هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

خطبه فدک حضرت زهرا (ع)

عبدالله بن حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعه‏اش را بر سر انداخته پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده می‏شد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عده‏ای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پرده ‏ای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد.
حمد و سپاس الهی:

حضرت لحظه‏ای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلب‏ها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمت‏های عامه‏اش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمت‏هایش را فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند. و اشهد ان لا اله الا الله و گواهی می‏دهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بی‏شریک، و این کلمه توحید کلمه‏ای است که نتیجه‏اش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست. توحید نظری و استدلالی. خدایی که چشم‏ها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان چگونگی‏اش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و نمونه‏ای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به اراده‏اش خلق کرد بدون اینکه به آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایده‏ای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامی دارد. و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله و گواهی می‏دهم که پدرم محمد (صلی الله علیه و آله) و سلم بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزید قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد قبل از اینکه پیامبرش کند؛ چه، آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گریبانند و خداوند پی‏آمد کارها را می‏داند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به جایگاه کارهای شدنی آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمی‏اش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعی‏اش را نافذ فرماید. و چون دید امتها فرقه فرقه شده و دینهایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشی جمع و به بت‏ پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می‏ شناسند منکر او شده‏اند، لذا ظلمت‏ها را با نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن کرد و تیرگی قلبها را زدود و موانع را از جلو چشم‏ها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و کوری‏ها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم دعوت فرمود. سپس خداوند آن حضرت را به مهربانی و اختیار و خواست و رغبت و ایثار خویش قبض روح کرد و از رنج و زحمت این دنیا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانروای مقتدر جای دادند.
اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی:
درود الهی بر پدرم که پیامبر و امین وحی و برگزیده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد. سپس فاطمه (علیهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی الهی و حاملان دین و وحی او هستید تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به دیگر امتها هم برسانید. ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاه‏هایش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیروی‏اش کشاننده به سوی بهشت و حرف‏شنوایی از آن موجب رهایی است. به وسیله قرآن می‏توان به برهان‏های روشن و حرمت‏های دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافی و فضائل مورد پسند و امور جایز و بخشیده شده و قوانین حتمیه الهی دست یافت.
وای مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی ،و روزه را برای پایداری اخلاص ،و حج را موجب استواری دین ،و عدل را برای تقویت دلها، و پیروی از ما اهل بیت را موجب نظم ملتها، و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متین کرد.
و چنین مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت اندیشی برای همگان ،و نیکی به پدر و مادر سپری از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زیاد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگیری از خونریزی‏ها گردد ،و وفای به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زیان ،و نهی از آشامیدن شراب برای پاکی از پلیدی، و دوری از تهمت ناروای جنسی پرده‏ای برای جلوگیری از لعن، و ترک دزدی موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه خود کنید و جز در حال مسلمانی از دنیا نروید و در اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید زیرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (علیهاسلام) فرمود: «ایهاالناس! بدانید من فاطمه‏ام و پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنچه را که می‏گویم از اول تا به آخر صحیح است. نه سخن بیهوده می‏گویم و نه کار ناروا انجام می‏دهم.
معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر:
من دختر آن پیامبرم که خداوند درباره‏اش فرمود: « فرستاده‏ای از جانب من به سوی شما آمده که زحمت‏های شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسید می‏دانید که او فقط پدر من است نه هیچ‏یک از زنان شما و اوست برادر امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه هیچیک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندی بر او و خاندانش باد. آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای خود را انجام داد. از هر مرتبه‏ای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن ‏فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کم‏‎کم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست.
فرومایگان منافق نابود شدند و گره‏های کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گیره هر شتابانی بودید و همه بر سر شما قدم می‏گذاشتند و شما را له می‏کردند آب گندیده می‏خوردید و غذای شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتی ذلیل همیشه در ترس بودید که مبادا اطرافیان بریزند و شما را به یک حمله بربایند.
نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر:
پس خدای تبارک و تعالی را به پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند می‏کرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ می‏کرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه السلام) را به کام آنها می‏فرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمی‏داشت مگر اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش می‏کرد.
آری؛ علی در راه خدا رنج‏ها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج ‏دیده و زحمتکش بود در حالیکه شما در آسایش و رفاه بسر می‏بردید و به فکر خود بودید. از نعمت‏ها بهره‏ مند و آسوده و بی‏خیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه می‏چرخد و گوش بزنگ اخبار بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین می‏نشستید و در موقع جنگ پا به فرار می‏گذاشتید.
پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند. شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خورده‏اید. سپس در آزمایش خود، شما را بی‏وزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری وارد شدید! بله.
هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اینکه فتنه‏ای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود برگزیدید.
خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر:
پس هیهات بر شما، شما را چه شد و به کجا می‏روید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‏هایش برافراشته و دورباش‏هایش آشکار و فرامینش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداخته‏اید. ایا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد تبدیلی است برای ستم‏پیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و در آخرت از زیانکاران است
و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ اید، بلکه به شعله‏هایش دامن زدید و جرقه‏هایش را تحریک کردید و ندای شیطان گمراه‏کننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنت‏های پیامبر برگزیده را نابود سازید.
به خوردن کف روی شیر تظاهر می‏کردید ولی در باطن می‏خواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین می‏کردید ولی باطنا می‏خواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق به خرج دادید. ما با شما از در صبر می‏اییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزه‏ای در شکمش فرو رفته باشد.
ذکر بینه از قرآن برای ارث:
ایا چنین پنداشته‏اید که ما را ارثی نیست؟ ایا از دستورات دوران جاهلیت پیروی می‏کنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. ایا نمی‏دانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم. ای مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) ایا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروایی گفته‏ای! ایا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‏اید در آنجا که گوید «و سلیمان از داود ارث برد و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می‏ کند که می‏فرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد و آنجا که می‏فرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نیز آنجا که می‏فرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش می‏کند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را به‏جای گذارد، به ‏طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.».
ایا گمان کرده‏اید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمی‏برم و اصلا خویشاوندی بین ما نیست؟! ایا برای شما ایه‏ای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا می‏گویید اهل دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمی‏برند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! ایا شما از پدرم و پسر عمم،علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک، همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.
پس چه خوب داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده‏ گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و به‏زودی خواهید دانست که بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد می‏شود.
آنگاه فاطمه (علیهاسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گرده جوانمردان و ای بازوان دین و یاران اسلام! این چه چشم‏پوشی و سهل‏انگاری است که در حق من روا می‏دارید و نسبت به ظلمی که به من می‏شود در خواب غفلتید؟! ایا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‏ فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ می‏شود؟ (یعنی اگر می‏خواهید جانب کسی را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
ایا می ‏گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر بزرگی است که شکافش گسترش می‏یابد و رخنه‏اش بازتر می‏گردد و پیوستگی‏هایش از هم می‏گسلد و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمی‏گردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بی‏ارزش و حرمت او زایل گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل نگشته است.
این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانه‏های شما فریاد می‏زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان می‏دارد که انبیاء قبل هم می‏مردند و این حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد می‏شد؛ آنجا که می‏فرماید: « و ما محمد الارسول... » محمد نیست مگر فرستاده‏ای که بیش از او نیز فرستادگانی آمده‏اند و گذشته‏اند. ایا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود برمی‏گردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
طلب یاری از مردم:
ای وای از گروه اوس و خزرج! ایا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را می‏بینم و صدای شما را می‏شنوم و شما با هم جمع و پیوسته‏اید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما یاری می‏طلبم.) شما دارای افراد زیاد و قدرت فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما می‏رسد ولی جواب نمی‏دهید و فریاد من به گوشتان می‏رسد ولی به فریادم نمی‏رسید؛ در حالیکه شما به استقبال دشمن در جنگ‏ها معروفید و شما را به خیر و صلاح می‏شناسند.
شما برگزیدگان و منتخب جامعه‏اید، با اعراب جنگیده‏اید و رنج و تعب بسیاری متحمل شده‏اید. شما با گروه‏های زیادی درگیر شده‏اید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع کرده‏اید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهره‏هایش زیاد شد.
بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمت‏ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید؛ آشوب فتنه‏ها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب ‏گرد کردید و بعد از ایمان مشرک شدید.
ایا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفته‏اند، نمی‏جنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع کرده‏اند؟ ایا از آنان می‏ترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمی‏جنگید و از امیرالمومنین دفاع نمی‏کنید؟)
آگاه باشید من شما را چنین می‏بینم که به رفاه ‏طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات داده‏اید. پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود، بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین زندگی می‏کنند کافر شوند،بدانید که خداوند بی‏نیاز و ستوده است.
اتمام حجت با مردم:
آگاه باشید آنچه را گفتم با آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبریز، و عقده‏های سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.
خلافتی که به آتش برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع می‏کنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت اینده بیم داد. پس هر چه می‏خواهید بکنید. ما هم کار خودمان را می‏کنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.

