُهُ فى حال هدایتهم فانّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون. (3)کمال‏الدین، ج  1ص  302ح  .11

 

 بار خدایا! همواره باید در روى زمین تو حجتى براى بندگانت داشته باشى تا خلق را به دینت راهنمایى کند، و علم تو را به آنها بیاموزد تا حجّت تو تباه نشود و پیروان اولیاء تو بعد از آنکه آن‏ها را هدایت کرده‏اى دوباره گمراه نگردند. [حجت تو] یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت او را نمى‏کنند و یا از دیده‏ها نهان خواهد بود که مردم در انتظار او به سر مى‏برند. اگر شخص و جسم او در حال هدایت مردم از آنان غائب باشد علم و آدابش در قلب‏هاى عاشقان حق پایدار است و آن‏ها به آن علم و آداب پایبند هستند و به آن عمل مى‏کنند.

  - اللّهم بلى لا تخلو الارض من قائم لِلّه بحجّةٍ: امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مَغموراً لئلا تبطُلَ حجج اللّه و بیّناته و کم ذا و أین؟ اولئک واللّهِ الاقلّون عدداً و الاعظمون عنداللّه قدراً یحفظُ اللّه بهم حُججه و بیّناته... اولئک خلفاء اللّه فى ارضهِ و الدعاةِ الى دینهِ.(4)   نهج‏البلاغه فیض الاسلام، حکمت  139ص  .1158

... بارخدایا آرى! زمین از امامى که قیام بر حق کند خالى نخواهد ماند. او یا آشکار و شناخته شده است یا ترسان و پنهان است تا حجت‏ها و دلیل‏هاى روشن خدا (یعنى اصول و احکام دین و تعالیم انبیاء) از بین نرود. اما اینکه ایشان چند نفرند و کجایند؟ به خدا سوگند از نظر تعداد آن‏ها بسیار کم هستند ولى از جهت منزلت و بلندمرتبه‏گى در نزد خداوند بسیار بزرگوارند. خداوند به وسیله ایشان حجّت‏ها و دلیل‏هاى روشن خود را حفظ مى‏کند... آنان خلفا و نمایندگان خدا در روى زمین هستند و مردم را به سوى دین و احکام و مقررات او دعوت مى‏کنند...

این غیبت و زندگی پنهانی ادامه می یابد تا حدی که :

- ... عن الاصبغ بن نباته عن امیرالمؤمنین‏علیه السلام  انّه ذکر القائم‏علیه السلام  فقال: أما لیَغیبَنَّ حتّى یقولَ الجاهلُ: ما للّه فى آلِ محمّدٍ حاجةٌ.(5)غیبت نعمانى، ص 140و 141

از اصبغ بن نباته نقل شده است که امیرالمؤمنین‏علیه السلام  روزى حضرت قائم‏علیه السلام  را یاد کردند و فرمودند: آگاه باشید! او غیبتى (طولانى) خواهد داشت به گونه‏اى که نادانان (به مصالح الهى) بگویند: خداوند را در آل محمدصلى الله علیه و آله  برنامه‏اى نیست. (یعنى افراد نادان به جهت طولانى شدن دروه غیبت از ظهور آن حضرت مأیوس و ناامید خواهند شد).

 

در دسته‏اى از روایات على بن ابیطالب‏علیه السلام  به اوصاف و ویژگى‏هاى روحى ، اخلاقى ، مسائل غیبت ،فضیلت انتظار فرج،و اوصاف حکومت امام زمان‏علیه السلام  پرداخته مى‏شود که از جمله آنهاست:

- ...فقال‏علیه السلام : رجلٌ اجلى الجبین، اقنى الأنف، ضخم البطن، اذیل الفخذین، ابلج الثنایا، بفخذه الیمنى شامة. (6) منتخب الاثر، ص  151ح 30

 او مردى است که پیشانى‏اش گشاد و درخشان است، بینى او خوش تراش و شکمش نسبتا بزرگ و رانهایش عریض مى‏باشد. دندان‏هاى سفید و درخشان دارد، و در ران سمت راست او علامتى هست.

  - ...ثم رجع الى صفة المهدى‏علیه السلام  فقال: اوسعکم کهفا و اکثرکم علما و اوصلکم رحما، اللهم فاجعل بیعته خروجا من الغمّة و اجمع به شمل الامة...)7) غیبة نعمانى، ص  212 – 214،  بحار الانوار، ج  51ص 115

  حضرت على‏علیه السلام  در ادامه یکى از سخنانشان به تبیین صفات حضرت مهدى‏علیه السلام پرداخته، فرمودند: آستانه او در پناه دهى به بى پناهان از همه آستانه‏ها وسیع‏تر، و علم و دانش آن حضرت از همه زیادتر است و از همه مردم بیشتر به صله ارحام و پیوند با خویشاوندان توجه مى‏نماید. پروردگارا! بیعت او را پایان بخش همه اندوه‏ها قرار بده و تفرّق و پراکندگى امت اسلامى را به دست با کفایت آن حضرت به یگانگى مبدّل فرما...

 ...عن امیرالمؤمنین‏علیه السلام  قال: للقائم منّا غیبة امدها طویل کانّى بالشیعة یجولون جولان النّعم فى غیبته یطلبون المرعى فلا یجدونه، ألا فمن ثبت منهم على دینه و لم یقْسُ قلْبُهُ لطول امد غیبة امامه فهو معى فى درجتى یوم القیامة. (8) کمال الدین، ج  1ص  303ح 14

 امیرالمؤمنین‏علیه السلام  فرمود: براى قائم ما غیبتى هست که مدت آن طولانى خواهد شد. شیعیان را در این زمان مى‏بینم که همانند گلّه بى صاحبى که در دشت پراکنده شده باشند به دنبال چرا گاه و مرتع مى‏گردند ولى آن را پیدا نمى‏کنند ]به جستجوى آن حضرت مى‏پردازند ولى او را نمى‏یابند.[

 آگاه باشید! در این دوره هر کسى از آنها )شیعیان( در دین و عقیده خود استوار و ثابت قدم بماند و قلبش به جهت طولانى شدن غیبت امامش قساوت پیدا نکند، او روز قیامت در نزد من و در جایگاهى که من هستم خواهد بود.

  - عن محمد بن مسلم عن ابى عبداللَّه‏علیه السلام  قال: ...قال على‏علیه السلام : ...انتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح اللَّه، فانّ احبَّ الاعمال الى اللَّه عزّوجلّ انتظار الفرج... و المنتظر لأمرنا کالمُتَشَحِّطِ بدمه فى سبیل اللَّه. (9)  الخصال، ج  2ص  740حدیث اربعمأة، ط انتشارات علمیه اسلامیه.  

 محمد بن مسلم از امام صادق‏علیه السلام  نقل مى‏کند که آن حضرت از پدران بزرگوارش و آنها از على‏علیه السلام  روایت کردند که على‏بن ابیطالب‏علیه السلام  فرمودند: منتظر فرج  [امام زمان‏علیه السلام] باشید و از عنایت و توجهات خداوند ناامید نشوید. همانا محبوب‏ترین کارها در نزد خداوند عزّوجلّ انتظار فرج [امام زمان‏علیه السلام ] است.

 آنگاه در ادامه بیان فضیلت انتظار فرمودند:

 کسى که منتظر امر ما (فرج امام زمان‏علیه السلام ) باشد، مانند رزمنده‏اى است که در راه خداوند به خون خود آغشته شده باشد (اجر و پاداش شهید را دارد).

  - قال زیدبن صوحان العبدى: یا امیرالمؤمنین! أى الاعمال احبّ الى اللّه عزّوجلّ؟ قال‏علیه السلام : انتظار الفرج من اعظم الفرج.(10) بحار الانوار، ج  52ص 122

 زیدبن صوحان عبدى گفت: یا امیرالمؤمنین! کدامیک از اعمال در نزد پروردگار عالم محبوب‏تر است؟ حضرت فرمودند: انتظار فرج.

- حدثنا عبداللّه بن مروان، ...عن علىٍ‏علیه السلام  قال: یلى المهدىُّ امرَ النّاسِ ثلاثین سنة او اربعین سنة..(11)کنزالعمال، ج  14ص  591ح  39646  منتخب الاثر، ص 487

  عبداللّه بن مروان روایت کرده است که على‏بن ابیطالب‏علیه السلام  فرمودند: حضرت مهدى‏علیه السلام  سى یا چهل سال زمام امور مردم را در دست خواهند داشت.

  - یعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهُدى على الهوى و یَعْطِفُ الرأىَ على القرآنِ اذا عطفوا القرآنَ على الرّأىِ ... فَیُریکُمْ کیف عدلُ السیرةِ، و یُحیىِ مَیِّتَ الکتابِ و السّنةِ...(12)  نهج‏ البلاغه فیض الاسلام، خ  138ص  424و 425

  [امام زمان‏علیه السلام  وقتى که ظهور کند] هواهاى نفسانى را به هدایت و رستگارى برمى‏گرداند در آن روزگارى که مردم هدایت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. آراء و اندیشه ‏هاى مردم را تابع قرآن مى‏کند در آن روزگارى که آن‏ها قرآن را تابع آراء و اندیشه‏ هاى خود کرده ‏اند... او به شما نشان خواهد داد که عدالت در کشوردارى چگونه است. هم چنین او تعالیم فراموش شده قرآن و سنّت را زنده خواهد ساخت...

  - قال امیرالمؤمنین‏علیه السلام : ...فلا یترک عبداً مسلما الّا اشتراه واعتقه، و لا غارماً الّا قضى دینه، ولا مظلمةً لِاَحَدٍ من النّاس الّا ردّها، و لا یُقْتَلُ منهم عبدٌ الّا ادّى ثمنه... و لایُقتَلُ قتیلٌ الا قضى عنه دینهُ، و اَلْحَقَ عیالَهُ فى العطاء حتى یملأ الارض قسطا و عدلاً کما مُلِئَتْ ظلماً و جوراً و عدواناً...(13) کمال الدین، ج  1ص  303ح 14

  امیرالمؤمنین‏علیه السلام  فرمودند: ...حضرت مهدى‏علیه السلام  برده مسلمان را نخواهد واگذاشت مگر اینکه آن را خریده و آزاد خواهد ساخت و بدهکارى نخواهد ماند مگر آنکه بدهى او را پرداخت خواهد نمود. مظلمه و حقى به گردن و ذمه هر کس که باشد آن را به صاحب حق بازخواهد گرداند. کسى کشته نمى‏شود مگر اینکه دیه آن را خواهد پرداخت. هیچ کسى کشته نخواهد شد مگر اینکه بدهى‏هاى او را آن حضرت پرداخت خواهد نمود و خانواده‏اش را همانند سایر افراد جامعه اداره خواهد کرد تا زمین را از عدل و داد پر کند به همان صورتى که پیش از آن از ظلم و بیداد پر شده باشد...

قال على‏علیه السلام : ...لو قد قام قائمنا لَذَهبَتِ الشحناء من قلوب العباد و اصطلحتْ السباع و البهائم حتى تمشى المرأة بین العراق الى الشام... على رأسها زینتها لا یهیجُها سبعٌ و لا تخافه... (14)بشارة الاسلام ص 236  

  امیرالمؤمنین‏علیه السلام  مى‏فرماید: ...آنگاه که قائم ما اهلبیت‏علیه السلام  قیام کند کینه‏ها از دل‏ها بیرون خواهد رفت حتى حیوانات درنده و وحشى نیز با هم سازگار خواهند شد و به یکدیگر ضرر نخواهند رساند، در آن روزگار به اندازه‏اى امنیّت زیاد خواهد بود که یک زن در حالى که همه زینت و زیور آلاتش همراه اوست از عراق تا شام را بدون ترس و دلهره به تنهایى خواهد پیمود.  

  

 

1-کمال الدین ج1 ص303- اثباة الهداة، ج  3ص  571

2- نجم الثاقب باب دوم

3- کمال‏الدین، ج  1ص  302ح  .11

4- نهج‏البلاغه فیض الاسلام، حکمت  139ص  .1158

5- غیبت نعمانى، ص 140و 141

6- منتخب الاثر، ص  151ح 30

7- غیبة نعمانى، ص  212 – 214،  بحار الانوار، ج  51ص 115

8- کمال الدین، ج  1ص  303ح 14

9- الخصال، ج  2ص  740حدیث اربعمأة، ط انتشارات علمیه اسلامیه

10-  بحار الانوار، ج  52ص 122

11- کنزالعمال، ج  14ص  591ح  39646  منتخب الاثر، ص 487

12-   نهج‏ البلاغه فیض الاسلام، خ  138ص  424و 425

13- کمال الدین، ج  1ص  303ح 14

14- بشارة الاسلام ص 236 

 

 منبع در سایت

 http://www.behar.ir/html/index.php?name=Sections&req=viewarticle&artid=92&page=1 

 

تولدت مبارک

یا علی تولدت مبارک

ما را هم دعا کن یا علی

اقای عبد الله میر خانی ایا با توجه به احادیث کتب خودتان باز هم می خواهید در گمراهی بمانید با با با ما برادر می شوید  یا  

 هر کس که بگوید که تبرا ضرر است                               اورا نه ز دین و نه ز ایمانئ خبر است               

 

فرزند علی(ع) اگر تبرا نکند                                            فرزند علی (ع)نیست ز نسل... است            

ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت

ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت

با فرض اینکه ما قبول کردیم برای جانشین پیامبر می توان از طریق شوری این انتخاب را داشت. آیا واقعا شوری و اجماع برای انتخاب خلیغه اول در سقیفه بنی ساعده انجام شده است یا داستان به شکل دیگیری می باشد .

