هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

پایه گذار قیاس در فقه اهل سنت+سند

پایه گذار قیاس در فقه اهل سنت+سند

حافظان حدیث و تاریخ نگاران اسلامی نامه ای درباره دستور العمل حکومتی و قضائی از عمر به ابوموسی اشعری نقل کرده اند که بیان گر پیش قدمی عمر در مطرح نمودن قیاس است. و اینکه او قیاس را به عنوان یک قاعده فقهی و یک قانون اسلامی در جهت استنباط احکام شرعی پایه گذاری کرد. این نامه هنگامی نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والی حکومت عراق بود و مشتمل بر این فراز است:الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک. پایه گذار قیاس در فقه اهل سنت+سند
ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن…

(البیان و التبیین-جاحظ۲/۲۴ –صحیح مسلم ۱/۲۴-۲۵ — سنن بیهقی ۱۰/۱۵۰ — شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید ۱۲/۹۰-۹۱ — عقدالفرید-ابن عبد ربه ۱/۸۶-۸۸ — تاریخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسیاری از کتب دیگر… .)

بدعت در طلاق+سند

بدعت در طلاق+سند

طلاق سومى که زن مطلقه براى طلاق دهنده جز با محلل شرعى ، حلال نمى شود، سومین طلاقى است که قبل از آن مرد دو بار به زن طلاق داده خود رجوع کرده باشد.

به این معنا که یک بار طلاق داده و رجوع نموده بار دوم طلاق داده و رجوع کرده است ، سپس براى سومین بار که طلاق دهد، دیگر براى او حلال نخواهد شد مگر اینکه شخصى به عنوان محلّل با زن مطلقه همبستر شود. این همان سه طلاقه معروف است که زن براى شوهر حلال نمى شود مگر اینکه شوهر دیگرى با وى تماس بگیرد.

مساله سه طلاقه کردن به اتفاق شیعه و سنی در زمان رسول الله صلی الله علیه و اله و ابوبکر و مقداری از خلافت عمر به روشی که بود شرح داده شد. ولی عمر در زمان خلافتش حکم خدا را عوض کرد. و سه طلاقه کردن در یک مجلس و بدون فاصله را جائز دانست. و روایات اهل سنت در نسبت این بدعت به عمر صریح هستند.

از جمله روایتی که از ابن عباس به طرق متعدد – که همگى صحیح است – روایت شده که گفت : طلاق سوم در عصر پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – و ابوبکر و دو سال اول زمان خلافت عمر، یکسان بود، ولى عمر گفت : مردم درباره امرى که شوق زیادى به آن دارند، عجله مى کنند، خوب است ما هم آن را امضا کنیم و براى ایشان جایز بدانیم ! و بدینگونه (سه ) طلاق با یک لفظ (و بدون فاصله ) را براى آنها تجویز کرد !(۱) بدعت در طلاق+سند
یعنی طبق بدعتی که عمر بنا نهاد اگر مردی یک جا و بدون فاصله به زنش بگوید: اَنْتِ طالِقٌ ثلاثاً زن بر او حرام ابد می شود مگر این که شخصی به عنوان محلل با زن مطلقه همبستر شود !

پی نوشت:

(١)-(صحیح مسلم ک الطلاق باب طلاق الثلاث ج ۴ / ۱۸۴ ط العامرة، ارشاد السارى ج ۸ / ۱۲۷، الدر المنثور ج ۱ / ۲۷۹، الغدیر ج ۶ / ۱۷۸، مسند أحمد ج ۱ / ۳۱۴، سنن البیهقى ج ۷ / ۳۳۶، تفسیر القرطبى ج ۳ / ۱۳۰٫)

الصلاة خیر من النوم+سند

الصلاة خیر من النوم+سند

 

مالک بن انس در کتاب موطأ مى نویسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا کند، دید عمر خوابیده است ، پس گفت : الصلاة خیر من النوم . یعنی نماز بهتر از خواب است. عمر هم دستور داد مؤ ذن ، این جمله را در اذان صبح قرار دهد. (۱) الصلاة خیر من النوم+سند
زرقانى در تعلیق خود بر این روایت در شرح موطأ مالک مى نویسد: این مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است که عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسیدى بگو:  الصلاة خیر من النوم ، الصلاة خیر من النوم  .(۲)

این حدیث را ابن ابى شیبه از هشام بن عروه نقل کرده است . سایر محدّثان بزرگ اهل سنّت نیز آن را روایت نموده اند.

پی نوشت:

(۱) الموطأ للامام مالک ص ۵۸ ح ۱۵۱ ط بیروت.