پاسخ حضرت زهرا به ابوبکر درباره غصب فدک

جون فدک از زمین هاى خیبر است بهتر است کمى در مورد خیبر بدانیم تا وضع فدک بهتر روشن شود در سال ششم هجرت جنک حدیبیه رخ داد واوائل سال هفتم فرمان جنک خیبر صادر شد که مطابق روز دوازده جمادى الثانى است .مسلمین به طرف قلاع خیبر حرکت کردند وبس از بیست وبنج روز برجم فتح وبیروزى به دست امیر المومنین على (ع) افتاد ومسلمانان مظفرانه برکشتند. یهودیان که شکست خودرا قطعى دیدند نماینده اى نزد رسول خدا فرستادند وقریه فدک را به بیشواى اسلام هدیه کردند ولذا فدک بنا بر صلح ملک خاص رسول خدا کردید. در مجمع البحرین امده است:

فدک قریه اى بود که از انجا تا مدینه دو روز راه مسا فت داشته لکن به خیبر بسیار نزدیک بوده وتا انجا سه کیلو متر فاصله داشته ودر انجا عده اى یهودى ساکن بودند.جون یهودیان ساکن فدک مطلع کردیدند که لشکر اسلام قلاع خیبررا فتح نموده اند ترسیدند وکفتند محمد که هفت قلعه خیبر را با ان همه استحکام فتح نماید قطعا به سراغ ما هم خواهد امد ما هرکز تاب مقاومت با او را نداریم ولذا شبانه ترک وطن کردند واز فدک خارج شدند وجون مسلمین از این موضوع اطلاع یافتند کمان بردند که فدک باید مثل غنائم دیکر مابین مسلمین تقسیم کردد ولکن خدا ایه کریمه انفال را نازل کردند و اختیار آن را بدست بیغمبر سبرده ند ایه جنین است معنى :

(( اى رسول از تو درمورد انفال مى برسند بکو انفال از ان خدا و رسول اوست وشما بر خلاف امر رسول کارى نکنید وراجع به انفال تشاجر و تنازع نکنید اکر واقعا مومن هستید.
))[1]

انفال جیست در کتاب شریف کافى از حضرت صادق (( ع)) نقل شده که جون در مورد انفال از حضرت سوال کردند فرمود: انفال ما یملک کفارى است که بدون جنک به دست اسلام افتاد ویا کفارى که بدون جنک حاضر شوند با اسلام مصالحه نمایند ودرعوض جزیه بدهند(مثل نصارای نجران که حاضر شدند جزیه بدهند ودر عوض از حملات مسلمین در امان باشند) یا اینکه مردم حاضر شوند جیزى به اسلام کمک نما ییند( از اموال وغیر اموال) ونیز هر زمین مخروبه اى که صاحب ندارد مثل ته رود خانه ها وقله هاى کوه ها وامثال انها تمامى جزو انفال است ومتعلغ به رسول خدا مى باشد وبعد از او مال وصى بیغمبر است وبه هر نحو که بخواهد مى تواند در ان تصرف وبه هر کس که بخواهد بدهد سمهودى مى نویسد: فدک هفت قلعه وملک وسیعى بوده که متعلغ به یک یهودى به اسم مخیریق بوده واو فدک را شخصا به بیامبر بخشید وخود در جنک احد کشته شد وبعضى هم نوشتن که به مرک طبیعى دجار شده بود وبیش از مرک وصیت کرد که بیشواى اسلام هرکونه تصرفى در املا ک او بنما ید مختار است. [2]
حدود فدک

درمجمع البحرین امده است که :
على((ع)) حدود فدک را جنین تحدید کرد : یک سمت ان به سمت عریش مصر وسمت دیکر ان به سمت سیف البحر وجانب دیکر ان به طرف جبل وسمت دیکر ان به سمت دومته الجندل راه داشت و مال واجاره ى ان هر سال بیست و جهار هزار دینارو بنا بر قولى هفتاد هزار دینار بوده است ونیز در تاریخ مضبوط است که روزى هارون رشید ازموسى ابن جعفر تقاضا نمود تا حدود فدک رابه به من بکوید تا ان را به شما باز کردانم حضرت فرمودند : (( این کار را نخواهى کرد لذا از این سوال در کذر.هارون بسیار اسرار کرد ولذا حضرت حدود فدک را جنین بیان کرد: حد اولش: عدن، حد دومش: سمر قند، حد سومش افریقا، وحد جهارمش :منا طاق ارمنیه وبحر خزراست .)) رنک از رخسار هارون برید ودرکمال نا راحتى روبه حضرت کرد وکفت: یک مرتبه بکو تمام ممالک اسلامى فدک است .[3]

ازاین معنا بدست مى اید که فدک بسیار حائز اهمیت بوده ودشمنان اهل بیت((ع)) دانستند که اکرفدک در دست على((ع)) باشد وجنین درامد سرشارى نصیب ان حضرت قرار کیرد ،مردم دنیا برست دور ان حضرت جمع مى شوند وموقعیت انان به خطر مى افتد ، لذا تصمیم کر فتند رک حیات خاندان امامت را با غصب فدک قطع کنند .
فدک جکونه به فاطمه((ع)) رسید؟
علامه مجلسى مى نویسد:
جون قلاع خیبر بدست على ((ع)) فتح شد و یهودیان فدک را به بیامبر هدیه کردند جبریل نازل شد واین ایه را اورد : ((حق ذی القربى را رد نما و نسبت به فقراء ودر راه ماندکان مهربان باش وازاسرف ببرهیز))[4] رسول خدا برسید ذى القربى کیست وحق اوجیست؟ جبرئیل کفت: ((ذى القرباى تو فاطمه ((ع)) حق او فدک است واین درعوض مالى است که مادرش خدیجه در صدر اسلام درراه دین مصرف کرد.)) بس حضرت رسول فدک را به فاطمه بخشید تا ازان او و ذریه اوباشد وفرمود این زمین بدون جنک تصاحب شده ولذا مخصوص من است ومن هم اورا به امرخدا به تومى بخشم .

(( این مطلب ذکر شده)) یعنى : ((انجه را خداوند از اهل قراء که بدون جنک بدست رسول خدا افتاد ( مثل اموال یهودیان اهل فدک ویهودیان بنى قریظه که خود از ترس مسلمین جلاء وطن نمودند ) اختصاص به خدا ورسول و ارحام رسول وایتام وفقرا و در راه ما ندکان دارد و در دست تمام مردم (به نحو شرعى) کردش می کند (انکاه خداوند اختصاص فىء به رسول خدا را تاکید کرده ومى فرماید:)انجه راکه رسول به شما داده باز بذیرید و انجه را که نهى کرد دورى کنید و از مخالفت با امر خدا بترسید جرا که عذاب خدا بسیارشدید وسخت است.)[5]