ماجرای سقیفه بنی ساعده از زبان اهل سنت
سقیفه محل اجتماع قبیله خزرج از انصار بوده است که رئیس قبیله سعد بن عباده بوده است و ماجرا از این قرار است که در چند روز اخر بیماری پیامبر اکرم که شدت یافت ارتش اسلام به فرماندهی اسامه بیست ساله بیرون از شهر مدینه استقرار داشتند و پیامبر به رقم اسرارهای بسیار بر حرکت لشگر برای جنگ با شامیان داشت اما عده ای که می دانستند که پیامبر روزهای آخر عمر خود را سپری می کند (اعتقاد شیعه این یقین بر فوت حضرت از انجا بود که آنها خود با دادن زهر به پیغمبر اکرم یقین به رحلت ایشان داشتند) اما ایشان با حال بسیار بدی که داشتند در مسجد النبی آمدند و آن جمله معروف که “لعن الله من تخلف جیش اسامه ، خدا لعنت کند هر کسی را که تخلف می کند از لشگر اسامه” که متواتر شیعه و سنی نقل کرده اند ، اما عده ای که از اول در فکر پست و مقام بعد از پیامبر بودند و عده ای دیگر در مدینه ماندنند تا زمینه سازی سقیفه بدرستی انجام شود ، اما چند پرسش :
  • چرا رسول خدا این همه بر حرکت سریع سپاه اسامه پای می فشرد ؟ افرادی که ادعای بهترین صحابه پیامبر بودن را دارند چرا باید به خاطر حرکت نکردنشان آنها را لعن کند ؟ آیا واقعا این صحابه اهل عدالت هستند ؟!
  • به رغم پاسخ روشن پیامبر به درخواست مکرر اسامه مبنی بر نرفتن لشگر برای جنگ در آن حال بیماری ایشان ، چه دستهای مرموزی و به چه دلیل در حرکت سپاه اسامه از لشکرگاه جرف کار شکنی می کردند ؟
  • آیا نمی توان دور ساختن عوامل توطئه از مدینه هنگام رحلت ، یا طبیعی نمایاندن امارت جوان کمتر از بیست سال بر همه صحابه و خنثی کردن بهانه کم سن و سال بودن علی را هدف این همه ترغیب و تاکید پیامبر به شمار آورد .
  • چرا رسول خدا علاوه بر فرمان عمومی تجهیز سپاه در فرمانی جداگانه به افرادی خاص دستور حرکت و حضور در سپاه داد ؟ آیا به سبب تجربه نظامی آنهاست ؟ اگر چنین است ، چرا آنها را فرمانده نساخت ؟
  • چرا علی که مجاهدت و روح تسلیم و شجاعت او زبانزد خاص و عام بود و بیش از همه افتخار پرچمداری و فرماندهی سپاه اسلام را زیبنده خود ساخته بود به شرکت در سپاه اسامه و حرکت با آنان مامور نشد ؟
  • آیا عده ای نبودند که بر اساس غرور و مریضیهای روحی فراوانی که داشتند زیر این دستور نمی رفتند که یک جوان کمتر از بیست سال فرمانده آنها باشد کما اینکه بعد از رحلت پیامبر که این سپاه بالاخره بعد از عملی شدن نقشهای منافقان شروع به حرکت کرد اما نه با تمام نفراتی که در زمان حیات پیامبر دستور به حرکتشان صادر شده بود و با در خواست خلیفه اول از اسامه که از حضور آنها در سپاه چشم پوشی کند تا آنها در مدینه بمانند تا کمک خلیفه باشند همانطور که در سقیفه بودند تا زیر این ننگ نروند که فرمانده آنها جوانی کمتر از بیست ساله باشد ؟
ادامه ماجرا از وصیت نوشتن نامه پیامبر می باشد که آن مصیبت معروف روز پنج شنبه اتفاق افتاد. بی احترامی که خلیفه دوم نسبت به پیامبر داشت و صحیح بخاری آن را نقل می کند که الان به آن حادثه نمی پردازم.و بعد از آن ماجرا خبر فوت پیامبر اکرم در مدینه پخش می شود خلیفه دوم که در موقع خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) با صدای بلند می گفت : این چه نادانی است که شما دارید ! چرا می گویید پیامبر مرده است ؟ نه چنین گفتاری صحیح نیست . هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر گردنش را می زنم (سیره ابن هششام ج۴-ص۲۰۵ و۳۰۶) او آرام نگرفت تا ابوبکر از راه رسید و بعد با او و ابو عبیده جراح وارد سقیفه بنی ساعده با عجله و شتاب شدند(صحیح بخاری ج ۴ ص ۱۲۰) و دلی که تازه داغ پیامبر (ص) را دیده بود ، برای چنین امر بزرگی(انتخاب جانشین پیامبر) بدون درنگ و طلف شدن وقتی به این کار بپردازد . راستی دلیل انکار رحلت پیامبر (ص) چه بود ؟ مصالح اسلام یا مسلمانان ؟ علاقه بسیار به پیامبر و اهداف یا تمایلات دیگر ؟ اگر علاقه ای بود چرا به جای حضور در مراسم دفن پیغمبر از جایی دیگر سر درآوردند و فریادهای خود را بگونه ای دیگر برای ابوبکر خرج کرد تا او به خلافت برسد ؟ چرا اجتماع در آن هنگام و در آنجا برقرار شد ؟ مگر آنان در غم پیامبر عزادار نبودند ؟ ابوبکر که اواخر عمر خود را می گذراند و به پیامبر (ص) نیز اظهار اخلاص می کرد ، چگونه پس از آگاهی رخداد ، پیکر پیامبر را رها ساخت و روانه سقیفه شد ؟ اصولاً این همه شتاب برای چه بود ؟ آیا واقعاً فتنه تا آن حد نزدیک شده بود که نمی بایست حتی یک روز نیز صبر کرد تا تدفین پیغمبر (ص) تمام شود ؟ اگر خطر منافقان کیان اسلام را تهدید می کند چرا پیامبر نباید به آن چاره اندیشه و جانشین خود را مشخص ساخت و یا حداقل طریقه انتخاب جانشین را بیان کند ؟ آیا نباید گفت در آن روز چه کسانی تنها در اندیشه حکومت بودند ؟
البته آقای اهل سنت دلیل این همه شتاب را بر گردن سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج می اندازند که او باعث همچین شکل گیری سریع و عجولانه ای شده است . حال ما بر فرض اینکه این کلام را قبول کردیم و عجله و شتاب را بر سر سعد بن عباده انداختیم ، آیا جناب خلیفه دوم که در زمان شنیدن خبر همچنان داد می زد که نگویید پیامبر مرده است ، زیاد توقعی از او است که وقتی در سقیفه حضور پیدا کرد به اهل سقیفه می گفت که این کار الان زود است انجام شود و بر امری واجب تر که تدفین فرستاده رسول خدا است بروند آیا این حدیث را از پیامبر نشنیده بودند : احترام میت به دفنش است . الدر المنثور سیوطی ص ۴۴ ح۹۵چرا که دو روز و دو شب بدن را در خاک کردنش به تاخیر افتاد که همه این امر واجب را انجام دهند یا اینکه باید با این سرعت و عجله انجام می شد. حال چرا این کار با عجله انجام شد به این دلیل که بر مردم مصیبت زده شهر مدینه اجازه ندهند تا از این غم بزرگ خود را جدا ببینند بهترین موقعیت برای کسب قدرت نا مشروع عده ای خاص بود تا دیگر مردم حتی مهلت بازگو کردن افتخارات علی و سفارشاتی که پیغمبر در جای جای عمر با برکت خود بویژه در ماجرای غدیر خم درباره او داشته است بیان شود و جالب این است که خلیفه دوم خودتان این مطلب را یاد اور می شود : هر کس به کاری مانند این دعوت کند نه بیعتش درست است و نه بیعت با او صحیح می باشد. صحیح بخاری ج ۴ ص ۱۲۷
او نیز می ترسید که کاری را که با این همه عجله انجام داده است زیر سوال برود . کار خود را مخصوص به خود می داند و معتقد است هر کس بعد از او همانند کار او را انجام دهد کاری خلاف است !
جالب این است که این آقایان سؤال می کند که چرا حضرت علی (ع) به شوری نیامد ! تا جلوی سقیفه را بگیرد . کدام انسان با چه مقدار سطح عقل و معرفت و محبت انسانی قبول می کند که بدن مطهر پاک رسول خدا که بهترین فرستاده الهی است با توجه به وصیتی که ایشان کرده است که حضرت علی (ع) غسل و کفنش را انجام دهد ، نافرمانی کند و به کاری بپردازد که اگر هم فرضاً صحیح بدانیم با چند روز تأخیر هیچ مشکلی پیش نمی آید .
امضاء » REZA

خدایا
مسئولیت هاى شیعه بودن” را که على وار بودن و على وار زیستن و على وار مردن است، و على وار پرستیدن و على وار اندیشیدن و على وار جهاد کردن و على وار کار کردن و على وار سخن گفتن و على وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان على است، همواره فرا یادم آر


ویرایش توسط REZA : 4 هفته پیش در ساعت 02:58 AM
REZA هم اکنون آنلاین است. آلبوم شخصی پاسخ با نقل قول

قدیمی 4 هفته پیش   2 پست برگزیده

REZA آواتار ها

تاریخ عضویت2010/4/1
محل سکونتfrance
مشخصات حضور[+]
تعداد مشارکت[+] 2,294
تشکر از دیگران2,890
تعداد تشکر3,709 بار در1,549 پست

آخرین موضوعات  آخرین موضوعات  

پیش فرض

گفتگوهای درون سقیفه
آقایانی که ادعا بر اجماع دارند بدانند که از مهاجرین همانطور که گفته شد تنها ابوبکر ، عمر و ابوعبیده جراح حضور داشتند و از انصار تنها بخش کمی حضور داشتند . و اصلا اجماعی برای انتخاب ابوبکر صورت نپذیرفت چرا که در تمام تواریخ ثبت شده است . اتفاقات درون سقیفه به طور خلاصه از این قرار است که: این سه نفر از مهاجرین وقتی در آنجا حضور پیدا کردند اول شخصی از انصار شروع به صحبت کردن کرد و سعد بن عباده را به عنوان بهترین جانشین پیامبر معرفی کرد ، ابوبکر بعد از صحبتهای او شروع به صحبت می کند و جانشینی پیامبر را حق قریش می داند چرا که پیامبر از آنها بوده است و عمر و ابوعبیده را برای خلافت پیشنهاد می کند که مشاجره و اختلاف و چند دستگی پیش می آید و عمر از این موقعیت استفاده می کند و به ابوبکر می گوید دستت را دراز کن تا به عنوان خلیفه مسلمین با تو بیعت کنم و بعد بشیر بن سعد خزرجی و قبیله اوس بیعت می کنند و بعد در حالی که بدن پیامبر هنوز دفن نشده ابوبکر را مثل عروس که به خانه بخت می برند با هل هله و شادی به مسجد النبی می برند تا از مردم برای او بیعت جمع کنند.
(صحیح بخاری۴/۱۱۹-سیره ابن هشام۴/۳۳۶-کزالعمال۳/۱۳۹-تاریخ طبری۱/۸۳۸-تاریخ یعقوبی۲/۱۰۳)
البته آنچه در بالا آمد خلاصه ای از اتفاقات داخل سقیفه بود از جزئیات صرف نظر شد و در هرکدام از منابع ذکر شده اصل ماجرا که در بالا آمده را تایید میکند . علاقه مندان می توانند برای بررسی بیشتر در کتب اهل سنت به کتاب سقیفه استاد مرحوم سید مرتضی عسگری رضوان الله تعالی علیه که انتشارات منیر چاپکرده است و بررسی از نگاه شیعه به کتاب اسرار آل محمد نوشته سلیم بن قیس که ماجرا را از زبان سلمان فارسی نقل میکند مراجعه کنند .
حال سوال پیش می آیدکه در چنین سقیفه ای آیا واقعا شوری انجام شد یا دعوا و جارو جنجال ؟ اجماع صورت گرفت یا بر آورده شدن خواستهای یک سری افرد خاص ؟ اولا اینکه می گویید اجماع بر ابوبکر در سقیفه انجام شد ، ادعائی است بدون مدرک زیرا چگونه ممکن است اجماع تحقق یابد در حالی که خود اهل سقیفه کارشان در آنجا به داد و بیداد برسد و تنها به این دلیل که عمر با مغالطه کاری سریع با ابوبکر بیعت کرد و بعد از آن بشیر بن سعد و زید بن ثابت که بعدها در حکومت خلفا بسیار مقام و مال به آنها رسید و قبیله اوس که بهتر میدید برای اینکه قبیله که با آنها از قدیم اختلاف داشتند (خزرج)حکومت را در دست نگیرند و سعد بن عباده خزرجی به خلافت نرسد به ناچار با ابوبکر بیعت کردند ثانیا چگونه می گویید که شوری صورت گرفته است ، مگر در سقیفه بنی ساعده همه حضور داشتند که نظر خود را بگویند حال اگر بگویید نیازی نیست که همه مردم حضور داشته باشند و تنها افرادی که اصحاب درجه یک پیامبر بودند و به قول شما اهل حل و عقد هم باشند و آنها تصمیم به خلافت ابوبکر گرفته اند حرف دروغی زده اید چرا که تنها سه نفر از مهاجرین در سقیفه حضور داشتند در حالی که علی ، عباس و سایر بنی هاشم از بیعت سر باز زذند و همچنین اسامه بن یزید ، زبیر ، سلمان فارسی ، ابوذر غفاری ، مقداد بن اسوه عمار بن یاسر و … بسیاری دیگران در سقیفه حضور نداشتند منبع تاریخ طبری ، تاریخ ابن اثیر ، تاریخ الخلفاء ، تاریخ الخمیس ، و تمامی کسانی که بیعت ابوبکر را یادآوری کردند .
اشکال تراشی اهل سنت
ماجرا که به اینجا می رسد ،اهل سنت در رد اینکه شیعه می گوید اجماع و شوری حاصل نشد این اشکال را میگیرد که بر فرض در هفتاد روز قبل یعنی در روز غدیر خم پیامبر حضرت علی را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است چگونه ممکن است همه مردم مدینه با ابوبکر بیعت کنند در حالی که هیچکس حرفی از خلافت حضرت علی نزند و هیچکدام از مردم مخالفت با این امر نکردند ؟ چگونه می شود همه مردم مدینه بیعت بکنند در حالی که به اعتقاد شما شعیان به کمتر از تعداد انگشتان دو دست ، بقیه مردم مرتد شدند ؟
در جواب این اشکال برادران اهل سنت باید بگوید که بله به اعتقاد شیعه هرکس در آن روز با خلیفه بیعت کرد مرتد شده است چرا که سفارش پیغمبر اکرم را انجام ندادند و دین خدا را از مسیر اصلیش که همان اطاعات و فرمانبرداری مردمان زمین از جانشین پیامبر که انتخابی از جانب خدا بود باعث شدند که بعد از آن دین خدا و حکومت خدا در زمین شکل نگیرد و یک عده فاسق و فاجر همانند بنی امیه و بنی عباس حکومت کنند که اطاعت و نافرمانی خدا را علنا انجام می دادند تا به امروز که از نسل انها هنوز افراد ظالم بر دنیا حکمرانی می کنند و این مرتد شدن و به قهقرا و جاهلیت برگشتن را نیز خود قرآن به صراحت به مسلمانان گوشزد می کند .
(و محمّد نیست جز فرستاده‏اى که قبل از او نیز فرستادگانى آمده‏اند و درگذشته‏اند (بنابراین، او نیز همچون آنان خواهد مُرد!). پس آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شمابه جاهلیّت برمى‏گردید؟! البته هر کس برگردد (و مرتد شود) هیچ ضررى به خدا نمى‏رسد، و خداوند به زودى پاداش سپاسگزاران را مى‏دهد).آل عمران /۱۴۴
لازم است اینجا مطلبی را از کتاب عیانات که مولف آن ابراهیم محمدی کتاب را بر علیه اعتقادات شیعه نوشته است نقل کنم که ذیل این آیه آورده است :
این آیه – و دیگر آیات آل‏عمران – در قضایاى جنگ احد نازل شده است، آنجا که شایع گردید: «محمّد کشته شد! محمّد کشته شد!».. بعضى از اصحاب با شنیدن این شایعه، خون دیگر در بدنشان جریان نگردید و سست شدند و خیال کردند دیگر همه چیز تمام شد! و اکنون که پیامبر (صلی الله علیه و سلم) کشته شده، اسلام نیز همزمان با او مى‏میرد!.. به همین جهت – متهوّرانه – در جنگ احد سستى جستند و بالاخره – بنا به این دلیل و دلایل دیگر – شکست خوردند!
خداوند با نزول این آیه به آنها فهماند که: محمد (صلی الله علیه و سلم) نیز همانند عیسى و موسى و ابراهیم و نوح و…: فرستاده‏اى بیش نیست.. همانگونه که آنان برانگیخته شدند و مردم را هدایت کردند و سپس مُردند، او نیز همین سرنوشت را خواهد داشت . یعنى‏ بدانید که محمد (صلی الله علیه و سلم)، بالاخره رفتنى است! شما باید هدفى را که آورده، زنده نگه دارید؛ نه اینکه خود او را هدف قرار دهید!! باید که تنها براى خدا و براى تحقّق هدفى که محمّد آورنده‏اش بود، بجنگید.. پس آیا اگر او کشته شود و یا روزى بمیرد – که مى‏میرد! – شما هدفتان را فراموش مى‏کنید و به جاهلیّت قبلى‏تان برمى‏گردید؟! و اگر چنین کنید، بدانید که تنها به خودتان ضرر مى‏رسانید!.. بنابراین بر هدفتان – چه او باشد و چه نباشد – ماندگار باشید؛ زیرا خداوند به ماندگاران و سپاسگزاران پاداش مى‏دهد!..
بزرگترین ایرادی که به دوستان اهل سنت وارد است این تعصب و دگم اندیشی است که متاسفانه گریبانگیر انها شده است و حتی در این چند مدت در قسمت نظران از طرف دوستان اهل تسنن نصیب بنده شده است بدون اینکه جواب منطقی و مستدل بر قرآن و سنت بدهند . این نشد تحقیق در دین !!!
در اینجا مولف بعد از توضیحاتی که ما بر فرض هم قبول کنیم باز در اخر می اید و در جمله ای می گوید:
…چطور مى‏توان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و سلم) را که خود مربّى و معلّم آنان بود و خداوند آنها را برترین امّتها دانسته و اوصافشان، حتّى در تورات و انجیل هم آمده، به چنین نسبتهایى قیاس کرد؟!(منظور مرتد شدن مسلمانان)
خود او در بالاتر می گوید که خدا با این آیات به مسلمانان گوشزد می کند که ممکن است انها به دوران جاهلیت بازگردند اما دوباره می گوید چطور ممکن است . واقعا جای تعجب ندارد !!! می گوید چگونه می توان آنها را به اوصاف هایی که منظورش مرتد شدن و به جاهلیت بازگشتن است متهم کرد در حالی که خدا این حرف را به صراحت بیان کرده است ، در واقع می خواهد بگوید که چنین صحابه ای که اوصافشان در تورات و انجیل آمده مهال است مرتد بشود اما خدا این امکان را آورده است (ببینید تعصب را) پس به طور مسلم می توان گفت که این ایه و به همراه دو آیه دیگر امکان مرتد شدن و بازگشت به عقب را برای مسلمین آن روز آورده است
امضاء » REZA