(۲) ما جاء فی النداء للصلاة ص ۲۵

نهی از متعه زنان+سند

نهی از متعه زنان+سند

خلیفه دوم متعه ازدواج موقت زنها را برداشت و آن را حرام کرد. زمانی که متصدی حکومت شد و کرسی خلافت را غصب کرد گفت:

متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (۱) نهی از متعه زنان+سند
یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم.  یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.

ودر بعضی از نسخه ها آمده:

ثلاث کان علی عهد رسول الله انا انهی عنهن و احرمهن و اعاقب علیهن متعه النساء و متعه الحج و حی علی خیر العمل.  در این سخن عمر به یکی دیگر از بدعتهای خود یعنی حذف حی علی خیر العمل از اذان نیز اشاره کرده است.

مسلمانان اتفاق دارند که نکاح متعه در صدر اسلام شایع بود و صحابه در زمان رسول خدا به آن عمل میکرده اند و در زمان ابوبکر و در پاره ای از عهد عمر نیز بوده. بعد از آن عمر نهی کرد.

میگویند یک سنی مذهب با شیعه مذهب در رابطه با متعه نزاع کردند. سنی از شیعه پرسید که به چه دلیل میگویی متعه حلال است؟ شیعه گفت: دلیل من قول عمر خطاب است که در همه جا نقل کرده اند که او گفت: کانتا فی زمن رسول الله و انا احرمهما. کدام دلیل بهتر از این است که میگوید: در زمان پیغمبر بود؟  پس به فرموده خدا و رسول خدا حلال است و میگفته که من حرام کردم! به او باید گفت که: تو خدا و پیغمبر نیستی به تو چه ربطی دارد ؟ چرا حرام میکنی؟

احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده است از عمران بن حصین که او گفت: نازل شد متعه در کتاب خدا و ما عمل میکردیم به آن و تا رسول خدا بود جمیع صحابه عمل به آن میکردند و نشنیدیم که قرآن نسخ آن را کرده باشد یا رسول الله منع آن نموده باشد. تا آنکه رسول خدا از دنیا رحلت نمود.

در صحیح ترمذی ذکر شده است که: از عبدالله بن عمر پرسیدند که: نظرت راجع به متعه نساء چیست؟ گفت: البته حلال است و آن سوال کننده از اهل شام بود. گفت: پدر تو مردم را از آن نهی کرده است. عبدالله گفت: پدرم نهی کرده است و رسول خدا امر فرموده. من گفته رسول را به جهت گفته پدرم ترک نخواهم کرد.

و در کتب و تواریخ و احادیثذکر شده است که: ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سامه بن اکوع و مغیره بن شعبه و جمعی کثیر از اصحاب و تابعین التفاتی به سخن عمر نکرده اند. و فتوی میدادند که متعه مباح و حلال است و عمل به آن هم میکردند. و میگفتند که چیزی را که ما نزد رسول خدا شنیده باشیم و در حیات او نقیض آن را نشنیدیم از قول عمر برمیگردیم.

در تفاسیر طبری و فخر رازی و ابن حیان و الدر المنثور و ثعلبی در تفسیرش ذکر کرده اند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود:لولا نهی عمر عن  المتعه ما زنی الا شقی.  (۲)یعنی اگر عمر از متعه نهی نمیکرد هیچ زنایی واقع نمی شد مگر برای شقی و بدبخت.

پس باید دانست که منع عمر از متعه  باعث زنا و فحشا در جامعه شد و رواج پیدا کرد. عمر با این عمل خود حکم خدا و رسولش را ابطال نمود و سبب شیوع فحشا گردید و مشمول این سه ایه شد: و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظلمون……فاولئک هم الفاسقون…..فاولئک هم الکافرون. یعنی هر کس به دستور خدا حکم نکند (بر خلاف آن دستور بدهد) او از ستمکاران و از فاسقان و از کافران خواهد بود.