مرحوم ملا حسن فیض کاشانى در تفسیر شریف صافی در ذیل این ایه مبارکه مى فرماید:ازعلى ((ع)) نقل شده که فرمودند: ((بخدا قسم مراد از ((فى القربى)) ما میباشیم وخداوند ((فىء)) را اختصاص به ما داده است وانکاه افزود: ((خداوند مقام رسول خویش وما را بسیار کرد وکرامى داشته و((فىء))را اختصاص به ما داده تا اینکه از زکات که جرک مال مردم است بى نیاز باشیم.))
غصب فدک:
جناجه اشاره فرمودیم رسول اکرم به امر خداوند سبحان فدک را به دخترش فاطمه ((ع)) بخشید ولذا به على (ع) دستور داد تا اینکه قباله اى دراین مورد بنویسد و ان نوشته راعلى و حسن و حسین (ع) وام ایمن وام سلمه(ودوتن اززوجات صالحه ى بیامبر) امضا نمودند وقباله اى فدک به حضرت زهرا سبرده شد وازسال هفت تا اواخر سال دهم هجرت که سال رحلت رسول کرامى است به مدت سه سال درامد این اراضى را برى حضرت زهرا مى اوردند واو به میل خود ما بین مستمندان تقسیم مى کرد . جون سقیفه بنى ساعده ایجاد شد ابوبکر بعنوان خلیفه تراشیده شد، مسلمین اختلاف کردند وجند فرقه شدند یک دسته که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند زکات نمى دادند ابو بکر بس از تسلط براوضاع متوجه شد که درامد او کفاف اداره مسلمین را نمى دهد از طرفى دیدند که از فدک همه ساله عائدات زیادى نصیب حضرت زهرا وعلى(ع) مى شود و ان مخدره هم مازاد از نفقه ى خودشان را به مساکین وفقرا تقسیم میکند وازباب این کفته اند: ((مردم بندهاى دنیا هستند)) لذاجمع زیادى از اهل مدینه که غالبا هم فقیر بودند به منزل على(ع) امد وشد داشتند.ابوبکربه تحریک عمر بیم ان یافت که اکر فدک در دست فاطمه باشد کم کم مردم به دورعلى کرد ایند وخلافتى که با زحمات بسیاری بدست اوردند بخطر افتد و لذا عاملین حضرت زهرا را که در فدک کار مى کردند بیرون نموده وفدک را تصرف کردند.

سید اشرف الدین عا ملى در فصول المهمه مى نویسد:

(( طرفداران على(ع) وهواخوهان اهل بیت (ع) که تعداد انها 270 نفر تجاوز مى کرد حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند ابوبکر ترسید که جون اهلبیت((ع))درامد سرشارى از خمس ونخلستانهاىفدک دارند براو بشورند لذا در وهله اول تصمیم کرفت دست انها را تهى نکه دارد تا قدرت قیام نداشته باشندود نیا برستان از اطراف انها براکنده شوند. )) عمار زاده جهارده معصوم مى نویسد: ((جون عمردرحمایت ازابوبکرزمینه خلافترا براى خوداستوارمى ساختبه ابوبکر کفت:جز ازراه على کسى درکارتو خللى نمى تواند بنمایداین مردم بندهى بول ومال دنیا هستند بایدعلى وخاندانش را تهى دست نکاه داشت تامردم دنیابرست ازدورانها متوارى شوندتا فدک دردست انها است درامد سرشارىخواهند داشت مردم اطراف انان را مى کیرند وشاید بر حکومت توقیام کنند بهتر است حق خمس فدک رااز انها برکردانى تا بیروانشان از انها روى برکردانند ابوبکر بى درنک این بیشنهادرا به مرحله اجرا کذاشت وعمال فاطمه(( س)) را از فدک بیرون کرد.))[6] بخارى در صحیح خود از عایشه نقل مى کند: ((فاطمه((ع)) جند نفر را فرستاد نزد ابوبکر وشکایت از عمال اوکرد بیغام دادفدک میراث من است وانجه از خمس خیبر باقى مانده بهرما مى باشد دستور بده تا فدک را برکردانند.)) ابو بکر به نمایند کان دختر بیغمبر کفت: ((من از بیغمبر شنیدم که فرمود: ((ما جماعت بیغمبرن ارثى نمى کذاریم)) [7] ابن ابى الحدید معتزلى مى کوید: ((من از این حدیث وجواب ابوبکر درشکفتم زیرا فاطمه در احتجاج خود با ابوبکرکفت: تو وارث بیغمبرى یا اهل او؟)) ابوبکر جواب داد: ((اهل او)) فاطمه((ع)) فرمود: ((اکر جنین است که اهل او ارث مى برند این خلاف حیث است که از بدرم نقل مى کنى)) [8] بارى جون خبر به فاطمه اوردندکه ابوبکر جنین مى کوید دختر بیغمبر جادر ومقنعه خواست وزنان بنى هاشم را خبر کرد وخویشان ونزدیکان را طلبید وبه اتفاق همه انهابه مسجد رسول خدا وارد شد نکتهى قابل تامل اینکه :بنوى که درحیت بدر بزرکوارش یکبا رهم به مسجد نرفت وهمواره درخانه نماز مى خواند واز طریق فرزندش حسن وحسین ((ع)) از منبروسخنان بدرش مطلع مى کشتاینک باید عازم مسجد کرددتا حق مسلم خودرا از غا صبان طلب کند.
خطبه حضرت زهرا در مسجد و احتجاج او با ابوبکر :
در کتاب ناسخ تواریخ در این مورد جنین نوشته : ((فاطمه زهرا بس از کسب اجازه از على((ع)) در حالى که جمعى از زنان بنى هاشمان مخدره را همراهى مى نمودند وارد مسجد کردید وبشت برده قرار کرفتند. جون جشم ان حضرتبه قبر بدر افتادوملاحظه نمودکه ابابکردرعرش منبر به جاى بدربزرک وارش نشسته است ناله ى ازدل بردرد کشید وناله ى ان مخدره را جون اهل مجلس شنیدند دانستند که فاطمه است که با انان قصد صحبت دارد بى اختیار صدا به ناله بلند کردند حضرت قدرى مکث کرد تا اینکه صداى کریه مردم فرو نشست سبس شروع به انشاى این خطبهى شریفه نمودند حمدخداوند راست که ابر رحمت بى منتهاى او بر ما ریزش دارد وشکر مى نمایم از نعمت هاى او که شامل حال ما کرده وهرکز نعمت او به بن بست منتهى نخواهد شد . شهاد ت مى دهم که خدا یکتا وبى شریک است ودلهاى مارا به خلوص عمل وتوحید ویکانکى خویش متصف نموده است وعقول بندکان خویش را به صفت توحید وبرستش خویش منور نموده است . وشهادت مى دهم که بدرم بنده وفرستادهى خداستوخداوند قبل از تعویض رسالت به اوشخص برازنده ومنزه از هر عیب ونقص اخلاقى بوده ولذا منتخب خدا بود. و جون حضرت سبحان اختیار نمود از برای بیغمبر خود خانه ای را که از برای تمام بیغمبران و برکزیدکان از عباد خویش تهیه نموده بود ،(شما ای مردم اتش فتنه ای را که در سینه تان نهفته بودید ظاهر ساختید )و نفاق اندرونی خویش را بروز داده اید و لذا از مرک بیغمبر جیزى نکذشته بود و جرحه سینه ها از مصیبت ان جناب التیام نیافته بود و طولی از دفن بیغمبر نکذ شته بود که اظهار نفاق کردید ،به کجا میروید ؟!ایا به غیر از حکم خداوند میخواهید حکمی را اجرا نمایید ؟بد راهى را انتخاب نموده اید و بد جاى از برای خود تهیه کرده اید ،کسى که به غیر از راه دین اسلام راهی را ببماید ،هرکز از او بذیرفته نخواهد شد و اعمال او قبول نخواهد کشت و در روز قیامت از زیان کاران خواهد بود .

بس خطاب به ابوبکر فرمود :
جه کسى کفته فاطمه از میراث بدر مرحوم است ؟ان کیست که حصار قانونى ارث را شکسته و ایات قران را طبق میل خود تفسیر کرده است ،من از کفتار این بیرمرد غرق حیرتم ،او فکر میکند که خود میتواند میراث ابو قحافه (بدرش را) را در اختیار کیرد اما میراث محمد بر فاطمه حرام است ؟!

این قران است که بر هر جه مخالف حق است خط بطلان کشیده است ،اکنون ایاتی از قران کریم را بر شما میخوانم تا بنکرید که روایت ابوبکر که میکوید ((نحن معاشر الانبیاء لا نورث ))با قران موافق است یا مخالف .