خدایا
مسئولیت هاى شیعه بودن” را که على وار بودن و على وار زیستن و على وار مردن است، و على وار پرستیدن و على وار اندیشیدن و على وار جهاد کردن و على وار کار کردن و على وار سخن گفتن و على وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان على است، همواره فرا یادم آر


ویرایش توسط REZA : 4 هفته پیش در ساعت 05:00 AM
REZA هم اکنون آنلاین است. آلبوم شخصی پاسخ با نقل قول
قدیمی 4 هفته پیش   3 پست برگزیده

REZA آواتار ها

تاریخ عضویت2010/4/1
محل سکونتfrance
مشخصات حضور[+]
تعداد مشارکت[+] 2,294
تشکر از دیگران2,890
تعداد تشکر3,709 بار در1,549 پست

آخرین موضوعات  آخرین موضوعات  

پیش فرض

تناقض گویی آشکار در کتاب عیانات
“اگر پشت کنید گروه دیگری می آورد که مانند شما نباشد” محمد/۳۸
“اى کسانى که‏ ایمان آورده‏اید هر کس از شما از آئین خود باز گردد (به خدا زیانى نمى‏رساند) خداوند در آینده جمعیتى را مى‏آورد، که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤ منان متواضع و در برابر کافران نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش ‍ کنندگان هراسى ندارند. این فضل خدا است که بهر کس بخواهد (و شایسته ببیند) مى‏دهد و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست”مائده /۵۴٫
در کتاب عیانات بعد این دو آیه را نیز می آورد و با گفتن این مطلب که این آیات اشاره به این ماجرا دارد که منظور آیات گروههای مسلمانی هستند که بعد از فوت پیامبر از دین برگشتند و اعلام ارتداد کردند و خلیفه اول به همراه علی به جنگ با آنان پرداخت و آنان را از بین برد و در ضمن این را امتیازی برای دستگاه خلافت بر می شمرد و حق بودن خلافت ابوبکر را ثابت می کند .
در جواب باید بگوییم اولا که در بخش سوم کتاب یعنی اصحاب پیامبر شما در بخش اصحاب در قرآن بیست مورد آیاتی را در تمجید و تجلیل آیات قران از صحابه آورده اید از جمله : ایمان اصحاب ، معیار تمام ایمانها (بقره/۱۳۷) اصحاب ، برترین مردم(ال عمران/۱۱۰) اصحاب برادر همدیگر و یاوران پیامبر(انفال ۶۲-۶۴) رضایت خدا از اصحاب (فتح/۱۸) اصحاب همان هدایت یافتگانند(حجرات/۷) اصحاب همان راستگویانند (حشر/۸-۱۰) خوب با توجه به این آیات و این که این ایات همه مومنان و مسلمین که زمان ایشان ایمان آورده اند را مورد خطاب قرار می دهد و هیچ جا در این آیات نیامده است که فقط مردم مدینه یا عده ای خاص . حال چگونه می شود که اگر همه اینها اینگونه مورد تمجید و تحلیل خداوند در قران قرار گرفته اند تکلیف عده ای که ابوبکر با آنها جنگید و بسیاری از آنها را سرکوب کرد وکشت چه می شود ؟ بالاخره یا باید مورد خطاب آیات ۱۴۴ ال عمران ، محمد/۳۸ و مائده /۵۴ باشند یا آن بیست آیه ای که در مورد گرامیداشت آنها ذکر کرده اید ؟! ثانیا همانطور که خود کتاب هم مورد توجه قرار داده است عده ای که اعلان مخالفت و ارتداد کردند در زمان حیات پیامبر اعلان کرده بودند و نافرمانی خود را آشکارا ساخته بودند در حالی که آیات بازگشت به جاهلیت ، زمان این مرتد شدن را بعد از وفات پیامبر می داند نه زمانی که در حیات ایشان بوده است.
بهترین توصیه بنده این است که کمی بدور از تعصب با ذهنی حقیقت جو مطالب را پیگیری کنید تا به این بن بستها در کتابهای خودتان مواجه نشوید . خلاصه مطلب این که شیعه معتقد است که بعد از وفات پیامبر اکرم به جز عده ای قلیل همه مرتد شده اند و حال می توانید سوال کنید که مگر آنها چه کردند که همه مرتد شدند جواب آن را در معتبر ترین کتاب اهل سنت صحیح بخاری و صحیح مسلم که سخن رسول خدا با یکی از اصحابش است ،می خوانیم :
“روز قیامت شما را به سوی شمال می برند من می گویم: آنها را کجا می برید ؟ گفته می شود : به خدا به سوی جهنم.پس من می گویم بار الها اینها اصحاب من اند . گفته می شود : تو نمی دانی که پس از وفاتت چه بدعتها گذاشتند، از لحظه ای که از آنها جدا شدی همچنان مرتد و به جاهیت بازگشتند.پس من می گویم : دور باد ، دور باد از رحمت الهی ، کسی که پس از من تبدیل و تحریف کرد و نمی بینم از آنان رهائی یابد جز به اندازه چند شتر رها شده از گله شتران” صحیح بخاری ج ۷ ص ۲۰۹ و صحیح مسلم ج۷ ص ۶۶
در نتیجه این از برگشتن دین از مسیر اصلیش که همان امامت جانشانان الهی است و به خاطر بدعتهای که گذاشته شده است. برای اینکه بدانیم چه بدعتها و انحرافاتی گذاشته شده است موضوعی است که در اینجا مورد بحث نیست ، مطلب جالب اینجاست که کتاب عیانات این حدیث را نیاورده و هیچ تاویل و توجیه ای نتوانسته برای این حدیث به این واضحی بیاورد .
پس برای اینکه جواب این پرسش اهل سنت را بدهیم که چگونه ممکن است همه مردم مدینه با ابوبکر بیعت کنند در حالی که هیچکس حرفی از خلافت حضرت علی نزدند و هیچکدام از مردم مخالفت با این امر نکردند ؟ این موضوع را بررسی کردیم که همانطور که آیات قرآن و احادیث معتبر اهل سنت وجود دارد می توان گفت که امکان داشت اکثریت مردم به دوران جاهلیت بازگردند و با روشن شدن این مطلب که این امکان را می توان مورد بررسی قرار داد باید با نگاهی عالمانه و منصفانه مسائل را مورد بررسی قرار دهیم چرا که قرآن و سنت این احتمال را در مورد مرتد شدن مسلمانان داده است و به اعتقاده شیعه این مرتد شدن به دلیل قبول نکردن جانشینی بر حق حضرت علی که می توان آن را از طریق قران و سنت به اثبات رساند که این مورد بحث ما الان نیست و می خواهیم انگیزهای مخالفت نکردن مردم با بیعت با ابوبکر را مطرح کنیم .
به غیر از دلیل که در بالا اقامه شد مبنی بر برگشتن و گمراه شدن و مرتد شدن عده ای از صحابه رسول خدا به بررسی این مطلب می پردازیم که در آن روز بسیاری از مردم به خاطر رعب و وحشتی که ایجاد شد نتوانستند اظهار مخالفت کنند که می توان به آتش زدن درب خانه حضرت زهرا اشاره کرد ، وقتی که حکومت وقت به تنها یادگار پیامبرشان رحم نکند معلوم است که دیگر مردم مدینه جراتی برای مخالفت نخواهند داشت.
امضاء » REZA

خدایا
مسئولیت هاى شیعه بودن” را که على وار بودن و على وار زیستن و على وار مردن است، و على وار پرستیدن و على وار اندیشیدن و على وار جهاد کردن و على وار کار کردن و على وار سخن گفتن و على وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان على است، همواره فرا یادم آر


ویرایش توسط REZA : 4 هفته پیش در ساعت 05:02 AM
REZA هم اکنون آنلاین است. آلبوم شخصی پاسخ با نقل قول
تشکر
قدیمی 4 هفته پیش   4 پست برگزیده

REZA آواتار ها

تاریخ عضویت2010/4/1
محل سکونتfrance
مشخصات حضور[+]
تعداد مشارکت[+] 2,294
تشکر از دیگران2,890
تعداد تشکر3,709 بار در1,549 پست

آخرین موضوعات  آخرین موضوعات  

پیش فرض

نقش قبیله اسلم در بیعت با ابوبکر
در آن زمان صحرا نشینان عرب برای خریدن خوار وبار ، به صورت قبیله ای به شهر می امدند چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمی از آنان می آمدند بارشان را می گرفتند و خودشان را می کشتند . لذا افراد قبیله همه با هم برا خرید خوار و بار حرکت می کردند. مردان قبیله اسلم که مردان قوی هیکل بودند از صحرا به مدینه آمدند تا آذوفه تهیه کنند. در آن زمان که وارد مدینه شدند بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود . عمر به آنها گفت بیایید کمک کنید برای خلیفه پیامبر بیعت بگیریم آن وقت ما هم خوار و بار رایگان به شما می دهیم. آنها خوشحال شدند اول خودشان ریختند و بیعت کردند و بعد جزو دارو دسته ابوبکر شدند ، دامن های عربی را به بالا کمر بستند و کوچهای مدینه را پر کردند و حالت حکومت نظامی ایجاد کرده بودند و به هرجا که می رسیدند در بازار ، کوچه و … هر کس را می دیدند برای بیعت با ابوبکر می آوردند . که عمر در این باره می گوید : من به پیروزی یقین نداشتم تا قبیله اسلم آمدند و کوچهای مدینه را پر کردند. تاریخ طبری۱/۱۸۳۴
یکی دیگر از دلایل ساکت ماندن مردم مدینه در آن روز کینه و دشمنی بود که با علی در دل داشتند چرا که علی بسیاری از آشنایان آنها را در جنگهی مختلف که برابر رسول خدا صف کشیده بودند را به درک واصل کرده بود و مردم تازه از دوران جاهلیت در آمده آن روز بسیار زمینه داشت دوباره به آداب و رسوم گذشته جاهلیت خود که همان انتقام گیری خونی افراد قبیله خود بود برگردند و اصلا دلیل انتخاب ابوبکر به خلافت همان نگاهی بود که مردم جاهلیت داشتند چرا که چون پیامبر از قریش است ، جانشینش باید از قریش باشد ، پیامبری که در تقسیم مسئولیت بر اساس شخصیت و لیقات و کاردانی افراد انجام گزینش می کرد نه رسم عرب جاهلیت ! پس می توان گفت همانند آیات قران که توضیح آن داده شد امکان بازگشت به جاهلیت را داشتند و عده ای بغضی که نسبت به علی داشتند را با سکوت در جریان انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه در دل نگه داشتند تا بعد ها در حکومت معاویه بتوانند از او انتقام بگیرند همانطور که در کتاب صحیح مسلم در باب فضائل علی ابن ابی طالب آورده است که معاویه مردم را اصرار و وادار به دشنام علی و لعن او بر منبرهای مساجد می نمود که این کار به مدت ۶۰ سال به عنوان سنت قرار گرفت و اگر در خبطها نماز جمعه و غیره سب و دشنام علی را نمی دادند عبادت انها باطل بود.
یکی دیگر از دلایل اینکه در سقیفه اجماعی صورت نگرفته است بیعت نکردن حضرت علی می باشد که کتاب عیانات نیز بدان اشاره کرده است که در بخش چهارم مناقب خلفا و قسمت داستان خشم فاطمه از ابوبکر و عمر چنین بیان می کند که حضرت علی تنها به این دلیل در آن مدت بیعت نکرد و بعد از آن شوری ناقص را کامل کرد که با آن مشورت نکردند و بعد از اینکه ابوبکر از او از این بابت معذرت خواهی کرد حضرت علی بیعت کرد . ببینید تو رو خدا چقدر بدون منطق ، در یک بخش بیست آیه از قرآن می اورد که صحابه حضرت رسول چنین اند و چنان اند اما در جایی دیگر با یک دلیل مسخره سرو ته موضوع را جمع می کند . آقای محمدی شما چگونه می گویید اصحاب برترین مردمند در حالی که به خاطر موضوع به این کوچکی از هم ناراحت می شوند چگونه می گویید مومنان واقعی هستند ایمانشان همانند ایما ن پیامبر است در حالی که هنوز سر مسائل جزئی ناراحتی و دلخوری دارند. بهتر نیست که قبول کنید که حضرت علی نه به خاطر مشورت نکردن بلکه از اساس با سقیفه مخالف بود و اگر هم به ناچارا بعد از شش ماه به نقل از صحیح بخاری جلد ۵ ، ص ۸۲ بیعت کرد تنها به خاطر این بود که اصل دین به خطر افتاده بود .
و در پایان بسیار جالب است که برای نتیجه گیری این مطلب که در سقیفه واقعا اجماعی صورت نگرفت ، اعتراف خود عمر را در این باره بخوانیم :
بیعت با ابوبکر لغزش و اشتباهی بود که انجام گرفت و گذشت ، آری چنین بود ، ولی خداوند مردم را از شر آن لغرش حفظ فرمود.
صحیح بخاری کتاب الحدود ج ۴ ص ۱۱۹و۱۲۰-کنزاعمال۳/۱۳۹ حدیث ۲۳۲۶- سیره ابن هشام۴/۳۳۶- تاریخ یعقوبی۲/۱۶۰
امضاء » REZA

خدایا
مسئولیت هاى شیعه بودن” را که على وار بودن و على وار زیستن و على وار مردن است، و على وار پرستیدن و على وار اندیشیدن و على وار جهاد کردن و على وار کار کردن و على وار سخن گفتن و على وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان على است، همواره فرا یادم آر