پی نوشت:

(۱)  تفسیر الرازی ج ۲ / ۱۶۷ وج ۳ / ۲۰۱ و ۲۰۲ ط ۱، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج ۱۲ / ۲۵۱ و ۲۵۲ وج ۱ / ۱۸۲، البیان والتبیان للجاحظ ج ۲ / ۲۲۳، أحکام القرآن للجصاص ج ۱ / ۳۴۲ و ۳۴۵ وج ۲ / ۱۸۴، تفسیر القرطبى ج ۲ / ۲۷۰ وفى طبع آخر ج ۲ / ۳۹، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج ۱ / ۴۴۴ فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج ۲ / ۲۰۵ فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج ۸ / ۲۹۳ و ۲۹۴ ط ۱، ضوء الشمس ج ۲ / ۹۴، سنن البیهقى ج ۷ / ۲۰۶، الغدیر للامینی ج ۶ / ۲۱۱، المغنى لابن قدامة ج ۷ / ۵۲۷، المحلى لابن حزم ج ۷ / ۱۰۷، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص ۳۷۴، مقدمة مرآة العقول ج ۱ / ۲۰۰٫

(۲) جاء فی تفسیر الطبری ج ۵ ص۱۹ ، ط الأولى  دار إحیاء التراث العربی. قال الحکم: قال علی رضی الله عنه : لولا أن عمر رضی الله عنه نهى عن المتعة ما زنى إلا شقى

روى القرطبی فی تفسیره  ج ۳ ص ۱۷۰۰  ، ط دار الثقافة  و روى عطاء عن ابن عباس قال : ما کانت المتعة إلا رحمة من الله تعالى رحم بها عباده ولولا نهى عمر عنها ما زنى إلا شقی -و قال السیوطی فی تفسیره الدر المنثور ج ۲ ص ۴۸۶  ، ط دار الفکر – وأخرج عبدالرزاق وأبو داوود فی ناسخه وابن جریر عن الحکم أنه سئل عن هذه الآیة أمنسوخة ؟ قال : لا  وقال علی : لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنا إلا شقی

گرفتن بیعت به چه قیمتی؟+سند


گرفتن بیعت به چه قیمتی؟+سند

نه تنها حضرت علی را حتی در مشورت در امر خلافت دخالت ندادند، بلکه بنابر آنچه جناب ابن ابی شیبه (استاد بخاری) در کتاب المصنف(۱) به آن اعتراف کرده با خاندان وحی و مخالفین دستگاه حاکم به تندی برخورد کردند.وی می نویسد:

زمانی که خلیفة دوم مطلع شد که حضرت علی علیه السلام و گروهی به عنوان اعتراض به دستگاه خلافت، در خانة حضرت فاطمه تحصن کرده اند، به در خانه فاطمه آمد و قسم خورد که اگر افراد خانه با ابوبکر بیعت نکنند، خانه فاطمه را آتش خواهد زد. گرفتن بیعت به چه قیمتی؟+سند
زمانی که با اهل بیت پیامبر اکرم چنین برخوردی شود، آیا سایرین جرأت مخالفت پیدا می کنند؟

پی نوشت:

۱ـ المصنف، ابن ابی شیبه ۸/۵۷۲، کتاب المغازی باب ما جاء فی خلافه أبی بکر

آیا ابن تیمیه راست می گوید؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ الاسلام وهابیت ابن تیمیه حرانی، در قسمتی از کتاب معروف خویش “منهاج السنة” می نویسد:
۱- هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری.
۲- و احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم.
۳- و کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است.
۴- البته کسانی که چنین چیزی را گفته اند، در اثر جاهلیت عربی یا فارسی بوده که بیت رسول برای ولایت از دیگران محق ترند. زیرا که عرب، اهل بیت روسا و همین طور فارسیان خانواده ی پادشاه را مقدم می دانستند.
فلما اتفقوا على بیعته ولم یقل قط أحد إنی أحق بهذا الأمر منه لا قرشى ولا أنصارى .
ولم یقل أحد قط إنی أحق بهذا من أبی بکر.
ولا قاله أحد فی أحد بعینه إن فلانا أحق بهذا الأمر من أبی بکر .
وإنما قال من فیه أثر جاهلیة عربیة أو فارسیة إن بیت الرسول أحق بالولایة لکون العرب کانت فی جاهلیتها تقدم أهل بیت الرؤساء وکذلک الفرس یقدمون أهل بیت الملک .
منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة، ج ۶ صص ۴۵۴ و ۴۵۵ و ۴۵۶
ما این سخنان ابن تیمیه را به ۴ قسمت کرده و درباره ی آن تحقیق مختصری می کنیم. البته به دلیل اهمیت و حفظ شأن قرآن کریم، ابتدا قسمت آخر کلام او را بررسی می کنیم.
*********
قسمت چهارم
ابن تیمیه می گوید: تقدیم اهل بیت فرد، یک اثر جاهلی عربی یا فارسی است.
چقدر از قرآن دور بوده کسی که چنین سخنی رانده است. ما پاسخ این قسمت را صرفا ً با تعدادی از آیات قرآن می دهیم، تا طرفداران مکتب ضالّ و باطل “حسبنا کتاب الله” را سر جایشان بنشانیم!
خداوند متعال اهل بیت حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را مخصوص به رحمت و برکات خویش کرده است:
« رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ » (هود:۷۳)
همچنین اهل بیت نبوت را به شرف اذهاب رجس و تطهیر نائل گردانیده است:
« إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » (الأحزاب:۳۳)
پس آیا خداوند این آیات را در اثر جاهلیت های عربی و فارسی نازل کرده است؟!!! نعوذ و نستجیر بالله.
آیا این حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) ابو الانبیا نیست که از خداوند درخواست می کند تا از ذریه ی او انبیا و امامانی قرار دهد؟!
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ » (البقرة:۱۲۴)
« رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (البقرة:۱۲۸و۱۲۹)
و آیا این خداوند متعال نیست که در آیات بسیاری تائید می کند دعای وی را مستجاب ساخته، نبوت و کتاب را در ذریه ی او قرار داده است؟!
« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ » (الحدید:۲۶)
« وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ » (العنکبوت:۲۷)
« وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ * وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (الأنعام:۸۴-۸۷)
آیا خدای متعال مردم را از حسادت نسبت به آل ابراهیم، همانانی که کتاب و حکمت و حکومت به آن ها بخشیده، بر حذر نداشته است؟!
« أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا » (النساء:۵۴)
البته حتماً از نظر ابن تیمیه تفضیل آل ابراهیم که آل محمد هم از آنند، یک رسم و عادت جاهلی بوده که خدا هم تابع آن شده است!!!
خدایا به تو پناه می بریم از این که بر آنچه به بندگان برگزیده ات بخشیده ای حسد ورزیم. خدایا به تو پناه می بریم از این که با سخنان مان از قول تو عدول کنیم و دیگران را نیز به ضلالت افکنیم. اللّهم إنا نعوذ بک.
*********
قسمت یکم
ابن تیمیه می گوید: هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری.
البته ادعای “اجماع بر خلافت ابوبکر” ادعائی است که یک کودک خردسال نیز می تواند بکند، اما این ادعا تا چه حد با واقعیت سازگار است، امری است که باید آن را اثبات کرد. عدم بیعت امیر المومنین علی (علیه السلام) به مدت شش ماه که در صحیح بخاری ذکر شده، ساده ترین ردّیه بر ادعای اجماع است.
ابن تیمیه ادعا کرده که پس از اجماع بر خلافت ابوبکر، احدی از مهاجرین و انصار نگفته که من از او محق ترم. اگر منظور او از اجماع را امری بدانیم که در سقیفه رخ داد، باید از او بپرسیم قبل از اجماع چه؟! چرا ابن تیمیه پنهان می کند که حباب بن منذر صحابی در سقیفه چه گفت؟!
امام المورخین طبری و به تبع او ابن اثیر و ابن ابی الحدید معتزلی در ماجرای سقیفه ی بنی ساعده نقل می کنند که حباب بن منذر انصاری برخاست و سخنرانی کرد. او جمله ی جالبی بر زبان رانده که ادعای ابن تیمیه را مردود می نماید. او گفته:
ای گروه انصار! به خدا قسم شما از اینان (=مهاجرین) به این امر (=خلافت) محق ترید.
فقام الحباب بن المنذر فقال: یا معشر الأنصار! … فأنتم والله أحق بهذا الامر منهم.
تاریخ الطبری، الطبری، ج ۲ ص ۴۵۸
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج ۲ ص ۳۳۰ – شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۲ ص ۳۸
*********
قسمت دوم
ابن تیمیه می گوید: احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم.
این سخن ابن تیمیه است، اما پس از وقایع سقیفه، اولین و تنها کسی که چنین سخنی را به زبان و قلم آورد، امیر المومنین علی (علیه السلام) بود. ایشان نه تنها در ماجرای بیعت اجباری خود با ابوبکر، بلکه در هنگامه ی برگزاری شورای شش نفری عمر، و نیز بعداً بارها و بارها در دوران حکومت خویش، این مطلب را صراحتاً فرمود. شیعه و سنّی این سخن را فراوان از ایشان نقل کرده اند. در اینجا صرفاً به ذکر یک نمونه از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم.
مقدسی (۴۴۸ – ۵۰۷ هـ) عالم بزرگ اهل سنت، در حدیث صحیح السندی نقل می کند:
علی (علیه السلام) فرمود: (( به خدا قسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از دنیا رفت، در حالی که احدی محق تر از من برای این امر (=خلافت) نبود. ))
حدیث: والله لقد قبض رسول الله – صلى الله علیه وسلم – وما أحد أحق بهذا الأمر منی.
تفرد به عبد السلام بن حبیب عن أبیه عن سلیمان بن میسرة الأحمسی عن طارق.
أطراف الغرائب والأفراد، المقدسی، ج ۱ ص ۲۲۱، ح ۳۱۵
سند این حدیث چنان که گفته شد صحیح است. اکنون نگاهی اجمالی داریم به نظرات دو عالم بزرگ رجالی اهل سنت یعنی ذهبی و ابن حجر درباره ی رجال این حدیث. توجه کنید که “طارق بن شهاب” و “حبیب بن ابی ثابت” از راویان همه ی کتب سته (بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابی داود، ابن ماجه) می باشند.
 