انکاه از سوره ی نمل را خواند :((و ورث سلیمان داوود ))[9] که قران از میراث خوارى سلیمان و میراث کذاری داوود سخن میکوید و که در مورد زکریا می فرماید :ان جناب به خداوند عرضه داشت ((بروردکارا به من فرزندى عنایت کن تا از من و اولاد یعقوب ارث ببرد ))[10] و در سوره ى انفال میفرماید: ((ارقاب و ارحام میت بعضی در ارث بردن بر برخی دیکر مقدم اند ))[11] و در سوره ى بقره می فرماید : ((هر کاه کسى از دنیا رفت ارث او را در ما بین بدر و مادر و منسوبین او بدرستی تقسیم نمایید .))[12] با جنین ایات روشنی که خداوند راجع به ارث میفرماید جطور میکویید من از بدرم ارث و نصیبی ندارم؟ایا بین ما رابطه بدر و فرزندی وجود ندارد ؟ایا من دختر او نیستم ؟یا اینکه میخواهید بکویید من و بدرم از یک ملت نیستیم و از این جهت ارث او را به من نمیدهید ؟یا میخواهید بکویید من از دین بدرم بیرون رفته ام و کافر از مسلمان ارث نمیبرد ؟یا میخواهید بکویید شما به احکام قران از عموم و خصوص ان بهتر از بدرم و بسر عمویم علی اطلاع دارید ؟

انکاه با نکاه تندی به ابوبکر کفت :
((من در روز رستاخیز کریبان تو را خواهم کرفت و حق خویش را تو باز خواهم ستاند ،در ان روزی که حاکم خداست و شاهد محمد است ،روزی که ندامت و بشیمانى بى فایده خواهد بود ،زود است که متوجه شوید ،جه کسی را عذاب اخرت خوار و ذلیل میکند .))

باسخ ابوبکر به فاطمه:
ابوبکر کفت : ((اى دختر رسول خدا ،همانا بدرت نسبت به مومنین ،بسیار مهربان و با کذشت و رحیم دل و نسبت به کفار ،بسیار شدید الغضب و سخت کیر بود و شما (خاندان بیامبر را )دوست دارد ،مکر شخص با سعادت و دشمن ندارد ،مکر شخص شقی و بد عاقبت ،شما عترت بیغمبر ما هستید و تو ای فاطمه بهترین زنان عالم و بدرت بهترین انبیاء کذشته بود ،و تو راستکو میباشی و هرکز دروغ نمیکویی و در عقل و خرد مقام شامخی را دارا هستی و هرکز سزاوار نیست که کسی تو را از حقت محروم کند ،و من خدا را شاهد میکیرم و خداوند به عنوان شاهد کافی است که من از خود رسول خدا شنیده ام که فرمود : ((ما انبیاء هرکز جیزی را به ارث نمیکذاریم ،از طلا و نقره و خانه و زمین و فقط از ما دانش و نصیحت و علم و فضیلت باقی می ماند ،و انجه از متاع دنیویه از ما باقی بماند مربوط به خلیفه ی بعد از ما خواهد بود و به هر نحو که خواسته باشد در ان تصرف میکند )).

انکاه ابوبکر جنین ادامه داد : ای فاطمه !تو بزرکترین زنان عالم هستی و به منزله ی درختی هستی که طیب و طاهر است و صاحب کل های طیب است ،هرکز کسی حق ندارد تو را از مال و اموالت منع کند و تو را از اصلت (که از نسل بیامبر هستى ) جدا کند ،حکم تو ای فاطمه نسبت به اموالت نا فذ است و حتی تمام اموال من در تحت اختیار توست و امر تو در مورد اموال من هم نافذ است لکن هرکز کمان مبر که من نسبت به دستورات بدرت قدمی بر خلاف بر میدارم.(یعنی بی جهت ،استدلال می اورى و من هرکز فدک را به تو باز نخواهم کرداند .)

باسخ زهرا به ابوبکر :

مضمون کلمات حضرت زهرا((س)) در باسخ ابوبکر به نحو فشرده بدین شرح است :

((سبحان الله! ایا بدر من برخلاف قران مجید سخنى مىکوید؟ بس با اینکه در قران ایات ارث بسیار است،وبخصوص اینکه قران بالصراحـه مى فرماید : ((اولاد انبیاء کذشته از بدرنشان ارث مى برند )) جطور ممکن است که بدر من بر خلاف صریح قران فرموده باشد: ((ما انبیاء ارث نمى کذاریم .))

واما اینکه ادعا کردى بیغمبران ارث نمى کذارند وانجه از انان باقى بماند صدقه وامر ان صدقات بعد از بیغمبر به خلیفه منتقل مى شود از جند جهت و مخدوش و با طل است :

اول انکه:این حدیث را بیغمبر کجا فرموده که به غیراز تو وجند نفر از حامیانت، کسى دیکر نشنیده است.؟ اکر بکویى من این حدیث رادر حضور مردم،در بالاى منبر درجواب توکفتم واکرحدیث حقیقت نداشت مسلمین اعتراض مى کردند خواهم کفت : (( اولآ: اکثر مردم این مسجد منافق واسلامشان جز لقلقه زبان جیزى نیست واین کسانى که درمسجدکرد منبر تونشسته اند همان کسانى هستند که مى خواستند رسول خدارا در دره (عقبه) شهید کنند.

ثانیا: وقتى عمر خالد را موظف کرد تا با یکصد نفر با شمشیر هاى برهنه روى زانون کرد منبر تو بنشینند، جه کسى جرات مى کند بر سخنان تو ایراد بکیرد هر جند برخلاف قران باشد؟)) دوم اینکه : مى بایست این حدیث که جعل نمودید- درمورداینکه بیغمبران ارث نمى کذارند طورى جعل مى کردید که بر خلاف سریح قران نباشد لذا باید مى کفتید:(( من از میان انبیا ارث نمى کذارم،اما اینکه جعل کرده اید ((ما طائفه انبیاءارث نمى کذاریم )) بر خلاف منطق قران است زیرا قران مى فرماید (( وورث سلیمان داود ))[13] و((الوالارحام بعضها واولى ببعض فى کتاب الله ))[14] از قول یحیى مى فرماید: (( رب هب لى من لدنک ولیا یرثنى ویرث من ال یعقوب))[15]

ان ترک خیرآ الوصیة للوالدین والاقربین وبا المعرف وحقا على المتقین))[16]

سوم اینکه: مى کویى ارث بیغمبران اموال نیست بلکه فقط علم حکمت ونبوت است ، اکر مى خواستى حدیث جعل کنى لا اقل ((نبوت، راجزومیراث بیغمبران قرار نمى دادى زیرا یکى از بیغمبران بدر من است وهرکز ازان حضرت نبوت به کسى انتقال نمى رسد زیرا برهمه معلوم است که او خاتم بیامبران است وبعد از او بیغمبرى نخواهد امد . جهارم اینکه: همسران بدرم همه از شوهر ارث مى بردند واکنون در منزل بدرم باب به ارث بردن منزل ساکنند ولکن که من دختر اومى باشم از بدر ارث نمى برم!؟

بنجم اینکه : مکر فراموش کردى روزى که شوهرم على ((ع)) وعمویش عباس براى احتجاج نزد توامدند وهریک ادعاى ارث بیغمبر نمودند تو در باسخ انان کفتى: ((رسول خدا فرزند دارد وبا وجود فرزند نه عمو به ارث مى برد ونه بسرعمو.))

ششم اینکه : اکر بیغمبرارث نمى کذارد بس جرا د خترتو عایشه کفت : بیغمبردرحجره من دفن نماید وبنابر عدم ارث خانهاى ان حضرت باید تمامى فروخته شود وجزو صدقات تقسم برفقرا ومساکین کردد بس جرا زوجات ان حضرت را ازخانهایشان بیرون نمى کنى تا فقرا ومساکین مدینه در خانه جایکزین شوند؟!

هفتم : اکر(( برقول حدیث جعلى )) رسولان خدا فرموده باشند ما خانه وعقاروذهب وفضه به ارث نمى کذاریم مراد انان این است که مال دنیا انقدر ارزش ندارد که ما به ان دل خوش کنیم وبعنوان ارث به کسى دهیم بلکه ارثى از ما باقى مى ماند برازنده در خود شان ماست وان ارث،علم حکمت ودانش وفقاهت ماست .