علما و روشنفکران اهل سنت شیعه می شوند

علما و روشنفکران اهل سنت شیعه می شوند

.
تعدادى ازعلما و نخبه گان اهل سنت توانستند زنجیرهاى خود را شکسته واز موانع خفقان تـبـلـیـغـاتـى عـبور کنند و در میان آن همه هیاهو های پوچ فریاد رسای پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بشنوند که در روزهای آخر عمر بابرکتش به امت خود چنین وصیت کرد:که ای مردم بزودی از میان شما میروم و دو چیز گرانبها در میان شما به جای می گذارم یکی کتاب خدا(ثقل اکبر) و دیگری اهل بیتم(ثقل اصغر) مادام که به آندو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید بود.آنان نیز با عمل به وصیت پیامبر و تمسک به ثقلین از گمراهی نجات یافته و فریاد هدایت شدم سر دادند و خود را برای همیشه پیرو و مبلغ مکتب اهل بیت (ع ) اعلام کردند. ایـن جـریـان مبارک شـامـل هزاران روشنفکر و نویسنده قدیم ومعاصرمى شود، که روز به روز نیز بر تعدادشان افزوده می گردد و در اینجا مجال ذکر اسامى همه آنها نیست و تنها به چند نمونه از میان آنان اکتفا مى کنیم :
۱-علامه شیخ محمّد مرعی, امین انطاکی: فارغ التحصیل جامع الازهر که در حلب مقام قاضى القضاة را بـه عـهـده داشته است .او داراى موقعیت علمى واجتماعى بوده , که خداوند متعال او را به پیروى ازمـکـتـب اهـل بیت (ع ) هدایت نمود . کتابى دارد به نام لماذا اخترت مذهب الشیعه که چاپ ومنتشر شده است به همراه او هزاران نفراز اهالى حلب نیز شیعه شدند.او در عوامل و اسبابی که منجر به تمسک به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شد می گوید: اولاً: مشاهده کردم که علم به مذهب شیعه مجزی است و ذمة مکلف را به طور قطع بری می کند. بسیاری از علمای اهل سنت ـ از گذشته و حال ـ نیز به صحت آن فتوا داده اند ... ثانیاً: با دلایل قوی, برهان های قطع آور و حجت های واضع , که مثل خورشید درخشان در وسط روز است, ثابت شد حقانیت مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و این که آن مذهب همان مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اخذ کرده واهل بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است ... ثالثاً: وحی در خانة آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر می دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل هایی که از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده رها نکرده, و نظر بیگانگان را دنبال نکنند. رابعاً: آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینی آنان نموده است. خامساً: روایات فراوانی از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دعوت می کند, که بسیاری از آنها را در کتاب الشیعه و حججهم فی التشیع آورده ام.
2. علامه شیخ احمد امین انطاکی: او برادر شیخ محمد امین است که بعد از مطالعة کتاب المراجعات سید شرف الدین عاملی و تدبر و تفکّر در مطالب آن, از مذهب خود عدول کرده, مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمة کتابش فی طریقی إلی التشیع می گوید: « سبب تشیع من گفتاری است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است, هر کسی بر آن سوار شد نجات یافت هر کسی از آن سرپیچی کرد غرق شد». ملاحظه کردم که اگر از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پیروی کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته ام. اگر آنان را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم, از گمراهان خواهم بود ... ». و نیز می فرماید: « با تمسک به مذهب جعفری ضمیر و درونم آرامش یافت. مذهبی که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت ـ علیهم السّلام ـ است, که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل رسول نجات یافته ام زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست .
3. دکتر محمد تیجانی سماوی: او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیت به کشورهای غربی مسافرت نمود تا بتواند از شخصیتهای مختلف علمی بهره مند شود. در مصر علمای الازهر از او دخواست کردند که در آنجا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره مند سازد ولی قبول نکرد و در عوض سفری که به عراق داشت با مباحثات فراوان با علمای شیعة امامیة مذهب تشیع را انتخاب نمود و الآن در دنیا از مروجین تشیع شناخته می شود و کتابهایی را نیز در دفاع از این مذهب تألیف نموده است. او در بخشی از کتابش می گوید:« شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است ... و من از هر عالمی تقاضا دارم که با علمای شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید: که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمی آید جز آن که به مذهب آنان که همان تشیع است بصیرت خواهد یافت ... آری من جایگزینی برای مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوند را که مرا بر این امر هدایت نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود, هرگز بر این امر هدایت نمی یافتم. ستایش و سپاس خدایی را سزاست که مرا بر فرقة ناجیه راهنمایی کرد؛ فرقه ای که مدتها با زحمت فراوان در پی آن بودم. هیچ شک ندارم هر کس به ولای علی و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمی چنگ زده که گسستنی نیست. روایات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این مورد بسیار است, روایاتی که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایی بهترین راهنما برای طالب حق است ... آری, جایگزین را یافتم, و در اعتقاد به امیر المؤمنین و سید الوصیین امام علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ, به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ اقتدا کردم و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از این امّت امام ابو محمّد حسن زکّی و امام ابو عبدالله حسین , و پاره تن مصطفی خلاصة نبوت, مادر امامان و معدت رسالت و کسی که خداوند عزیز به غضب او غضبناک می شود, بهترین زنان, فاطمة زهراء. به جای امام مالک, با استاد تمام امامان امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ و نه نفر از امام معصوم از ذریة حسین و امامان معصوم را برگزیدم .. ». او بعد از ذکر حدیث « باب مدینه العلم » می گوید: « چرا در امور دین و دنیای خود از علی ـ علیه السّلام ـ تقلید نمی کنید, اگر معتقدید که او باب مدینة علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؟ چرا باب علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را عمداً ترک کرده و به تقلید از ابو حنیفه و مالک شافعی و احمد بن حنبل ابن تیمیه پرداخته اید, کسانی که هرگز در علم, عمل, فضل و شرف به او نمی رسند؟ آن گاه خطاب به اهل سنت نموده می گوید:« ای اهل و عشیرة من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت می کنم، ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی ها ی جمود و تحجر فکری هستیم که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند. او کتاب هایی در دفاع از تشیع نوشته که برخی از آنها عبارت از: ثم اهتدیت, لأکون مع الصادقین, فاسألوا أهل الذکر, الشیعه هم أهل السنة, اتقوا الله و یا قومنا أجیبوا داعی الله, که زیر چاپ است.
۴- شـیخ سلیم بشرى :از علماى اهل سنت وجماعت بوده ودوبار ریاست جامع شریف الازهر را بـه عـهـده گـرفـتـه اسـت , میان اووعبدالحسین شرف الدین که از علماى شیعه است مناظراتى مـتـعـدددر گـرفت که در کتابى به نام المراجعات جمع آورى شده واین مناظرات فقهى سبب تشیع شیخ سلیم بشرى گشت . او در اولین مناظره اعلام کرد که متعصب نبوده ومى گوید: من تنها جوینده یک گمشده وخواهان یک حقیقت مى باشم , پس اگر حق آشکار شد,مسلما پیروى از حق سزاواتر است , واگر نشد من مانند گوینده این بیتم : نحن بما عندنا وانت بما عندک راض والراى مختلف (هر یک از ما وشما به آنچه دارد راضى است , هر چند که آراءمختلف باشد). ایـن مناظرات بیانگر دانش , بزرگوارى , اخلاق وحقیقت جویى دوطرف بوده ودر پایان مناظرات شیخ سلیم بشرى اعلام مى دارد: پـوشـیـده هـا نـمـایان , حقیقت از مخفى گاه خود ظاهر وروشنایى صبح براى هر بینائى پدیدار گـشـت , خدا را شکر مى کنم که ما را به دین خود هدایت وتوفیق عمل در راه خود را به ما عنایت نمودوصلوات وسلام خدا بر پیامبر وآل او باد.
5. استاد معتصم سید احمد سودانی: او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات فراوان پی به حقانیت تشیع برده, مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب می کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی , به طور علنی اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز درمصر به آن مذهب دعوت می نماید. در بخشی از کتاب خود الخدعة, رحلتی من السنة الی الشیعة می نویسد:« در مدتی که سنی بودم, مردم را به عقل گرایی دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم, ولی در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هرطرفی تهمت ها و شایعات علیه خود شنیدم ... و من به خوبی می دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را بر او روشن کند... من هرگز چیزی را بدون تحقیبق و دقت نظر نمی گویم... عقل گرایی من عامل اساسی و تمایلم به سوی تشیع و خط اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اختیار مذهب آنان بود...»
6. استاد عبد المنعم حسن سودانی: او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث, به حقانیت مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پی برده و با رها کردن مذهب خود, تشیع را انتخاب می کند. او در توصیف و وجه نام گذاری کتابش, بنور فاطمه اهتدیت می گوید:« هر انسانی در اندرون خود نوری را احساس می کند که راهنمای به حق است, ولی هواهای نفسانی و پیروی ازگمان بر آن نور پرده می اندازد, لذا انسان نیازمند تذکر و بیداری است و فاطمه ـ علیها السّلام ـ اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می کنم...» او نیز دربارة نظریة عدالت صحابه می گوید: « عدالت صحابه نظریه ای است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ جعل نمودند, و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ حقیقتی است قرآنی و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقق پیدا کرده است. اما نظریة عدالت صحابه, مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح به خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح بر خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نیز بعد از آن ایجاد کردند, اقرار نمودند.» و نیز می فرماید: « من در وجود خود چیزی می یابم و احساس می کنم, که نمی توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیری که می توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس می کنم که به جهت تمسک به ولای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود قرب بیشتری به خداوند متعال پیدا کرده ام, و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می شود. معتقدم اگر تشیع نبود, از اسلام خبری نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود بر می آیم, لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس می کنم.و هنگامی که دعاهای مبارکی را که از طریق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده و در هیچ مذهبی یافت نمی شود, قرائت می کنم, شیرینی مناجات پروردگار را می چشم...»
۷. وکیل مشهور مصری, دمرداش عقالی: او از شخصیت های مشهور و بارز مصری است که در شغل وکالت مدت هاست فعالیت می کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی و مقایسة آرا در آن مسئله , فقه و استنباط های شیعة امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوی تر می یابد و همین مسئله نور تشیع را در دلش روشن می گرداند, تا این که حادثه ای عجیب سر نوشت او را به کلی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع می نماید و آن , این بود که: وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادی وارد عربستان می شوند. تمام کتاب ها از طرف حکومت مصادره می شود. سفیر ایران در زمان شاه, موضوع را با ملک فیصل در میان می گذارد . او نیز به وزارت کشور عربستان می نویسد تا به موضع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می دهد که تمام کتا بها را بررسی کرده, اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان « دمرداش عقالی » در حجاز به سر می برد, از او خواستند که این کتاب ها را بررسی کند و در نهایت رأی و نظر قانونی خود را بدهد.او با مطالعه این کتاب ها به حقانیّت تشیع پی می برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می گذارد...»
۸-علامه دکتر محمد حسن شحّاته: او نیز که استاد سابق دانشگاه الازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطة با شیعة امامیة پی به حقانیت این فرقه برده و در سفری که به ایران داشت در سخنرانی خود برای مردم اهواز می گوید: « عشق به امام حسین ـ علیه السّلام ـ سبب شد که از تمامی موقعیت هایی که داشتم دست بردارم.» و در قسمتی دیگر ازسخنانش می گوید: « اگر از من سؤال کنند: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در شرق یا غرب می توان یافت؟ من جواب می دهم که امام را می توان در درون قلب من دید و خداوند توفیق تشرف به ساحت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به من داده است.» وی در ادامه می گوید: « 50 سال است که شیفتة امام علی ـ علیه السّلام ـ شده ام و سالهاست که هاله ای از طواف پیرامون ولایت امام علی ـ علیه السّلام ـ در خود می بینم.»
9. عالم فلسطینی شیخ محمد عبد العال: او کسی است که بعد از مدت ها تحقیق در مذهب تشیع, پی به حقانیّت آن برده, و به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اقتدا نموده است. در مصاحبه ای می گوید: « ... از مهم ترین کتاب هایی که قرائت کردم کتاب المراجعات بود, که چیزی بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه ای که مطلب را نهایی کرده و مرا راه ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رهنمود ساخت . این بود که: روزی در پیاده رو, رو به روی مغازة یکی از اقوامم نشسته بودم, مغازه ای کوچک بود. شنیدیم که آن شخص به یک نفر از نوه های خود امر می کند که به جای او در مغازه بنشیند, تا نماز عصر را به جای آورد. من به فکر فرو رفتم, که چگونه یک نفر مغازه خود را رها نمی کند تا به نماز بایستد, مگر آن کسی را به جای خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد, حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یک امتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود... هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر می بری احساس وحشت و تنهایی نمی کنی؟ او در جواب می گوید: « به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است, ولی در من هیچ اثری نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیر المؤمنین را حفظ کرده ام که فرمود: « ای مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمی اهلش وحشت نکنید.» او نیز می گوید:«مردم به خودی خود به دین اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ روی خواهند آورد, زیرا دین فطرت است,ولی چه کنیم که این دین در زیر چکمه های حکومت ها قرار گرفته است.» و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می گوید:« ما معتقدیم که هر چیزی احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ , که دلیل محتاج به آن است...» و نیز می گوید: « هر کسی که دور کعبه طواف می کند ـ دانسته یا ندانسته, جبری باشد یا اختیاری یا امر بین الامری ـ در حقیقت به دور ولایت طواف می کند, زیرا کعبه مظهر است و مولود آن , جوهر, و هر کسی که برگرد مظهر طواف می کند در حقیقت به دور جوهر طواف می کند. »
10. مجاهد و رهبر فلسطینی محمد شحّاده: او کسی است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان های اسرائیل با بحث های فراوانی که با شیعیان لبنانی در بند زندان های اسرائیل داشت پی به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از دعوت کنندگان صریح و علنی مردم فلسطین به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. اینک قسمت هایی از مصاحبه ای را که با او انجام گرفته نقل می نماییم:« بازگشت فلسطین به محمد و علی است.» « من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروی از امام و پیشوای آزاد مردان حسین ـ علیه السّلام ـ دعوت می کنم.» و نیز می فرماید:« من هم دردی فراوانی با مظلومیت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دارم و احساسم این است که علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ حقاً مظلوم بود و این احساس به مظلومیت آن حضرت ـ علیه السّلام ـ در من عمیق تر و ریشه دار تر شده , هر گاه که ظلم اشغالگری در فلسطین بیشتر شود. جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقی بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسی نباشم که می گویم: « ثم اهتدیت»؛ آنگاه هدایت شدم. « رجوع من به تشیع هیچ ربطی به مسئله سیاسی ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیة مسلمانان افتخار ها و پیروزی هایی را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس می کنم, که در درجة اول آن را « حزب الله» پدید آورد. ولی این بدان معنا نیست که عامل اساسی در ورود من در تشیع مسائل سیاسی بوده است, بلکه در برگرفتن عقیدة اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از حانب من, در نتیجه پذیرش باطنی من بوده و تحت تأثیر هیچ چیز دیگری نبوده است. راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ راه حق است که من به آن تمسک کرده ام». « تشیع من عقیدتی است نه سیاسی». « زود است که در نشر مذهب امامی در فلسطین بکوشم و از خداوند می خواهم که مرا در این امر کمک نماید». « امام قائم آل بیت نبوت ـ علیه السّلام ـ برای ما برکت ها و فیض های دارد که موجب تحرک مردم فلسطین است. و در ما جنب و جوشی دائمی ایجاد کرده, که نصرت و پیروزی را در مقابل خود مشاهده می کنیم و فرج او را نزدیک می بینیم ان شاء الله و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا می کنم و از او می خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد». « آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت می کنم که قیام حسین ـ علیه السّلام ـ و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هزگز سکوت بر ظلمی را که آمریکا, شیطان بزرگ و اسرائیل آن غدة سرطانی که در کشورهای اسلامی رشد کرده, رو اندازد». من در کنفرانس ها و جلساتی که در فلسطین تشکیل می شود و مرا برای سخنرانی دعوت می کنند، در حضور هزاران نفر, تمام کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیرة اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار می دهم که این سخنان سهم به سزایی در تغییر وضع موجود در جامعة فلسطین رابطه با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ داشته, و این روش را ادامه می دهم تا این که مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن مشیت خداوند به پیروزی برسند...». زود است که با مشیّت خداوند با گروهی از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این که زمینه ساز ظهور مهدی آل محمد عجل الله تعالی و فرجه الشریف گردد.» هنگامی که رئیس علمای ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن, او را مورد هجوم قرار داد, در جواب فرمود:« من تنها ( این را ) می گویم: بار خدایا قوم مرا هدایت کن, که آنان نمی دانند ... » سپس می گوید: « شیخ الازهر مصر به او گفت: جهل و نادانی تو نسبت به مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شوی ولی من تنها بر این نکته تأکید می کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب تسنّن تا به حال باقی گذارد, تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف می کنم.»
11. طبیب فلسطینی اسعد وحید قاسم: او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطة با شیعه, تشیع را انتخاب نمود و از راه های مختلف در صدد اثبات حقانیت و نشر تشیع بر آمد و در این راه سعی و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه ای که با او انجام گرفته می گوید:« به عقیدة من تشیع همان اسلام است و اسلام نیز همان تشیع.»او نیز تألیفاتی در دفاع از مذهب تشیع دارد که از آن جمله می توان به ازمة الخلافة و الامامة و آثارها المعاصرة اشاره کرد.
۱۲-نـویـسـنـده اهـل سـوریـه سـیـد یـاسـیـن مـعـیوف البدرى : که کتابى به نام یا لیت قومى یعلمون (ایکاش قوم من می دانستند)منتشر نموده است .
۱۳-مـحـدث جـلیل القدر ابو النضر محمد بن مسعود بن عیاش :معروف به عیاشى , او قبل از شیعه شـدن , از بـزرگـان عـلـمـاى اهـل سـنـت بوده , واکنون از بزرگان علماى شیعه امامیه است , او تفسیرى ماثور به نام تفسیر عیاشى دارد.
۱۴-. نویسنده معاصر, صائب عبد الحمید: و شخصی عراقی است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان, با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده است. او در بخشی از کتاب خود می نویسد: « من اعتراف می کنم بر نفس خود که اگر رحمت پرور دگار و توفیقات او مرا شامل نمی شد, به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین میزد. این امر نزدیک بود وحتی یک بار نیز اتفاق افتاد. ولی خداوند مرا کمک نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در حالی که خود را در وسط کشتی نجات می یافتم , مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه های بهاری آن گلها سخن می گویم. بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگی مرا رها نموده به من جفا کردند. یکی از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا می دانی که چه کردی؟ گفتم: آری, تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق , فرزند محمد باقر, فرزند زین العابدین, فرزند سید جوانان بهشت, فرزند سید وصیین و سیدة زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردی, و می دانی که مردم در حقّ ما حرف ها می زنند؟ گفتم: من آن چه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده می گویم. گفت چه می گویی: گفتم: سخن رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را می گویم که فرمود: من در میان شما چیزهایی قرار می دهم که با تمسک به آنها بعد از من گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم , اهل بیتم» گفتار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حق اهل بیتش که فرمود: « اهل بیتم کشتی های نجات اند, که هر کس بر آن ها سوار شود, نجات یابد.» صائب عبد الحمید کتاب هایی را نیز در دفاع از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: منهج فی الانتماء المذهبی و ابن تیمیه, حیاته, عقائده و تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی.
۱۵-شیخ محمود ابوریه : دانشمند ونویسنده مصرى , که داراى کتابهاونوآورى هاى فراوانى است , از جمله : اضواء على السنة المحمدیه وکتاب ابوهریره شیخ المضیره
۱۶-احمد حسین یعقوب :با خواندن ماجرای کربلا اشک از چشمان احمد حسین جاری شد و انقلابی عاطفی در وی پدید آمد و این آغازی بود برای کنکاش فکری و مطالعات عمیق و دقیق کتاب ها وی منابع گوناگون را یکی پس از دیگری مو شکافانه قرائت،بررسی و تحلیل نمود و پس از طی سیر و سلوک فکری خویش و دریافت حقیقت با خدای خویش پیمان بست که تا آخرین لحظات حیات خود جایگاه اهل بیت علیهم السلام را پاس داشته و دیگران را به حقیقتی که او بدان دست یافته بود رهنمون باشد و به راستی تا پایان عمر بر این پیمان وفادار باقی ماند.اوکتابهاى النظام الـسـیـاسـى فـی الاسـلام , نـظـریه عدالة الصحابه و الخط السیاسیه لتوحید الامة الاسلامیه را به نگارش در آورده است .
۱۷-سید ادریس حسینى از مغرب عربى : استاد ادریس الحسینى، در کتاب خود «لقد شیعنى الحسین (بى شک حسین مرا شیعه گردانید)» مى‏گوید: یک روز، یکى از نزدیکانم از من پرسید: چه باعث شد که تشیع را انتخاب کنى؟ گفتم: آن کس، جدم حسین‏علیه‏السلام بود و ضایعه ناگوار شهادتش در روز عاشورا. گفت: چگونه؟ گفتم: هر گاه به یاد صحنه‏هاى دردناک آن روز مى‏افتم، نمى‏توانم آن اعمال فجیع را نتیجه اندیشه‏هاى سالم و هدایت یافته بدانم و خون‏هاى پاک اهل‏بیت‏علیه‏السلام را که بر ریگ‏هاى بیابان کربلا روان گردید، همچون جریان آب‏هاى معمولى بپندارم. آن خون، خون بهترین و شریف‏ترین کسى بود که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله بارها درباره‏اش به مردم سفارش کرده بود...و چنین کسى نمى‏توانست بر باطل باشد و کشندگان او بر حق.استاد مولف کتابهای لقد شیعنی الحسین,الخلافه المغتصبه و هکذا عرفت الشیعه می باشند.
۱۸- سـعید ایوب :داراى کتاب عقیدة المسیح الدجال , او در اول کتابش مى گوید: خود را هنگام تحقیق دیدم , که چگونه سعى مى کنم حقایق را از زیر آوار بیرون آورده , تا حقیقت در برابر چشم ها وعـقـل ها آشکار گردد . این آوار توسط اساتید حقپوش , در طول تاریخ انسانیت بوجود آمده است ! هـنـگـامى که تبر را به دست گرفته تا دریچه هاى گمراهى را از میان بردارم , وسایل کافى براى انجام این کار در اختیار داشتم او کتاب معالم الفتن را در دو جلدنوشته است .
۱۹-نویسنده مصرى صالح الوردانى : داراى کتابهاى : الخدعه رحلتى من السنة الى الشیعه حرکة اهـل الـبـیـت (ع ) الـشیعة فی مصرعقائد السنة وعقائد الشیعه التقارب والتباعد السیف والسیاسة واهل السنة شعب اللّه المختار دفاع عن الرسول
۲۰- شـیـخ عـبـداللّه نـاصـر از کنیا :او شیعه شد پس از آنکه از بزرگان شیوخ وهابیت بود, ایشان چـنـدیـن کـتـاب در ایـن زمینه نوشته است مانند: الشیعة والقرآن , الشیعة والحدیث , الشیعة والصحابه , الشیعة والتقیه والشیعة والامامة .
۲۱- محمد عبدالحفیظ نویسنده مصرى:مولف کتاب لماذا اناجعفرى
۲۲-دانـشمند, سخنور ومرد بحث ومناظره جناب سید على بدرى :او پس از شیعه شدن , خدمت بزرگى در نشر مذهب اهل بیت (ع )نموده است , او به دور جهان گشته ومناظره هاى متعددى بر پـاکـرده اسـت , وبـه دنبال آن کتاب بزرگى تحت عنوان احسن المواهب فی حقائق المذاهب را نوشته که بزودى به چاپ مى رسد.
۲۳-دکتر عصام العماد:شیعه شدنش را هدیه‌ی آسمانی برشمرد و گفت: من در نزد «بن‌باز» در عربستان مشغول تحصیل بودم و با خود در این اندیشه بودم که پس از قرن‌ها ارادات خالصانه نسبت به امام علی و امام حسین (ع) و دیگر امامان بزرگوار، همچنان در قلوب عده‌ای موج می‌زند و کهنه نشده است و از طرف دیگر نقدهای شدید نسبت به امام علی (ع) و امام حسین(ع) را در مجالس علمی عربستان مشاهده می‌کردم و می‌دیدم ظلم‌های یزد و معاویه توجیه می‌شود ولی به راحتی امامان شیعه نقد می‌شوند
۲۴-عبدالمجیدمحمد فارغ التحصیل دانشگاه الازهر مصر.او در مورد علت شیعه شدنش می گوید:دلایل متعددى وجود دارد و فردى که به دنبال حقیقت است، باید کتاب‏هاى اصیل تاریخى از قبیل تاریخ طبرى، الکامل ابن اثیر، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و محمد عبدُه و... را که به وسیله بزرگان اهل تسنن نوشته شده است، مطالعه کند. علاوه بر این یک دلیل بسیار ساده وجود دارد و آن این است که در زبان عربى مى‏گویند: «اهل البیت أدرى بما فى البیت؛ اهل خانه به آن چه در خانه است آگاه‏ترند.» چنان که صاحب خانه بهتر مى‏داند وسایل و ظروف خانه در کجا قرار دارد؛ اهل بیت نبوت«ع» هم به مسائل و احکام دین آگاه‏ترند؛ البته علماى دیگر هم مسائلى را مى‏دانند؛ ولى همانند اهل بیت«ع» آگاهى ندارند. دلایل بسیارى دارد که در این مجال کوتاه نمى‏گنجد.
۲۵-محمد سعید دحدوح: از دانشمندان و امام جمعه و جماعت اهل سنت‏حلب بود و پس از خواندن الغدیر با پدرش محمد بشیر و فرزندانشان و به گفته خودش بزرگان شهرستان حلب علنا شیعه شده و از مروجین مذهب شیعه جعفری شدند.
۲۶-شیخ محمد شریف زاهدی:ایشان از علما و ائمه جمعه اهل سنت از بلوچستان ایران بودند که بعد از تحقیق به مذهب اهل بیت(ع) تشرف یافتند.تشرف از زبان خود ایشان پخش از شبکه جهانی سلام بسیار جالبه توصیه میکنم حتما گوش کنید.
۲۷-هاشم قطیط:از شیعه شدگان سوری می باشد او پنج جلد کتاب با عنوان المتحولون شرح حال ره یافتگان را تألیف نموده است.
۲۸-دکتر احمد راسم النفیس:عالم سنی اهل کشور مصر بوده که به مذهب تشیع گرویده است.ایشان نویسنده‏اى پر کار و پر تلاش در موضوعات فرهنگى و مباحث دینى است و مجله‏اى بنام «النداء» را منتشر مى‏کند. عناوین برخى رسالات و کتب ایشان به قرار زیر است:۱.الطریق الى مذهب اهل‏البیت علیهم السلام 2. على خطى الحسین علیه السلام 3. التحکیم، دراسة فى الفقه التاریخى للامة الاسلامیة 4. الجماعات الدینیة - محاولة استمساخ الامة الاسلامیة 5. من اسس ثقافة العنف؟ 6. شرح دعاء السحر للامام السجاد علیه السلام 7. الامام على و العدالة الاجتماعیة (المؤتمر الدولى للامام على علیه السلام طهران، مارس 2001) 8. فقه التغییر بین السید محمدباقر الصدر و السید قطب، دراسة مقارنة 9. الشهید الصدر و دینامیة الصراع الاجتماعى 10. الامام المهدى المنتظر و خصوم مرحلة الظهور. آقاى دکتر احمد راسم النفیس از نویسندگان نقاد و منتقد نشریات مصر است و با مقالات متنوع خود به پاسخ‏گویى شبهات و سؤالات مختلف درباره مذهب شیعه مى‏پردازد. یکى از آثار برجسته ایشان کتاب «نفحات من السیرة‏» است که در آن خلاصه‏اى از سیره رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اهل‏البیت علیهم السلام به نگارش درآمده است.
۲۹-السید حمد الوکاع: مستبصر سوری است زندگینامه و چگونگی شیعه شدنش در این سایت به زبان عربی آمده :
http://www.14masom.com/mostabsiron/f136.htm
۳۰-شیخ صالح احمد از علمای بزرگ نیجر:وی در خصوص گرایشش به مذهب تشیع می گوید:پس از مطالعه کتب شیعیان به این نتیجه رسیدم که اصل اسلام در مذهب تشیع نهفته است.شیخ صالح همه خانواده خود را شیعه کرده و در کشور خود نیز بیش از صد شاگرد دارد که آنها را با تشیع آشنا میکند.
۳۱-شهید محمداسلام زومک‌زهی:وی از چهره های مردمی بلوچ در ایران و از معتمدان منطقه سراوان(روستای پشتکوه)به شمار می‌رفت، که به همین دلیل پس از تشرف وی به تشیع، نزدیک به پنجاه نفر از اهالی این روستا نیز مذهب شیعه را برگزیده بودند.تروریست‌ها در شامگاه 28 دی ماه،این چهره مردمی و مظلوم شیعه بلوچ را،هنگامی که به منزلش در روستای «پشتکوه» مراجعت می‌کرد، با شلیک ده‌ها گلوله به شهادت رساندند.
۳۲-محمد عبدالخالق مصری:وی در مورد چگونگی شیعه شدنش میگوید:در واقع سه تا دلیل هست که اول استدلالات سنی ها برای من در سن 18 سالگی قانع کننده نبود مثلا اعتقاد دارند که همۀ اصحاب پیامبر خوب بودند و هیچ کس نمی تواند بپذیرد که 120 هزار صحابه همه دوست پیامبر بودند و این بر خلاف قرآن است زیرا قرآن می گوید که برخی از مدعیان دوستی پیامبر منافق بودند. آنها از نظر معنویت خیلی ضعیف هستند آنها یک دعا یا یک نیایش ندارند. آنها همیشه طرف دار ستمکاران در تاریخ یعنی زمان بنی امیه و بنی عباس بودند و آنها را توجیه می کنند و من با آنها موافق نبودم و اینها برای من زمینه شد که بروم تحقیق کنم تا وقتی که به مکتب اهل بیت رو آوردم که این سه مشکل را در آنجا پیدا نکردم بلکه کاملا بر عکس سنی ها بود یعنی اعتقادات آنها منطقی بود. مکتب خیلی پر معنویت است و مکتب ظلم ستیز است یعنی اهل بیت با ظلم مبارزه می کردند و فهمیدم که مکتب اهل بیت (ع) همان مکتب اسلام حقیقی است و برای من خیلی روشن شد و من و همسر و فرزندانم همه شیعه شدیم.
۳۳-شریف محمد علی حیدره: وی که هم اکنون رهبر شیعیان سنگال است در مورد تشرف به مذهب اهل بیت علیهمالسلام میگوید:پیش از این بر مذهب اهل سنّت و مالکی بوده ام.البته من زمانی که کوک بودم نیز دور از مذهب اهل بیت علیهم السلام نبودم. مثلاً دیوان امام علی علیه السلام را من قبلاً در کودکی ندیده بودم، اما وقتی که سالها بعد این کتاب را دیدم، متوجه شدم که این اشعار را از کودکی حفظ هستم. اما آشنایی من با اهل بیت علیهم السلام و مذهب شیعه با انقلاب ایران و علاقمند شدن من به امام خمینی (ره) آغاز شد. من از کوچکی تمامی انقلابات را پیگیری می کردم تا اینکه با انقلاب ایران و رهبر آن امام خمینی (ره) آشنا شدم و سبب گرایش من به مذهب اهل بیت علیهم السلام شد. همه خانواده و کسانی که به من نزدیک هستند، می دانند که من از 15 سال پیش به مذهب تشیّع گرویدم اما از طریق رسانه ها و به صورت عمومی دو الی چهار سال است که مذهب خود را علناً اعلام کرده ام. کتابهای منتشر شده ام عبارت اند از: «حقایق روشن برای زندگی پیامبر اسلام» به زبان فرانسه و عربی و کتاب دیگرم درباره عاشورا است به نام «آیا عاشورا روز جشن است یا روز اندوه» که این کتاب هم به زبان عربی و فرانسه چاپ شده است.