هشتم اینکه : اى ابا بکر به من مى کوى تو صادق در قول ورفتار مى باشى ، اکر مرا راستکو مى دانى جرا مرا در مورد ارث بردن از بدر قبول نمى کنى ؟!

نهم اینکه : مکر قلاع خیبر در سال هفتم حجرت فتح نشد وایه (( وآت ذى القربى حقه ))[17] در همان سال در فتح خیبر در همان سال بعد از فتح خیبر بر رسول خدا نازل شد وان حضرت از طرف خدا مامور نکشت تا فدک را به من بدهد ؟ واز طرفى فدک در حیات بدرم رسول الله سه سال در دست من بود وفدک (( نحله))[18] بدرم مى باشد (( نحله بخششى است که از روى طیبه نفس وکمال رضایت به کسى بدهند )) وبدرم فدک را در حال حیاتش به من بخشید وبخشش به (( ذى رحم )) (( یعنى دیکر قابل باز بس کرفتن نیست )) شرعا لزوم اور است وبنا براین حتى رسول خدا هم حق رجوع به فدک رانداشته بس تو به جه دلیل حق مسلم مرا غصب کردى ؟؟

دهم اینکه : اکر من فدک را ارث خود مى دانم به جهت این است که خواستم به مدارک قران با تو احتجاج کرده باشم (واز این باب مماشت باخصم است ) والا فدک در حیات رسول خدا متعلق به من بوده وبس از نزول ایه ((وات دى القربى )) از ملک رسول الله خارج شد وتو اى ابابکر به جه حقى ملک متصرفى مرا در رسول خدا ازمن کرفتى ؟؟!


جواب ابوبکر جه بود؟؟؟
جون سخنان قاطع ومحکم حضرت زهرا((س)) ابوبکر خود را محکوم دید به ناجار به اخرین تجربه خود متوصل شد وگفت: (( ایا در این ادعاى که مى کویى که بدرت فدک را به تو بخشیده است مدرکى هم دارى.؟ ))

زهرا((ع)) فرمود : (( اى ابوبکر تو بامن بر خلاف تمام دستو رات شرع زیرا در اینکه فدک در حیات رسول خدا به مدت سه سال در تصرف من بود هیج شکى نیست وتو خود مى دانى که تصرف امار ملکیت است واز طرفى که شما مدعى هستید که فدک را رسول الله به من نداده است باید شاهد بیاورید ، نه من، زیرا طبق قاعده شما مدعى هستید وباید اقامه بینه وشاهد نماید ومع ذلک من شاهد اورده ام .

انکاه حضرت زهرا ((ع)) فورا امیر المومنین على ((ع)) وامام حسن وحسبن (( علیهما السلام )) وام ایمن را حاضر کرد

حضرت على((ع)) و حسنین((ع)) به حقانیت حضرت زهرا ((ع))شهادت دادند وجون نوبت شهادت ام ایمن رسید ابتدا روبه ابابکرکرد وکفت : ایا از رسول خدا شنیدهاى که فرمود (( ام ایمن امرءة من اهل جنه)) یعنى ام ایمن از زنان بهشتى است.

ابا بکر کفت : ارى شنیده ام ام ایمن کفت : بس من به کفته رسول خدا از زنان بهشتى خواهم بود وشهادت مى دهم اینکه خداوند سبحان وحى فرستاده به سوى رسول خود به اینکه ((حق ذى القربى را بده )) وان حضرت به امر الهى به زهرا داد .))

ابو بکر به ناجار نوشت تا فدک را تحویل فاطمه (( ع)) دهند ولکن عمردست دراز کرد ونامه را کرفت وباره کرد وکفت :

(( ما هرکز شهادت زن عجمیه را قبول نخواهیم کرد واما على اتش بروى قرص نان خود مى کشد تا نانش بخته شود (( انکه به رسول الله نسبت هذیان مى دهد این کار اذش بعید نیست )) وامام حسن وحسین((ع)) هردو کوکى بیش نیستند ولذا شهادت این دو کوک قبول نیست ( به خدا بنا ه مى بریم از این هجویات مزخرفات وجسارت او).

دراینج بود که حضرت زهرا حق خودرا از دست رفته دید ولذا با ناراحتى مسجد را ترک نمود وبس از تضرع وزارى بر قبر بدر بادلى شکست و مملو از غم به خانه باز کشت مولف کتاب مناظرات علمى بین شیعه وسنى مى نویسد !!!

مولف مى کوید: ملاحظه کنید که تا جه حد جسورانه وجه جسورانه قدم برداشته وجه رفتار نابسندى با تنها دختر حضرت زهرا کرده اند وبى ادبى را به حدى رساندند که :

اولا : دختررسول خودرا که به اعتراف همکان معصومه بود؛ کاذب خواندند واو را با دلى شکسته ومملو از غم از درب مسجد بدرقه کردند وفاطمه که روح وجان رسول خدا بود و غضب ورضایت او مساوى با رضایت رسول خدا بودرنجادند .

در حدیث وارد شده که : روزعلى ((ع)) به ابابکر فرمود (( اکر تمام مردم شهادت دهند که زهرا((س)) مرتکب خلافى شده است در بارهى او جه کارى خواهى کرد ؟))

فرمود : ((حد الهى را براو اجرا مى کنم ))

در این صورت شهادت خداوند را رد کرده اى وشهادت مردم را قبول کردى زیرا خداوند مى فرماید :

(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت ویطهرکم تطهیرا))[19]

در این ایه شریف شهادت به عصمت ومنزله او را مى دهد.

ثا نیا : از متصرف در ملک شاهد مى طلبند با اینکه بطلان جنین کارى بر بى انصاف ترین قاضى نیز معلوم است

ثا لثا : شهادت على ((ع)) را ( که نزد اهل سنت خلیفه رابع و حاکم عادل بشمار مى اید ) رد مى کنند و علنا به حضرت تهمت مى زنند که تو به قصد نفع به همسر شهادت مى دهى تا صاحب نفع شوى !!!!!!!!!!!!!! .

رابعا : شهادت دو روح رسول خدارا رد مى کنند وان دو بزرکوران را که در عقل وخرد از همه جلوتر بودنند را لغو و عبث نعرفى نمودند با اینکه شهادت این دو امام ( شاید در سن کودکى باشند) قطعا مورد قبول اسلام مى باشد بلکه ان دو امام خود با غبانان درخت اسلامند . ( در ضمن رسول خدا یعنى این قدر نا اکاه است که دو کودک را شاهد قرار مى دهد جکونه مى شود رسولى که از جبرئیل بیام مى کیرد (( العیاذى بالله )) جاهل باشدبنظر ممکن است شما قضاوت کنید ) .

خامسا : با اینکه نبى اکرم (( ص)) مکرر مى فرمودند که در اسلام عجم عرب سفید سیاه فقیر وغنى دراسلام بر یک دیکر برترى ندارند ومعیار در فظیلت وبرترى افراد نسبت به هم فقط تقوا است جناجه حضرت سبحان مى فرماید :

(( ان اکرمکم عند الله اتقاکم ))[20]

مع ذلک شهادت ام ایمن را رد مى کنند فقط به این جرم که زن عجمیه است

--------------------------------------------------------------------------------
[1] سوره ى انفال ایه 1
[2] وفاء الوفاء ص 153 بیشواى اسلام ص 373
[3] سبط ابن جوازى تذکرت الخواص ص350
[4] سوره ى اسرى ایه 26
[5] سوره ى حشر ایه هفتم
[6] جهارده معصوم جلد یک صحفه 279
[7] صحیح بخارى جلد سه صحفه 40
[8] شرح نهج البلاغه جلد 4 صحفه 84
[9] ایه ى 15
[10] ایه 5 و6 سوره ی مریم
[11] سوره ى انفال ایه ى 75
[12] سوره ی بقره ایه ى 180
[13] س نمل ایه 15
[14] سوره نساء ایه 16
[15] 6 و5 س مریم ایه
[16] س بقرة ایه 180
[17] سو رهى اسراء ایه 26
[18] یعنى قابل بس کرفتن نیست
[19] سوره احزاب ا یه 33
[20] سوره حجرات ایه 13 