۳۴-بانو مها از مصر:خانم «مها» فرزند «محمد» اهل استان اسماعیلیه در کشور مصر است. وی نزدیک به یک سال در اتاق پالتاک عربی حاضر می‌شد.ایشان بعد از جلسات متعدد حضور وپس از مدت‌ها حضور مستمر و جدی ـ که هر شب از اولین دقایق برنامه اتاق پالتاک تا پایان آن ادامه داشت ـ در یکی از جلسات اعلام کرد که من بعد از تتبع بسیار و شنیدن کلام شیعیان و پیگیری بحث های انجام شده،حق را با مذهب تشیع می دانم و خود را تابع این مذهب قلمداد می کنم،با اینکه قبلا هیچگونه درکی از این مذهب نداشتم.خانم مها چهل و هفت ساله و دارای شغل فرهنگی است.
۳۵-دکتر حامد الگار: حجة الاسلام و المسلمین سید مجتبی موسوی لاری می گوید: یک مجموعه چهار جلدی اعتقادات از توحید، عدل، نبوت و امامت و معاد تألیف کرده‌ام که این کتاب در آمریکا به انگلیسی چاپ و منتشر شده است. این کتاب را دکتر «حامد الگار» ترجمه کرده است. ترجمه الگار نیز خود داستان جالبی دارد. من این کتاب را به صورت سلسله مقالات در مجله سروش چاپ و منتشر کرده بودم. پس از چاپ، تماس گرفتند که این کتاب ترجمه شود؛ چون مخاطب کتاب غربی‌ها و غیر مسلمانان بودند. از این رو، مباحث جلد اول عقلی بود و روایت و آیه‌ای آورده نشد. البته ، دوست داشتم که کتاب ترجمه شود. به حامد الگار نامه‌ای نوشتم و خواستار ترجمه کتاب شدم که ایشان نپذیرفت ، اما با وساطت یکی از دوستان، الگار گفت کتاب را بفرستم تا آن را ببیند و اگر پسندید، آن را به برخی از شاگردان خود بدهد تا ترجمه کنند. ‌کتاب را فرستادم. پس از مدتی دوست مشترکمان اعلام کرد که کتاب را پسندیده و حتی حاضر شده خودش آن را ترجمه ‌کند. ایشان سه جلد را ترجمه و در آمریکا چاپ کرد. . البته ایشان بحث امامت را ترجمه نکرد ، بدین جهت خواستم تا این بخش را مانند بقیه مجلدات ترجمه کند، ولی نپذیرفت. نامه‌ای برای ایشان نوشتم و گفتم هر شرطی دارید، می‌‌پذیرم. ایشان پذیرفت که بخش امامت را پس از دو سال دیگر ترجمه کند به شرطی که هر جا را نپسندید، ترجمه نکند .این شرط را ‌پذیرفتم . به هرحال ، حامد الگار کتاب را ترجمه کرد و برخی مطالب را نپسندیده بود، ولی خودش حذف نکرده بود ؛ کتاب را چاپ کردیم و برای ایشان فرستادیم. پس از دو سال نامه ای نوشت که مژده دهم من چند بار ترجمه خود را خواندم و هر بار که آن را خواندم، به مذهب شیعه نزدیک و از اهل سنت دورتر ‌شدم. به کتاب‌های اهل سنت در این زمنیه نیز رجوع کردم و هرچه آن کتاب‌ها را می‌خواندم از اهل سنت دورتر شدم و از ماه رمضان تغییر مذهب داده و شیعه شده ام ، و نوشته بود که این نامه را جایی منتشر نکنید؛ چون بنا ندارم که وارد اختلافات مذهبی شوم ؛ اگر این مسایل مطرح شود به اختلافات دامن زده می شود. به هرحال ، مذهب ایشان در آمریکا برملا شد و افرادی فهمیدند که وی به مذهب تشیع روی آورده و همه او را به عنوان شیعه ‌شناختند. به دنبال ایشان عده ای از دانشجویان و استادان دانشگاه نیز شیعه شدند. وی سپس در نامه ای نوشت که هفته‌ای نمی‌گذرد جز این که از ایالات متحده آمریکا به من خبر می‌دهند عده‌ای از روشنفکران با مطالعه کتاب به مذهب تشیع علاقه‌مند شده و بدان ‌گرویده اند.
36-"حبیب علی الجفری" ،عالم و مبلغ بزرگ سنی مذهب: وی در مصاحبه با شبکه ماهواره ای "اقراء"، با اعلام تشرف خود به مذهب اهل بیت (ع) تاکید کرد: من پس از تحقیقات گسترده بین فقه مذاهب مختلف اسلامی و مقارنه بین آنها مذهب تشیع را برگزیدم الجفری افزود: من سه سال در بین مذاهب مختلف جستجو کردم تا بهترین را انتخاب کنم ودر نهایت با پرس و جو از علمای شیعه و خصوصا آیت‌الله سیستانی مرجع عالیقدر شیعه، به حقانیت مذهب اهل بیت(ع) ایمان آوردم.و به صحت این مذهب نسبت به سایر مذاهب پی بردم.
۳۷-مروان خلیفات ازاردن نویسنده کتاب ( و سوار بر کشتى شدم. )
۳۸-محمد على متوکل از سودان نویسنده کتاب ( با تواضع وارد تشیّع شدم. )
۳۹-سیّد حسین رجا از سوریه ( دفاع از وحى شریعت ضمن دایره سنّى وشیعی
۴۰-خانم لیماءحماده از سوریه ( اخیراًروح نورانى شد. )
و همچنین احمد اسماعیل غزالی،باسل بن خضراء، حسین الرجاء و محمد سلیم از دیگر سوری هایی هستند که شیعه شده و در راستای تبلیغ اهل بیت (ع) فعالیت دارند.یکی از ویژگیهای خوب مردم سوریه گرایش به مذهب اهل بیت (ع) می باشد.
لازم به ذکر است که حقانیت تشیع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهای پاک نهاد و حقیقت گرا؛ پس از درک حقانیّت تشیع پیرو این مکتب پویا و مقدس می شوند.و همین عالمان که نام برده شدند با تالیفات خود میلیونها نفر را شیعه کرده اند. آن چه در این مختصر آورده شد تنها به عنوان نمونه مطرح گردید.
وحشت وهابیون از گسترش تشیع: یکی از انگیزه های تهاجم وسیع وهّابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت (ع) ترس و وحشت آنها از گسترش فرهنگ برخواسته از قرآن در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنت راستین محمّدی (ص) می باشد که چند نمونه را در اینجا می آورم: شیخ ربیع بن محمّد ، از نویسندگان بزرگ سعودی می نویسد:آنچه که باعث فزونی شگفتی من گردید این است که برخی از برادران وهابّی وفرزندان شخصّیتهای علمی و دانشجویان مصری اخیراً به سراغ مکتب تشیّع رفته اند. شیخ محمد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: با گسترش مذهب تشیع در میان جوانهای مشرق زمین ،بیم آنرا داریم که این فرهنگ در میان جوانان مغرب زمین نیز گسترده گردد. شیخ ناصر قفاری استاد دانشگاه های مدینه مینویسد :اخیراً تعداد زیادی از اهل سنّت به طرف مذهب شیعه گرایش پیدا کرده اند و اگر کسی کتاب « المجد فی تاریخ البصرة و نجد» رامطالعه کند به وحشت می افتد که چگونه برخی از قبایل عربی به صورت کامل مذهب شیعه را پذیرفته اند.
تحریف حقایق: موج گرایش به مذهب اهل بیت علیهم السلام در میان اهل سنت رو به فزونی نهاده و هر روزه تعدادی از اندیشمندان و روشنفکران اهل سنت به تشیع می پیوندند. و از آنجا که این مستبصرین در گفته ها و تالیفات خود برای اثبات حقانیت مذهب تشیع به کتب معتبر اهل سنت و احادیث معتبری که در این کتب آمده (مانند احادیثی که در در مورد ولایت حضرت علی بیان شده)استناد می کنند.این موضوع باعث نگرانی برخی از اهل سنت شده تا جائیکه در کتب معتبر تاریخی دست برده و آنها را تحریف کرده اند.! <<آیة الله سید محمد یثربی استاد دروس خارج حوزه علمیه قم در سی و ششمین جلسه تفسیر آیات ولایت و امامت که در کاشان و در حسینیه مرحوم آیة الله یثربی قدس سره برگزار گردید اظهار داشتند که متاسفانه دربرخی مجامع علمی اهل سنت از مدتها قبل خیانتی بزرگ آغاز شده است و در برخی از احادیث معتبرترین کتب اهل سنت از قبیل صحیح بخاری و صحیح مسلم حذف شده یا جابجائی در آنها صورت گرفته است در حالیکه بنابر اعتقاد اهل سنت این دو کتاب پس از قرآن صحیحترین کتابها محسوب می شوند. آیةالله یثربی پس از بیان اتفاق ناگوار اعلام داشتند:حاضریم درحضور علمای اهلسنت به وضوح نشان دهیم که در کدام چاپ از بخاری کدام حدیث مورد دستبرد قرار گرفته و کدام حدیث جابجا شده است.این یک خیانت بزرگ علمی است که پیروان یک مکتب در صحیحترین کتب تحریف ایجاد کنند.اگر تعصب باعث شود در معتبرترین کتب تحریف اتفاق افتد،دیگر چه اعتمادی باقی خواهد ماند؟>> نمونه ای از تحریف کتب معتبر تاریخی: حدیث دار در روز انذار : پیامبر اعظم(ص) با اشاره به امام علی(ع)فرمودند:<<ان هذا اخی و وصی و خلیفتی من بعدی،فاسمعوا له و اطیعوا این برادر من،وصی من و جانشین من بعد از من است، پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمائید.>> (منابع موثق اهل سنت : تاریخ طبری ج 2 ص 319، تاریخ ابن اثیر ج 2 ص 62، سیره حلبیه ج 1 ص 311، شواهد التنزیل حسکانی ج 1 ص 371، کنز العمال ج 15 ص 15، تاریخ ابن عساکر ج 1 ص 85، تفسیر خازن نوشته علاءالدین شافعی ج 3 ص 371، حیات محمد نوشته حسنین هیکل چاپ اول – باب « وانذر عشیرتک الاقربین» ) این حدیث از احادیث صحیح و درست است که مورخان آن را در آغاز بعثت پیامبر نقل کرده اند.اما سیاست و لجاجت،همه حقایق و رویدادها را وارونه جلوه داد و عوض کرد. محمد حسنین هیکل تمام حدیث را در کتابش (حیات محمد)و در صفحه ۱۰۴ از چاپ اول سال ۱۳۵۴ هجری قمری آورده است،اما در چاپ دوم و چاپهای بعدی این جمله <<وصیی و خلیفتی من بعدی>>حذف شده است!!همچنین از کتاب تفسیر طبری ج ۱۹ص۱۲۱این جمله را حذف کرده اند و به جای آن کلمات دیگری ازخودشان نوشته اند!!غافل از اینکه خود طبری همین روایت را در تاریخ خودش ج ۲ ص ۳۱۹ بطور کامل نقل کرده است.!!! حال پرسش ما این است که چرا عده ای بیشترین تلاششان آنست که حقیقت را بپوشانند تا واقعیات آشکار نشود؟چرا گاهی احادیث صحیح را توجیه می کنند و معانی دیگری را برایش جعل می کنند(همچنانکه معنای حدیث غدیر را تنها دوستی علی می دانند نه سرپرستی و ولایت علی!)و گاهی احادیثی را که با مذهبشان ناسازگار است،تکذیب می کنند،هر چند در صحاح و مسندهای خودشان آمده باشد. و گاهی نیمی از حدیث یا دو سومش را حذف می کنند و به جای آن جمله هایی از خود اضافه می کنند!و گاهی روایات موثق را مورد تشکیک و طعن قرار می دهند زیرا احادیثی روایت شده که با هوای نفسشان سازگار نبوده است.گاهی هم احادیثی را در چاپ اول کتاب نقل کرده اند و در چاپهای بعدی حذف می کنند و هیچ اشاره ای به انگیزه حذف و نادیده گرفتن حدیث نمی کنند، چرا و به چه منظور سخنان را تغییر می دهید؟چرا و به چه منظور احادیث را تحریف می کنید؟چرا و به چه منظور حقایق و رویدادها را وارونه نشان می دهید؟؟؟ لازم به ذکر است:مراکزی در قم مشغول بررسی و مقایسه کتب قدیم با کتب جدید اهل سنت هستند.این مراکز حتی با عکسبرداری از کتب مدارک خوبی را بر تحریف کتب جدید سقیفه گرایان ارائه می دهند. امید است با سرعت بیشتری این توطئه علمی مذهبی به گوش عموم مردم اعم از شیعه و سنی برسد تا معلوم شود که حق کجاست و حقیقت کدام است.انشاالله
تحریف حقایق توسط مورخین: اینک نمونه اى دیگر از تحریفات مورخین نسبت به حقایق رانقل مى کنیم , آنها چنانکه فضایل على (ع ) واهل بیت او را مخفى نگه داشته اند, هر چیزى را هم که از شان صحابه وبه خصوص خلفا بکاهد وآن را بى ارزش کند نیز مخفى کرده اند, حال این حادثه را درنظر بگیرید که هر دو جهت را دارد, هم فضایل على (ع ) را مخفى کرده وهم اعمال زشت خلفا را: مورخین و در راس آنها طبرى , نامه هایى را که میان محمد بن ابى بکر از شیعیان امیرالمؤمنین (ع ) و مـعـاویـة بـن ابـى سـفـیان رد وبدل شده است را مخفى کرده اند . زیرا در این نامه ها جانشینى امام عـلـى (ع ) اثبات و وضعیت خلفا افشا شده است , طبرى پس از نقل سند دونامه , این گونه معذرت خواسته است که در این نامه ها مسائلى است که عوام تحمل شنیدن آنها را ندارند .پس از او ابن اثیر آمده و مانند طبری عمل کرده است. سپس ابن کثیر نیز راه آنان را دنبال کرده ,اشاره اى به نامه محمد بن ابى بکر نموده ولى خود نامه را حذف کرده مى گوید: نوعى خشونت در آن است . آنچه ایـن سه مورخ ‌انجام داده اند, از قبیح ترین انواع کتمان حقائق است , که به وضوح عدم امانت علمى آنها را نشان مى دهد. منظور آنها از این که گفته اند: عموم مردم تحمل شنیدن متن نامه ها را ندارند چیست ؟ آیـا بـه خـاطـر ایـن اسـت کـه اگـر عـوام متن دو نامه را بشنوند از عقیده خود نسبت به خلفا بر مى گردند ؟ ایـنـک مـختصرى از نامه محمد بن ابى بکر به معاویه وجواب او را ازکتاب مروج الذهب مسعودى مى آوریم : .. . از مـحـمـد بـن ابى بکر به معاویة بن صخر گمراه در اینجا نام پیامبر(ص ) را برده وبر او درود فـرسـتـاده اسـت .. .واو را پـیـامـبرى بشارت دهنده وبیم دهنده معرفی کرده اولین کسى که او را اجـابـت کرد, خضوع کرد, ایمان آورد, تصدیق کرد, اسلام آورد وتسلیم شد برادرش وپسر عمویش عـلى بن ابى طالب بود, او را بر اخبارش ازغیب تصدیق کرد, بر هر دوستى ترجیح داد, در برابر هر خطرى خود را پناه او قرار داد, در جنگ هاى او جنگید ودر صلح او صلح کرد.. . او هیچ نظیر ندارد... مـن از او پـیـروى مى کنم , هر چندنمى توانم مانند او باشم , وتو را مى بینم که با او درگیر شده اى درحالى که تو همانى که هستى , واو همان است که هست . نیت اوصادق تر از نیت همه مردم است , وفرزندان او افضل از فرزندان تمام مردم وهمسر او بهتر از تمام همسران ... امـا تو ملعون وملعون زاده اى . تو و پدرت همیشه آرزوى گمراهى براى پیامبر(ص ) داشتید وبراى خـامـوشـى نـور خـدا تـلاش مـى کردید و در این راه افراد را به دور خود جمع کرده , اموال صرف نموده ,وقبایل را علیه او تحریک مى کردید, وهمین گونه پدرت مرد وتوراه او را دنبال کردى .... سـپـس یـاران وپـیروان على را شمرد وگفت : آنها حق را در پیروى ازاو مى بینند وبدبختى را در مـخـالفت با او, پس واى بر تو!چگونه خود را معادل على یا قابل قیاس با او مى دانى ؟ در حالى که اووارث ووصـى رسـول اللّه (ص ) وپـدر فـرزنـدان او اسـت , اولین کسى است که از او پیروى کرده ونـزدیـک تـریـن مردم به او بوده , بر اسراراو آگاه واز کارهاى او مطلع بوده است . اما تو دشمن او و فـرزنـد دشمن او بوده اى , پس هر چه مى توانى در دنیاى خود از باطلى که در آن هستى لذت ببر وفـرزند عاص نیز به گمراهى تو اضافه میکند,گویا اجل تو رسیده ونیرنگ تو سست شده است . پس از ایـن مـشخص خواهد شد که عاقبت به نفع کیست وبدان که تو با خداى خویش نیرنگ مى کنى , زیرا خود را از تدبیر خداوند در امان مى بینى واز رحمت الهى نا امید . پس خدا در کمین توست وتو خودرا فریب مى دهى . وسلام بر هر که پیرو هدایت باشد. نامه معاویه در جواب محمد بن ابى بکر با اختصار : از معاویة بن صخر به ملامت گر پدر خویش محمد بن ابى بکر... در نـامـه ات فرزند ابو طالب را یادکردى وسوابق دیرینه او وقرابتش به رسول اللّه (ص ) ویارى او به پیامبر در هر خوف وخطر را یاد آورشدى , پس حجتى که بر من آوردى وعیبى که در من دیدى به خـاطـرفضیلت دیگرى است نه فضیلت خودت , بنابراین خدا را شکرمى کنم که این فضایل را از تو گـرفته وبه دیگرى داده است . وما که پدرت نیز جزء ما بود فضیلت فرزند ابو طالب را مى دانستیم وحـق او را بـر خود لازم وروا مى دیدیم , تا آن که خداوند پیامبرش را به سوى خود برده , دعوت او را ظاهر وحجت او را آشکار نـمـوده واو را به سوى خود طلبید, پس پدرت وفاروقش اولین کسانى بودند که حق على را غصب کـرده وبا او مخالفت کردند, وهمه کارها بر اساس توافق وهماهنگى میان آنها بوده است . سپس آن دونفر او را براى بیعت با خود دعوت کردند واو ابا نمود واز آنهافاصله گرفت . ولى آنها آماده حمله به او شدند وخطر عظیمى رابراى او در نظر گرفتند . سپس او با آنها بیعت وکار را تسلیم آنهاکرد, ولى آنها هیچ گاه او را در کار خود شریک نکرده واسرارخویش را به او نگفتند . تا آنکه خداوند اجل آنـهـا را رسـاند . پس پدرتو بود که این راه را هموارکرد وبراى سلطنت خود پایگاه ساخت . حال اگر این سـخن ما درست است پس این پدر تو بود که آن را به ناحق گرفت وما نیز شریک او هستیم , واگر کار پدرت در آن روز نبود مابا فرزند ابو طالب مخالفت ننموده وکار را به او تسلیم مى کردیم ,ولى مـا پدرت را دیدیم که این گونه با او رفتار کرد, ما نیز مانند اوعمل کردیم , پس هر چه مى خواهى پـدرت را عـیـب جـوئى کـن ویـا ازایـن سـخـن دسـت بـردار. اکـنـون فـهـمـیدیم که چرا طبرى , ابن اثیر وابن کثیر حاضر به افشاء این نامه ها نبودند, زیرا اینها انـگیزه درگیرى واختلاف میان مسلمین برسر خلافتى که حق على بوده است را آشکار مى کنند. ایـن مـعاویه است که به حقانیت على , اعتراف مى کند وعذر او این است که خلافت او ادامه خلافت ابـوبـکـر بـوده وبـدیـن وسـیـله فرزند اومحمد بن ابى بکر را محکوم واز ادامه سخن در این باره ساکت مى کند. ...ولـى اى مـعـاویه , آسوده خاطر باش , که اگر محمد بن ابى بکرساکت نشد وتو را رسوا کرد, طبرى , ابن اثیر وابن کثیر در این باره ساکت ماندند و حقایق را پوشاندند.!  
 