 

منیع

شعری زیبا پیرامون فاطمیه در نوروز

رسیده عید و دلها شاد و خرم

همه در فکر دیدارند با هم

همه آماده اند سفره بچینند

به فکر سفره های هفت سینند

منم در سفره دارم هفت سن را

ولی توام شده با داغ زهرا

بود سین نخستین ، سیلی کین

به روی مادرم با دست سنگین

ببین بر سفره سین دومم را

که سویی نیست در چشمان زهرا

بگویم سین سوم تا بسوزی

که مادر سوخت بین کینه توزی

از این ماتم دل حیدر غمین است

که سین چهارمم سقط جنین است

به روی سفره سین پنجم اینست

سر سجاده اش زینب حزین است

شده سفره پر از اشک شبانه

ششم سین مانده سوت و کور خانه

چه گویم ای عزیز از سین آخر

بود آن سینه ی مجروح مادر

  

منبع : پایگاه اطلاع رسانی روح الامین

اعتراض شدید آیت الله وحید خراسانی نسبت به کشتار شیعیان و سکوت سا

اعتراض شدید آیت الله وحید خراسانی نسبت به کشتار شیعیان و سکوت سازمانهای حقوق بشر / تعطیلی دروس حوزه در روز شنبه

یعه نیوز :
به گزارش «شیعه نیوز»، آیت الله وحیدخراسانی از مراجع تقلید قم با اعلام تعطیلی درس خویش در روز شنبه آینده در اعتراض به کشتار شیعیان پاکستان وبحرین و سکوت مجامع بین المللی اظهار داشتند: با کشتار شیعیان در پاکستان و بحرین آبرویی برای سازمان ملل و طرفداران حقوق بشر در آمریکا و اروپا باقی نمانده است.
ایشان صبح امروز در درس تفسیر خود با اشاره به حادثه کشتار مردان و زنان و کودکان در پاکستان و بحرین از این اقدام خود به عنوان خدمتی ناچیز به عزیزانی که مظلومانه به جرم انتساب به اهل بیت پیامبر به شهادت رسیدند یاد کردندو درس روز شنبه را تعطیل اعلام کردند.
آیت الله وحیدخراسانی با اشاره به موادی از اعلامیه حقوق بشر تصریح کردند: بر طبق این اعلامیه همه انسانها در حرمت و حقوق برابرند چه رئیس جمهور امریکا و چه یک زن روستایی در پاکستان. آیا واقعا حرمت رییس جمهور امریکا و ملکه انگلیس با آن کسانی که تحت ستم حکام حلقه به گوش آنان دست و پا می زنند و از کمترین حقوق انسانی محرومند برابر است؟ آیا رواست که تمام ثروت یک کشور در اختیار یک خانواده باشد و عده ای سالها بدون محاکمه در زندانهای آن کشور از حقوق انسانی محروم باشند؟
ایشان با اشاره به ادعای منشور ملل متحد در مورد این که برای اولین بار چنین مطالبی به صورت قانون در آمده، افزودند:امیر المومنین که تمام دارایی ممالک اسلامی در اختیارش بود هنگام افطار به نان جو و نمک اکتفا می کرد. مقداری که از بیت المال به فرزندش، سبط اکبر پیامبر داد سه دینار بود و همان مقدار را به یک حبشی سیاه پوست عطا کرد. این حقوق بشر است یا آنچه شما ادعا می کنید؟
آیت الله وحیدخراسانی افزودند: اولین مظلوم و رادمرد عالم بشریت پیراهنی را که برای خدمتگزار خود خرید گرانتر از پیراهنی بود که برای خود خرید و هنگامی که آن خدمتگزار خواست که پیراهن بهتر را به حضرت بدهد فرمود: تو جوان هستی و بر من عمری گذشت مراعات حال تو اولی است. این است حقوق بشر یا آنچه در سازمان ملل جریان دارد؟
پایه گذار حقوق بشر، شما سازمانهای بین المللی هستید که در مقابل کشتار کودکان و زنان سکوت کرده اید یا آن کسی که تا پیرمرد نصرانی را در حال گدایی دید فرمود: تا زمانی که جوان بود از او کار کشیدید و به پیری که رسید رهایش کردید؟ و برایش از بیت المال حقوق تعیین کرد.
متن کامل سخنان امروز آیت الله وحید خراسانی به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین .
بحث ما در این آیه کریمه بود: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ و در چند جلسه در این دو قسمت بحث شد. باقی ماند قسمت سوم: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. بحث در این جمله مربوط است به این که تحقیق بشود که امام مبین چیست و کیست که شیء‌ که اعم مفاهیم است حتی بر خدا اطلاق می‌شود ولو “شیء لا کالاشیاء”، با این اطلاق، مصدَّر است به لفظ موضوع برای عموم که کل است. کل شیء، محصی است در این امام مبین.
در قرآن وکل شیء احصیناه به این تعبیر در چهار مورد است: سه مورد: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی کتاب مُبِینٍ. در یک مورد: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. بحثی است بسیار عظیم و شریف به قدر میسور باید تعرض کرد.
ولکن مطلب مهمی که پیش آمده که این تحقیق به جلسه بعد موکول می شود این است که وظیفه‌ی روحانیت و حوزه‌ی علمیه، آن هم حوزه‌ی علمیه‌ی قم که امروز ملاذ و مرجع جمیع ابناء شیعه در اکناف عالم است، وظیفه‌ی این حوزه نسبت به این مسؤولیت چیست.
اولا: وظیفه‌ی حوزه‌ی علمیه یک کلمه است اما آن کلمه کتاب‌ها است؛ آن کلمه کفالت ایتام آل محمد است. کفالت چیست؟ ایتامی که در این جمله هست چه حدی دارد؟ بعد طرف اضافه‌ی این ایتام کیست؟ آیا ما این وظیفه را فهمیدیم؟ آیا ادا کردیم؟ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ.
ایتام آل محمد در پاکستان قتل عام می‌شوند؛ این‌ها که کشته می‌شوند زن و مرد، صغیر و کبیر، این‌ها جرمشان چیست؟ فقط در اثر انتساب به آن مقام، این روزگار را می‌بینند. آیا ما چه کردیم؟ در مقابل چه عکس العملی نشان دادیم؟ در بحرین بر این ایتام چه می‌گذرد؟
به قدری مسئله مهم است… روایات بهت‌انگیز است: اگر کسی دست بکشد بر سر یک یتیم، به عدد هر مویی که از زیر دست او دربیاید – و این نکته‌ی مهمی دارد- یک حسنه در نامه‌ی عمل این شخص نوشته می‌شود، یک نوری به عدد هر شعری خدا به این شخص می‌دهد، که با آن نور ظلمات قیامت را طی کند. این یک دست کشیدن بر سر یک یتیم عادی است.
امیرالمؤمنین ضربت خورد، آن ضربتی که جبرئیل بین زمین و آسمان داد می‌زد: تهدمت والله أرکان الهدی، در همچو هنگامه‌ای او می‌فرمود: الله الله فی الأیتام …ولا یضیعوا بحضرتکم. ایتام در کلام امیرالمؤمنین منحصر به ایتام جسمانی نیست. الله الله فی الأیتام. همان کسی که گفت در آن حال، الله الله فی القرآن، فرمود: الله الله فی الأیتام. این حساب یک یتیم معمولی است.
اما خود پیغمبر چه فرمود؟ فرمود: أنا وکافل الیتیم کهاتین[اشاره به دو انگشت اشاره و وسطی]، باز خود او فرمود: أشدّ من یُتم الیتیم، آنچه که اشد است از یُتم هر یتیمی که پدر را از دست داده، یتیمی آن کسی است که انقطع عن إمام زمانه. این این نص کلام پیغمبر است.
ایتام او الآن قتل عام می‌شوند، حوزه‌ی علمیه چه باید بکند؟ آن خدمت ناچیزی که از ما میسر است فعلا، این است که روز شنبه این حوزه به احترام خون آن شهیدان در پاکستان، آن مظلومین در بحرین، تعطیل است و باید تمام حوزه‌ی علمیه حال عزا به خود بگیرد. اگر فرزند ما بود حال ما چگونه بود؟ آن یتیمان بی‌‌پناه که هم پدر را از دست دادند، هم مادر را…خوشا به حال آن پدرها و مادرها. سلام ما را به تمام عزادارن پاکستان برسانید. اما مردها قطعا در آغوش امیرالمؤمنین اند، اما آن زن‌ها در آغوش صدیقه‌ی کبری اند، مصیبت برای آن اطفال بی‌پناه مانده از همه جا هستند.