 
 

برخی از دانشمندان اهل سنت که شیعه شده اند

 برخی از دانشمندان اهل سنت که شیعه شده اند 
  
برخی از دانشمندان اهل سنت که شیعه شده اند 
  
برخی دانشمندان سنی که شیعه شدند
تعدادى ازعلما و نخبه گان اهل سنت توانستند زنجیرهاى خود را شکسته واز موانع خفقان تـبـلـیـغـاتـى عـبور کنند وخود را به علوم ومعارف مذهب تشیع به عنوان مـذهبى با تاریخ ، معارف وفرهنگ خاص خود رسانند وبا مطالعه آن ابرهاى تیره گمراهى از آسمان حقیقت کنار رفته با مشاهده حقانیت تشیع به این مذهب گرویدند و فریاد حق سر داده وخود را پیرو و مبلغ مکتب اهل بیت (ع ) اعلام کنند.
ایـن جـریـان شـامـل هزاران روشنفکر ونویسنده قدیم ومعاصرمى شود که مجال ذکر اسامى همه آنها نیست و تنها به چند نمونه از میان آنان اکتفا مى کنیم :

۱-علامه شیخ محمّد مرعی, امین انطاکی: فارغ التحصیل جامع الازهر که در حلب مقام قاضى القضاة را بـه عـهـده داشته است .
او داراى موقعیت علمى واجتماعى بوده , که خداوند متعال او را به پیروى ازمـکـتـب اهـل بیت (ع ) هدایت نمود .
او کتابى دارد به نام لماذا اخترت مذهب الشیعه که چاپ ومنتشر شده است وهمراه با او هزاران نفراز اهالى حلب شیعه شدند.
او در عوامل و اسبابی که منجر به تمسک به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شد می گوید:
اولاً: مشاهده کردم که علم به مذهب شیعه مجزی است و ذمة مکلف را به طور قطع بری می کند. بسیاری از علمای اهل سنت ـ از گذشته و حال ـ نیز به صحت آن فتوا داده اند ...
ثانیاً: با دلایل قوی, برهان های قطع آور و حجت های واضع , که مثل خورشید درخشان در وسط روز است, ثابت شد حقانیت مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و این که آن مذهب همان مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اخذ کرده واهل بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است ...
ثالثاً: وحی در خانة آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر می دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل هایی که از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده رها نکرده, و نظر بیگانگان را دنبال نکنند.
رابعاً: آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینی آنان نموده است.
خامساً: روایات فراوانی از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دعوت می کند, که بسیاری از آنها را در کتاب الشیعه و حججهم فی التشیع آورده ام.

2. علامه شیخ احمد امین انطاکی:
او برادر شیخ محمد امین است که بعد از مطالعة کتاب المراجعات سید شرف الدین عاملی و تدبر و تفکّر در مطالب آن, از مذهب خود عدول کرده, مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمة کتابش فی طریقی إلی التشیع می گوید: « سبب تشیع من گفتاری است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است, هر کسی بر آن سوار شد نجات یافت هر کسی از آن سرپیچی کرد غرق شد». ملاحظه کردم که اگر از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پیروی کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته ام. اگر آنان را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم, از گمراهان خواهم بود ... ».
و نیز می فرماید: « با تمسک به مذهب جعفری, ضمیر و درونم آراشم یافت. مذهبی که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت ـ علیهم السّلام ـ است, که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل رسول ـ علیهم السّلام ـ نجات یافته ام, زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست .

3. دکتر محمد تیجانی سماوی:
او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیت , به کشورهای غربی مسافرت نمود, تا بتواند از شخصیتهای مختلف علمی بهره مند شود. در مصر, علمای الزهر از او دخواست کردند که در آنجا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره مند سازد, ولی قبول نکرد و در عوض سفری که به عراق داشت, با مباحثات فراوان با علمای شیعة امامیة , مذهب تشیع را انتخاب نمود و الآن در دنیا از مروجین تشیع شناخته می شود و کتابهایی را نیز در دفاع از این مذهب تألیف نموده است.
او در بخشی از کتابش می گوید:« شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است ... و من از هر عالمی تقاضا دارم که با علمای شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید: که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمی آید جز آن که به مذهب آنان که همان تشیع است, بصیرت خواهد یافت ... آری من جایگزینی برای مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوند را که مرا بر این امر هدایت نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود, هرگز بر این امر هدایت نمی یافتم.
ستایش و سپاس خدایی را سزاست که مرا بر فرقة ناجیه راهنمایی کرد؛ فرقه ای که مدتها با زحمت فراوان در پی آن بودم. هیچ شک ندارم هر کس به ولای علی و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمی چنگ زده که گسستنی نیست. روایات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این مورد بسیار است, روایاتی که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایی بهترین راهنما برای طالب حق است ... آری, جایگزین را یافتم, و در اعتقاد به امیر المؤمنین و سید الوصیین امام علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ, به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ اقتدا کردم و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از این امّت امام ابو محمّد حسن زکّی و امام ابو عبدالله حسین , و پاره تن مصطفی خلاصة نبوت, مادر امامان و معدت رسالت و کسی که خداوند عزیز به غضب او غضبناک می شود, بهترین زنان, فاطمة زهراء.
به جای امام مالک, با استاد تمام امامان امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ و نه نفر از امام معصوم از ذریة حسین و امامان معصوم را برگزیدم .. ».
او بعد از ذکر حدیث « باب مدینه العلم » می گوید: « چرا در امور دین و دنیای خود از علی ـ علیه السّلام ـ تقلید نمی کنید, اگر معتقدید که او باب مدینة علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؟ چرا باب علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را عمداً ترک کرده و به تقلید از ابو حنیفه و مالک شافعی و احمد بن حنبل ابن تیمیه پرداخته اید, کسانی که هرگز در علم, عمل, فضل و شرف به او نمی رسند؟
آن گاه خطاب به اهل سنت نموده می گوید:« ای اهل و عشیرة من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت می کنم، ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی ها ی جمود و تحجر فکری هستیم که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند.
او کتاب هایی در دفاع از تشیع نوشته که برخی از آنها عبارت از: ثم اهتدیت, لأکون مع الصادقین, فاسألوا أهل الذکر, الشیعه هم أهل السنة, اتقوا الله و یا قومنا أجیبوا داعی الله, که زیر چاپ است.

4. نویسنده معاصر, صائب عبد الحمید :
او شخصی عراقی است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان, با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده است. او در بخشی از کتاب خود می نویسد: « من اعتراف می کنم بر نفس خود که اگر رحمت پرور دگار و توفیقات او مرا شامل نمی شد, به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین میزد. این امر نزدیک بود وحتی یک بار نیز اتفاق افتاد. ولی خداوند مرا کمک نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در حالی که خود را در وسط کشتی نجات می یافتم , مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه های بهاری آن گلها سخن می گویم.
بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگی مرا رها نموده به من جفا کردند. یکی از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا می دانی که چه کردی؟ گفتم: آری, تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق , فرزند محمد باقر, فرزند زین العابدین, فرزند سید جوانان بهشت, فرزند سید وصیین و سیدة زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردی, و می دانی که مردم در حقّ ما حرف ها می زنند؟ گفتم: من آن چه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده می گویم. گفت چه می گویی: گفتم: سخن رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را می گویم که فرمود: من در میان شما چیزهایی قرار می دهم که با تمسک به آنها بعد از من گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم , اهل بیتم» گفتار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حق اهل بیتش که فرمود: « اهل بیتم کشتی های نجات اند, که هر کس بر آن ها سوار شود, نجات یابد.»
صائب عبد الحمید کتاب هایی را نیز در دفاع از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: منهج فی الانتماء المذهبی و ابن تیمیه, حیاته, عقائده و تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی.

5. استاد عبد المنعم حسن:
او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات فراوان پی به حقانیت تشیع برده, او مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب می کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی , به طور علنی اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز درمصر به آن مذهب دعوت می نماید.
در بخشی از کتاب خود الخدعة, رحلتی من السنة الی الشیعة می نویسد:« در مدتی که سنی بودم, مردم را به عقل گرایی دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم, ولی در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هرطرفی تهمت ها و شایعات علیه خود شنیدم ... و من به خوبی می دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را بر او روشن کند... من هرگز چیزی را بدون تحقیبق و دقت نظر نمی گویم... عقل گرایی من عامل اساسی و تمایلم به سوی تشیع و خط اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اختیار مذهب آنان بود...»

6. استاد معتصم سید احمد سودانی:
او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث, به حقانتی مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پی برده و با رها کردن مذهب خود, تشیع را انتخاب می کند. او در توصیف و وجه نام گذاری کتابش, بنور فاطمه اهتدیت می گوید:« هر انسانی در اندرون خود نوری را احساس می کند که راهنمای به حق است, ولی هواهای نفسانی و پیروی ازگمان بر آن نور پرده می اندازد, لذا انسان نیازمند تذکر و بیداری است و فاطمه ـ علیها السّلام ـ اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می کنم...»
او نیز دربارة نظریة عدالت صحابه می گوید: « عدالت صحابه نظریه ای است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ جعل نمودند, و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ حقیقتی است قرآنی و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقق پیدا کرده است. اما نظریة عدالت صحابه, مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح به خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح بر خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نیز بعد از آن ایجاد کردند, اقرار نمودند.»
و نیز می فرماید: « من در وجود خود چیزی می یابم و احساس می کنم, که نمی توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیری که می توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس می کنم که به جهت تمسک به ولای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود قرب بیشتری به خداوند متعال پیدا کرده ام, و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می شود. معتقدم اگر تشیع نبود, از اسلام خبری نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود بر می آیم, لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس می کنم.و هنگامی که دعاهای مبارکی را که از طریق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده و در هیچ مذهبی یافت نمی شود, قرائت می کنم, شیرینی مناجات پروردگار را می چشم...»