بعد از جنگ جهانی دوم، در پاریس، ملل متحد، جلسه تشکیل داد. حقوق‌دانان، متفکرین، سردمداران ممالک، اعلامیه‌ی حقوق بشر را در سی بند تنظیم کردند. این اعلامیه منشور سازمان ملل متحد است، اما مواد قانون سی ماده است، هر ماده‌ای بحثی دارد ولی آنچه که امروز لازم است ،این است که نص اعلامیه این است که تمام زعمای ملل و دول مکلف اند به اجرای این مواد، عدم تخطی از مواد این منشور.
ماده‌ی اول این است که تمام افراد بنی نوع انسان… – خوب این‌ها را دقت کنید، بعد ببینید در جهان چه می‌گذرد و در این آیین چه گذشت- اولین ماده این است که تمام افراد بنی نوع انسان همه آزاد متولد می‌شوند و تمامشان در حرمت و حقوق برابر اند، چه رئیس جمهور امریکا، چه آن زنی که در گوشه‌ی فلان ده است در پاکستان، هم در حرمت، هم در حقوق برابر اند و همه باید با یکدیگر برادرانه زندگی کنند.
این قانونی است که تمام رؤسای جمهور امریکا و اروپا به آن موظف اند و به آن متعهد اند، آیا آن رئیس جمهور اروپا و امریکا و ملکه انگلیس، در حرمت و حقوق، با آن کسانی که در ممالک مستعمره‌ی آن‌ها در زیر دست حکّام و امرای حلقه به گوش آنها دست و پا می‌زنند و از ادنی حقوق انسانیت محروم اند، آیا این برابری است؟ آن درست است یا این؟
ماده‌ی سوم این منشور این است که هر فردی بدون هیچ امتیازی، از هر ملتی، از هر امتی، در زندگی، باید زندگی کند، این یکی؛ باید آزاد باشد، این دو؛ باید از امنیت ملی و شخصی برخوردار باشد، این سه. آیا شیعیان پاکستان و بحرین در زیر دست عمّال شما امنیت دارند؟ آیا سازمان ملل متحد که خود را متعهد به کلمه کلمه این[منشور] می‌داند، عکس العملش در مقابل این قضایا چیست؟ این هم روی سخن با ملل متحد است.
آنچه مهم است این است: در مرئی و منظر دنیا است که آن‌هایی که فرمانبر امریکا و اروپا هستند، یک خانواده! یک خانواده! تمام ثروت آن مملکت، قدرت آن مملکت، در اختیار او است. از آن طرف قانون بردگی را لغو می‌کنند، از آن طرف ملت‌ها را برده‌ی این‌ها می‌کنند. به چه منطق، با چه منشور حقوق بشر، همان حکام در همان ملل متحد کرسی دارند؟ یکی نیست که از آن مردی که ادعا می‌کند دبیر سازمان ملل است، سؤال کند: این کرسی نشین که ثروت آن مملکت را این جور یک خانواده می‌گیرند و می‌خورند و در حساب آن‌ها میلیاردها هست ولی یک عده‌ای سال‌ها بی محاکمه در زندان‌ها از تمام حقوق انسانی محروم اند؟! این است منشور جامعه‌ی ملل؟ این وضع امروز دنیا است.
ماده‌ی دوم. بهت‌آور است این مطالب. ماده‌ی دوم این است: در آنچه آزادی‌های ثبت شده در این منشور است، تمام افراد بشر، بدون امتیاز رنگ، بدون امتیاز نژاد، بدون امتیاز مذهب، بدون امتیاز عقاید، چه عقاید دینی، چه عقاید سیاسی، بدون تمایز، همه، در همه‌ی حقوق و در همه‌ی آزادی‌ها برابر اند و هیچ تمایزی بین احدی از افراد بشر از هر عقیده‌ای، از هر آیینی، از هر نژادی نباید باشد. این منشور. از آن طرف اسلحه، پول‌ها فرستاده می‌شود که زن‌ها بچه‌ها حتما باید کشته بشوند. این است؟ این وضع ملل متحد است؟ آبرو با این بیان برای جامعه‌ی ملل متحد باقی نخواهد ماند ولو آبرو به باد رفته است. از یک طرف زیر دست دبیر کل، این منشور است، از یک طرف چند نفر حق وتو دارند!!! هر دو تا زیر دست یک نفر است! آن کسی هم که اسلحه می‌فرستد ،میلیون‌ها دلار برای آدم‌کش‌ها می فرستد، همان کس همان جا کرسی دارد، منشور هم در دست او هست! آن کسی هم که مردمش آن جور کشته می‌شوند، آن هم یک طرف است، هر دو تا این سی ماده را دارند. این است عدم تمایز.
آنچه بهت‌آور است، این است که نوشته : اول بار در عالم در دنیا برای حقوق بشر این مجموعه در پاریس تدوین شده.
بی‌شرمی این است. اول بار این شده. این هم اثرش. اما هزار و چندی سال قبل از تدوین این منشور، یکنفر پیدا شد، شاهنشاهی ایران، تمام دارایی و ثروت جهان در دستش بود اما وقت افطار به نان جو و نمک افطار می‌کرد لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له بالقرص، برای این که مبادا سفره‌ی یکنفر در حجاز و در یمامه از سفره‌ی او رنگین تر باشد. این است عدم تمایز یا این؟ به باد دادی حقوق بشر را. او احیا کرد حقوق بشر را. دنیا در قبضه‌اش بود سبط پیغمبر را طلب کرد، سه دینار به سبط اکبر پیغمبر خاتم داد. یک حبشی سیاه رنگ را هم از آن طرف صدا کرد، سه دینار هم به دست او داد. این است حقوق بشر یا این که تو ملل متحد آوردی؟
حقوق بشر این است که خودش با خدمتگزارش آمد میان بازار، آن وقتی که شاهنشاهی ایران در قبضه‌ی او بود، رفت کنار دکان بزازی، یک پیراهن کرباس خرید به چهار درهم، یک پیراهن کرباس به دو درهم. آن پیراهن چهار درهمی را داد به خدمتکارش؛ آن پیراهن دو درهمی را خودش پوشید. خدمتگزار گفت: تو امیرالمؤمنینی، آن پیراهن را تو بردار. فرمود: تو جوانی، عمری برای تو گذشته مراعات حال تو اولی است. این است حقوق بشر یا این؟
ای مظلوم عالم. مجری، محیی حقوق بشر در دنیا آن رادمردی است که قدم می‌زد، نگاه کرد: دید یک پیرمرد گدایی می‌کند، تا گدا را دید، فرمود: مگر در مملکتی که من حاکم آن هستم، گدا باید وجود داشته باشد؟ دست اندرکارها معذرت خواستند. گفتند: یا امیر المؤمنین! این گدا نصرانی است. تا این کلمه را شنید برآشفت، فرمود: در مملکتی که من حاکم آن هستم، از این نصرانی در جوانی استفاده کردید، در پیری ولش کردید. همان جا قدم برنداشت تا اسم پیرمرد نصرانی را در دفتر بیت المال با اسم خود فرزندش نوشت. این است حقوق بشر یا آن؟
ختم کلام. حقوق بشر این قتل‌ها است، این شکنجه‌ها است، این ناله‌ی یتیمان است در پاکستان و غیر پاکستان، یا حقوق بشر آنجاست که شنید خلخال از پای یک دختر یهودیه کشیده شده، گفت: اگر کسی آرزوی مردن کند جا دارد. آروزی مرگ می‌کند که چرا در زیر بیرق حکومت او خلخالی از پای یک دختر یهودیه کشیده شده. این است حقوق بشر یا آن؟
افسوس که اول المظلومین شناخته نشد. قیامت انسانیت، وجود او است. آن روزی … آن روزی که دنیا در قبضه‌ی قدرت او بود و ذخائر عالم، قافله‌های شتر در بیت المال او خالی می‌شد خودش آبکشی می‌کرد. از راه آبکشی آنچه در می‌آورد قوتی برمی‌داشت، بعد مازاد را، یک قسمت را شب، یک قسمت را روز، یک قسمت را آشکار، یک قسمت را پنهان انفاق می‌کرد تا این آیه عملی بشود: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً. این است حقوق بشر یا آن ؟

اهل بیت چه کسانی است؟ از منظر اهل سنت

اهل بیت چه کسانی است؟

%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB%20%DA%A9%D8%B3%D8%A7%D8%A1%20%D8%AF%D8%B1%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%86%D8%AF%20%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D8%A8%D9%86%20%D8%AD%D9%86%D8%A8%D9%84 حدیث کساء در کتب اهل سنت 

برای دیدن اندازه بزرگ تصویر اینجا کلیک کنید

أم سلمة رضی الله عنها می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه او بود که فاطمة سلام الله علیها با ظرفی از طعام به نزدش آمد پس پیامبر به او فرمود: شوهر و دو پسرت را نیز فرا بخوان. پس علی و حسن و حسین {علیهم السلام} نیز آمدند و بر او وارد شده و بهمراه او از طعام خوردند در حالیکه پیامبر بر بسترش بود و در زیرش کساء (عبای) خیبری پهن شده بود. أم سلمة می گوید : من در حال نماز خواندن در حجره بودم که خداوند این آیه را نازل فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرهکم تطهیرا پس پیامبر گوشه کساء را گرفت و آنها را پوشانید و دستش را بیرون آورد و بسوی آسمان دراز کرد و گفت: خداوندا اینان اهل بیت منند و خاصه و مخصوص من هستند. پس ناپاکی ها را از آنان بزدای آنان را به نیکی پاک گردان .خداوندا اینان اهل بیت منند و خاصه و مخصوص من هستند. پس ناپاکی ها را از آنان بزدای آنان را به نیکی پاک گردان .
أم سلمة می گوید: من سرم را داخل خانه بردم و گفتم : آیا من هم با شما هستم ای رسول خدا؟
فرمود: تو عاقبت به خیری. تو عاقبت به خیری(یعنی تو بااینکه از صالحات هستی ولی در زمره اهل بیتی که مشمول آیه هستند نمی باشی).

منبع اهل سنت : المسند احمدبن حنبل / صفحه ۲۴۴ / جزء ثامن عشر

استغاثه اهل سنت به امام شیعیان

بسم الله الرحمن الرحیم

استغاثه اهل سنت به امام شیعیان

94806006628774642064 استغاثه اهل سنت به امام شیعیان 

(برای دیدن اندازه بزرگ تصویر  اینجاکلیک کنید )

حسن بن ابراهیم أبو علی الخلال محدث بزرگ حنبلی می گوید:
هر گرفتاری برایم پیش آمد پس به سوی قبر موسی بن جعفر [علیهما السلام] رفتم و به او متوسل شدم پس خداوند مشکلم را برطرف کرد و کارم را آسان نمود.

هدیه امام حسین(علیه السلام) به امیر کبیر

هدیه امام حسین(علیه السلام) به امیر کبیر

آیت الله اراکی فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت:
خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت:
نه
با تعجب پرسیدم
پس راز این مقام چیست؟
جواب داد:
هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم

به نقل از کتاب آخرین گفتارها

خواندن غیر خدا از سوی ابوبکر

بسم الله الرحمن الرحیم

وهابیون ، بر شیعیان اشکال می کنند که چرا مردگان را بعد از مرگشان صدا می کنند . زیرا آنها صدای شما را نمی شوند و کاری نمی توانند بکنند . پس عمل شما شرک است !!!!
حال اگر چنین است و صدا زدن اموات شرک است ، آیا سلف اهل سنت نیز بر این عقیده بوده اند ؟!
بخاری صاحب صحیح ترین کتاب حدیثی اهل سنت ، احمد حنبل یکی از ائمه ی اربعه ی اهل سنت ، و نسائی صاحب یکی از کتب ششگانه ی معروف و معتبر نزد اهل سنت ، چنین نقل کرده اند :
أَقْبَلَ أبو بَکْرٍ رضی الله عنه على فَرَسِهِ من مَسْکَنِهِ بِالسُّنْحِ حتى نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فلم یُکَلِّمْ الناس حتى دخل على عَائِشَةَ رضی الله عنها فَتَیَمَّمَ النبی (ص) وهو مُسَجًّى بِبُرْدِ حِبَرَةٍ فَکَشَفَ عن وَجْهِهِ ثُمَّ أَکَبَّ علیه فَقَبَّلَهُ ثُمَّ بَکَى فقال بِأَبِی أنت یا نَبِیَّ اللَّهِ لَا یَجْمَعُ الله عَلَیْکَ مَوْتَتَیْنِ أَمَّا الْمَوْتَةُ التی کُتِبَتْ عَلَیْکَ فقدمتها
(الجامع الصحیح المختصر ،ج ۱ ص ۴۱۸، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: ۲۵۶ ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا )
أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رضی الله عنه أَقْبَلَ على فَرَسٍ من مَسْکَنِهِ بِالسُّنْحِ حتى نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فلم یُکَلِّمْ الناس حتى دخل على عَائِشَةَ فَتَیَمَّمَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وهو مُغَشًّى بِثَوْبِ حِبَرَةٍ فَکَشَفَ عن وَجْهِهِ ثُمَّ أَکَبَّ علیه فَقَبَّلَهُ وَبَکَى ثُمَّ قال بِأَبِی أنت وَأُمِّی والله لَا یَجْمَعُ الله عَلَیْکَ مَوْتَتَیْنِ أَمَّا الْمَوْتَةُ التی کُتِبَتْ عَلَیْکَ فَقَدْ مُتَّهَا
( الجامع الصحیح المختصر ،ج ۴ ص ۱۶۱۸، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: ۲۵۶ ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة – بیروت – ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا )
ان أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ دخل علیها فَتَیَمَّمَ النبی (ص) وهو مُسَجًّى بِبُرْدِ حِبَرَةٍ فَکَشَفَ عن وَجْهِهِ ثُمَّ أَکَبَّ علیه فَقَبَّلَهُ وَبَکَى ثُمَّ قال بأبی وأمی والله لاَ یَجْمَعُ الله عز وجل عَلَیْکَ مَوْتَتَیْنِ أَبَداً أَمَّا الْمَوْتَةُ التی قد کُتِبَتْ عَلَیْکَ فَقَدْ مُتَّهَا
(مسند الإمام أحمد بن حنبل ،ج ۶ ص ۱۱۷ ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: ۲۴۱ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر )
أَنَّ أَبَا بَکْرٍ أَقْبَلَ على فَرَسٍ من مَسْکَنِهِ بِالسُّنُحِ حتى نَزَلَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فلم یُکَلِّمْ الناس حتى دخل على عَائِشَةَ وَرَسُولُ اللَّهِ (ص) مُسَجًّى بِبُرْدٍ حِبَرَةٍ فَکَشَفَ عن وَجْهِهِ ثُمَّ أَکَبَّ علیه فَقَبَّلَهُ فَبَکَى ثُمَّ قال بِأَبِی أنتوالله لَا یَجْمَعُ الله عَلَیْکَ مَوْتَتَیْنِ أَبَدًا أَمَّا الموته التی کَتَبَ الله عَلَیْکَ فَقَدْ مِتَّهَا
( المجتبى من السنن ، ج ۴ ص ۱۱ ،اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی الوفاة: ۳۰۳ ، دار النشر : مکتب المطبوعات الإسلامیة – حلب – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة )
ابو بکر در هنگام دیدن پیکر مطهر پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) گریه می کند و ایشان را می بوسد و می گوید : ای نبی الله ! پدر و مادرم به فدایت !!!!
حال چرا شیعیان وقتی ” یا علی ” می گویند متهم به شرک می شوند ، ولی چرا وقتی مولای اهل سنت یعنی ابی بکر به پیامبر می گوید ” یا نبی الله ” او را مشرک نمی دانند ؟!!!
به نظر شما دلیل چیست ؟!