7. وکیل مشهور مصری, دمرداش عقالی:
او از شخصیت های مشهور و بارز مصری است که در شغل وکالت مدت هاست فعالیت می کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی و مقایسة آرا در آن مسئله , فقه و استنباط های شیعة امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوی تر می یابد و همین مسئله فاصله دارد تشیع را در دلش روشن می گرداند, تا این که حادثه ای عجیب سر نوشت او را به کلی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع می نماید و آن , این بود که: وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادی وارد عربستان می شوند. تمام کتاب ها از طرف حکومت مصادره می شود. سفیر ایران در زمان شاه, موضوع را با ملک فیصل در میان می گذارد . او نیز به وزارت کشور عربستان می نویسد تا به موضع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می دهد که تمام کتا بها را بررسی کرده, اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان « دمرداش عقالی » در حجاز به سر می برد, از او خواستند که این کتاب ها را بررسی کند و در نهایت رأی و نظر قانونی خود را بدهد.او با مطالعه این کتاب ها به حقانیّت تشیع پی می برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می گذارد...»

8. علامه دکتر محمد حسن شحّاته:
او نیز که استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطة با شیعة امامیة پی به حقانیت این فرقه برده و در سفری که به ایران داشت در سخنرانی خود برای مردم اهواز می گوید:
« عشق به امام حسین ـ علیه السّلام ـ سبب شد که از تمامی موقعیت هایی که داشتم دست بردارم.» و در قسمتی دیگر ازسخنانش می گوید: « اگر از من سؤال کنند: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در شرق یا غرب می توان یافت؟ من جواب می دهم که امام را می توان در درون قلب من دید و خداوند توفیق تشرف به ساحت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به من داده است.»
وی در ادامه می گوید: « 50 سال است که شیفتة امام علی ـ علیه السّلام ـ شده ام و سالهاست که هاله ای از طواف پیرامون ولایت امام علی ـ علیه السّلام ـ در خود می بینم.»

9. عالم فلسطینی شیخ محمد عبد العال:
او کسی است که بعد از مدت ها تحقیق در مذهب تشیع, پی به حقانیّت آن برده, و به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اقتدا نموده است. در مصاحبه ای می گوید: « ... از مهم ترین کتاب هایی که قرائت کردم کتاب المراجعات بود, که چیزی بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه ای که مطلب را نهایی کرده و مرا راه ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رهنمود ساخت . این بود که: روزی در پیاده رو, رو به روی مغازة یکی از اقوامم نشسته بودم, مغازه ای کوچک بود. شنیدیم که آن شخص به یک نفر از نوه های خود امر می کند که به جای او در مغازه بنشیند, تا نماز عصر را به جای آورد. من به فکر فرو رفتم, که چگونه یک نفر مغازه خود را رها نمی کند تا به نماز بایستد, مگر آن کسی را به جای خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد, حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یک امتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود...
هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر می بری احساس وحشت و تنهایی نمی کنی؟ او در جواب می گوید: « به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است, ولی در من هیچ اثری نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیر المؤمنین را حفظ کرده ام که فرمود: « ای مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمی اهلش وحشت نکنید.»
او نیز می گوید:«مردم به خودی خود به دین اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ روی خواهند آورد, زیرا دین فطرت است,ولی چه کنیم که این دین در زیر چکمه های حکومت ها قرار گرفته است.»
و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می گوید:« ما معتقدیم که هر چیزی احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ , که دلیل محتاج به آن است...»
و نیز می گوید: « هر کسی که دور کعبه طواف می کند ـ دانسته یا ندانسته, جبری باشد یا اختیاری یا امر بین الامری ـ در حقیقت به دور ولایت طواف می کند, زیرا کعبه مظهر است و مولود آن , جوهر, و هر کسی که برگرد مظهر طواف می کند در حقیقت به دور جوهر طواف می کند. »

10. مجاهد و رهبر فلسطینی محمد شحّاده:
او کسی است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان های اسرائیل با بحث های فراوانی که با شیعیان لبنانی در بند زندان های اسرائیل داشت پی به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از دعوت کنندگان صریح و علنی مردم فلسطین به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. اینک قسمت هایی از مصاحبه ای را که با او انجام گرفته نقل می نماییم:« بازگشت فلسطین به محمد و علی است.» « من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروی از امام و پیشوای آزاد مردان حسین ـ علیه السّلام ـ دعوت می کنم.»
و نیز می فرماید:« من هم دردی فراوانی با مظلومیت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دارم و احساسم این است که علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ حقاً مظلوم بود و این احساس به مظلومیت آن حضرت ـ علیه السّلام ـ در من عمیق تر و ریشه دار تر شده , هر گاه که ظلم اشغالگری در فلسطین بیشتر شود.
جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقی بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسی نباشم که می گویم: « ثم اهتدیت»؛ آنگاه هدایت شدم. « رجوع من به تشیع هیچ ربطی به مسئله سیاسی ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیة مسلمانان افتخار ها و پیروزی هایی را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس می کنم, که در درجة اول آن را « حزب الله» پدید آورد. ولی این بدان معنا نیست که عامل اساسی در ورود من در تشیع مسائل سیاسی بوده است, بلکه در برگرفتن عقیدة اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از حانب من, در نتیجه پذیرش باطنی من بوده و تحت تأثیر هیچ چیز دیگری نبوده است. راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ راه حق است که من به آن تمسک کرده ام». « تشیع من عقیدتی است نه سیاسی». « زود است که در نشر مذهب امامی در فلسطین بکوشم و از خداوند می خواهم که مرا در این امر کمک نماید».
« امام قائم آل بیت نبوت ـ علیه السّلام ـ برای ما برکت ها و فیض های دارد که موجب تحرک مردم فلسطین است. و در ما جنب و جوشی دائمی ایجاد کرده, که نصرت و پیروزی را در مقابل خود مشاهده می کنیم و فرج او را نزدیک می بینیم ان شاء الله و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا می کنم و از او می خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد».
« آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت می کنم که قیام حسین ـ علیه السّلام ـ و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هزگز سکوت بر ظلمی را که آمریکا, شیطان بزرگ و اسرائیل آن غدة سرطانی که در کشورهای اسلامی رشد کرده, رو اندازد».
من در کنفرانس ها و جلساتی که در فلسطین تشکیل می شود و مرا برای سخنرانی دعوت می کنند، در حضور هزاران نفر, تمام کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیرة اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار می دهم که این سخنان سهم به سزایی در تغییر وضع موجود در جامعة فلسطین رابطه با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ داشته, و این روش را ادامه می دهم تا این که مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن مشیت خداوند به پیروزی برسند...».
زود است که با مشیّت خداوند با گروهی از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این که زمینه ساز ظهور مهدی آل محمد عجل الله تعالی و فرجه الشریف گردد.»
هنگامی که رئیس علمای ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن, او را مورد هجوم قرار داد, در جواب فرمود:« من تنها ( این را ) می گویم: بار خدایا قوم مرا هدایت کن, که آنان نمی دانند ... » سپس می گوید: « من مردود کلامی را که به زبان جاری کرد: که جهل و نادانی من نسبت به مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شوم و تنها بر این نکته تأکید می کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب تسنّن تا به حال باقی گذارد, تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف می کنم.»

11. طبیب فلسطینی اسعد وحید قاسم:
او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطة با شیعه, تشیع را انتخاب نمود و از راه های مختلف در صدد اثبات حقانیت و نشر تشیع بر آمد و در این راه سعی و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه ای که با او انجام گرفته می گوید:« به عقیدة من تشیع همان اسلام است و اسلام نیز همان تشیع.»او نیز تألیفاتی در دفاع از مذهب تشیع دارد که از آن جمله می توان به ازمة الخلافة و الامامة و آثارها المعاصرة اشاره کرد.
۱۲-نـویـسـنـده اهـل سـوریـه سـیـد یـاسـیـن مـعـیوف البدرى : که کتابى به نام یا لیت قومى یعلمون (ایکاش قوم من می دانستند)منتشر نموده است .

۱۳-مـحـدث جـلیل القدر ابو النضر محمد بن مسعود بن عیاش :معروف به عیاشى , او قبل از شیعه شـدن , از بـزرگـان عـلـمـاى اهـل سـنـت بوده , واکنون از بزرگان علماى شیعه امامیه است , او تفسیرى ماثور به نام تفسیر عیاشى دارد.

۱۴- شـیخ سلیم بشرى :که از علماى اهل سنت وجماعت بوده ودوبارریاست جامع شریف الازهر را بـه عـهـده گـرفـتـه اسـت , میان اووعبدالحسین شرف الدین که از علماى شیعه است مناظراتى مـتـعـدددر گـرفت که در کتابى به نام المراجعات جمع آورى شده واین مناظرات فقهى سبب تشیع شیخ سلیم بشرى گشت .
او در اولین مناظره اعلام کرد که متعصب نبوده ومى گوید: من تنها جوینده یک گمشده وخواهان یک حقیقت مى باشم , پس اگر حق آشکار شد,مسلما پیروى از حق سزاواتر است , واگر نشد من مانند گوینده این بیتم : نحن بما عندنا وانت بما عندک راض والراى مختلف
(هر یک از ما وشما به آنچه دارد راضى است , هر چند که آراءمختلف باشد).
ایـن مناظرات بیانگر دانش , بزرگوارى , اخلاق وحقیقت جویى دوطرف بوده ودر پایان مناظرات شیخ سلیم بشرى اعلام مى دارد: پـوشـیـده هـا نـمـایان , حقیقت از مخفى گاه خود ظاهر وروشنایى صبح براى هر بینائى پدیدار گـشـت , خدا را شکر مى کنم که ما را به دین خود هدایت وتوفیق عمل در راه خود را به ما عنایت نمودوصلوات وسلام خدا بر پیامبر وآل او باد.

۱۵-شیخ محمود ابوریه : دانشمند ونویسنده مصرى , که داراى کتابهاونوآورى هاى فراوانى است , از جمله : اضواء على السنة المحمدیه وکتاب ابوهریره شیخ المضیره

۱۶-احمد حسین یعقوب :با خواندن ماجرای کربلا اشک از چشمان احمد حسین جاری شد و انقلابی عاطفی در وی پدید آمد و این آغازی بود برای کنکاش فکری و مطالعات عمیق و دقیق کتاب ها وی منابع گوناگون را یکی پس از دیگری مو شکافانه قرائت،بررسی و تحلیل نمود و پس از طی سیر و سلوک فکری خویش و دریافت حقیقت با خدای خویش پیمان بست که تا آخرین لحظات حیات خود جایگاه اهل بیت علیهم السلام را پاس داشته و دیگران را به حقیقتی که او بدان دست یافته بود رهنمون باشد و به راستی تا پایان بر این پیمان وفادار باقی ماند.اوکتابهاى النظام الـسـیـاسـى فـی الاسـلام , نـظـریه عدالة الصحابه و الخط السیاسیه لتوحید الامة الاسلامیه را به نگارش در آورده است .

۱۷-نویسنده وخبرنگار سید ادریس حسینى: از مغرب عربى , داراى کتابهاى لقد شیعنى الحسین , الخلافة المغتصبه وهکذا عرفت الشیعه

۱۸- سـعید ایوب :داراى کتاب عقیدة المسیح الدجال , او در اول کتابش مى گوید: خود را هنگام تحقیق دیدم , که چگونه سعى مى کنم حقایق را از زیر آوار بیرون آورده , تا حقیقت در برابر چشم ها وعـقـل ها آشکار گردد .
این آوار توسط اساتید حقپوش , در طول تاریخ انسانیت بوجود آمده است ! هـنـگـامى که تبر را به دست گرفته تا دریچه هاى گمراهى را از میان بردارم , وسایل کافى براى انجام این کار در اختیار داشتم
او کتاب معالم الفتن را در دو جلدنوشته است .

۱۹-نویسنده مصرى صالح الوردانى : داراى کتابهاى : الخدعه رحلتى من السنة الى الشیعه حرکة اهـل الـبـیـت (ع ) الـشیعة فی مصرعقائد السنة وعقائد الشیعه التقارب والتباعد السیف والسیاسة واهل السنة شعب اللّه المختار دفاع عن الرسول

۲۰- شـیـخ عـبـداللّه نـاصـر از کنیا :او شیعه شد پس از آنکه از بزرگان شیوخ وهابیت بود, ایشان چـنـدیـن کـتـاب در ایـن زمینه نوشته است مانند: الشیعة والقرآن , الشیعة والحدیث , الشیعة والصحابه , الشیعة والتقیه والشیعة والامامة .

۲۱- محمد عبدالحفیظ نویسنده مصرى:مولف کتاب لماذا اناجعفرى
۲۲-دانـشمند, سخنور ومرد بحث ومناظره جناب سید على بدرى :او پس از شیعه شدن , خدمت بزرگى در نشر مذهب اهل بیت (ع )نموده است , او به دور جهان گشته ومناظره هاى متعددى بر پـاکـرده اسـت , وبـه دنبال آن کتاب بزرگى تحت عنوان احسن المواهب فی حقائق المذاهب را نوشته که بزودى به چاپ مى رسد.

۲۳-دکتر عصام العماد:شیعه شدنش را هدیه‌ی آسمانی برشمرد و گفت: من در نزد «بن‌باز» در عربستان مشغول تحصیل بودم و با خود در این اندیشه بودم که پس از قرن‌ها ارادات خالصانه نسبت به امام علی و امام حسین (ع) و دیگر امامان بزرگوار، همچنان در قلوب عده‌ای موج می‌زند و کهنه نشده است و از طرف دیگر نقدهای شدید نسبت به امام علی (ع) و امام حسین(ع) را در مجالس علمی عربستان مشاهده می‌کردم و می‌دیدم ظلم‌های یزد و معاویه توجیه می‌شود ولی به راحتی امامان شیعه نقد می‌شوند

۲۴-عبدالمجیدمحمد فارغ التحصیل دانشگاه الازهر مصر:او در مورد علت شیعه شدنش می گوید:دلایل متعددى وجود دارد و فردى که به دنبال حقیقت است، باید کتاب‏هاى اصیل تاریخى از قبیل تاریخ طبرى، الکامل ابن اثیر، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید و محمد عبدُه و... را که به وسیله بزرگان اهل تسنن نوشته شده است، مطالعه کند. علاوه بر این یک دلیل بسیار ساده وجود دارد و آن این است که در زبان عربى مى‏گویند: «اهل البیت أدرى بما فى البیت؛ اهل خانه به آن چه در خانه است آگاه‏ترند.» چنان که صاحب خانه بهتر مى‏داند وسایل و ظروف خانه در کجا قرار دارد؛ اهل بیت نبوت«ع» هم به مسائل و احکام دین آگاه‏ترند؛ البته علماى دیگر هم مسائلى را مى‏دانند؛ ولى همانند اهل بیت«ع» آگاهى ندارند. دلایل بسیارى دارد که در این مجال کوتاه نمى‏گنجد.

۲۵-محمد سعید دحدوح: از دانشمندان و امام جمعه و جماعت اهل سنت‏حلب بود و پس از خواندن الغدیر با پدرش محمد بشیر و فرزندانشان و به گفته خودش بزرگان شهرستان حلب علنا شیعه شده و از مروجین مذهب شیعه جعفری شدند.
لازم به ذکر است که حقانیت تشیع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهای پاک نهاد و حقیقت گرا؛ پس از درک حقانیّت شیعه, پیرو این مکتب پویا و مقدس می شوند. و همین عالمان که نام برده شدند با تالیفات خود میلیونها نفر را شیعه کرده اند.
آن چه در این مختصر آورده شد, تنها به عنوان نمونه مطرح گردید.

منبع : وبلاگ (( شیعه شدگان ))  
 
 
قرار نیست هر کس ونا کسی هر مذهبی داشت ما هم قبول کنبم ما اول تحقیق می کنیم وبعد اگر درست بود طبق قران و احادیث معتبر   نه جعلی اهل شیعه قبولمی کنیم