نفر یکم: طارق بن شهاب الاحمسی
له رؤیة. ع
الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج ۱ ص ۵۱۱، رقم ۲۴۵۲
قال أبو داود رأى النبی صلى الله علیه وسلم ولم یسمع منه. ع
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱ ص ۲۸۱، رقم ۳۰۰۰
نفر دوم: سلیمان بن میسرة الأحمسی
وثقه ابن معین. وقال ابن حبان فی ثقات التابعین: روى عن طارق بن شهاب وله صحبة. وقال ابن خلفون فی الثقات:وثقه العجلی ویحیى والنسائی.
تعجیل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة، ابن حجر العسقلانی، ج ۱ ص ۶۲۱، رقم ۴۲۷
نفر سوم: حبیب بن أبی ثابت الاسدی
کان ثقة مجتهدا فقیها . ع
الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج ۱ ص ۳۰۷، رقم ۹۰۲
ثقة فقیه جلیل وکان کثیر الإرسال والتدلیس. ع
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱ ص ۱۸۳، رقم ۱۰۸۷
نفر چهارم: عبد السلام بن حبیب
قال الدارقطنى: عبد الله و عبید الله و عبد السلام بنو حبیب بن أبى ثابت، و کلهم ثقات.
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج ۵ ص ۱۶۰ ، ذیل رقم ۳۱۶ (عبدالله بن حبیب بن أبی ثابت)
خود مقدسی هم از سوی ابن منده و شیرویه توثیق شده است. ذهبی شرح حال وی را در “تذکرة الحفاظ” آورده (ر.ک: تذکرة الحفاظ، الذهبى، ج ۴ ص ۲۷-۳۰) و در جای دیگری وی را راستگو معرفی می کند:
هو فی نفسه صدوق لم یتهم.
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبى، ج ۳ ص ۵۸۷
*********
قسمت سوم
ابن تیمیه می گوید: کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است.
این سخن ابن تیمیه است، اما تصریحات فراوانی از صحابه وجود دارد که آن ها امیر المومنین علی (علیه السلام) را در مساله ی خلافت احق می دانستند. خود ابن تیمیه هم در ادامه ی سخنان پیشینش اذعان می کند که این قول از ابوسفیان و غیر او وارد شده است. البته متذکر می شویم که اهل سنت بسیاری از تصریحات صحابه را با ردّ کتاب یا نویسنده اش نمی پذیرند، لیکن برای حقیقت جویانی که خود را محصور در نوشته جاتی خاص که از فیلترهائی خاص تر گذشته است نمی دانند، این تصریحات حق را از باطل و سره را از ناسره جدا می کند. اگر فرد محقق و حق جو از ابتدا بخواهد تنها کتاب هائی خاص برای مذهبی خاص را قبول کند و بقیه را یکسر باطل بینگارد، فی الواقع محقق و حق جو نیست! زیرا از ابتدا چهارچوبی برای حق و باطل برای خود متصور شده است. اما محقق واقعی به دنبال حقیقت است، اگرچه آن را آشکارا در کتب مذهب پیشین خویش نیابد.
« فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ » (الزمر:۱۷و۱۸)
برای نمونه به ذکر سخنی از صحابی مهم و محبوب قلوب بسیاری از امت اکتفا می کنم. همو که یکی از دو نفری است که مکانشان در اسلام عظیم است و مصیبت وارده از آن دو در اسلام شدید؛ یعنی “عمر بن خطاب” دوم خلیفه ی قرشی.
ابن عباس می گوید: عمر بن من گفت: به خدا قسم بعد وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) همراه تو (=علی) شایسته ترین مردم به امر (=خلافت) بود، مگر این که ما از دو چیز بر او ترسیدیم. پرسیدم: آن دو چیز چه بود؟ گفت: یکی کمی سنّش و دیگری حبّش نسبت به بنی عبدالمطلب.
حدثنا أبو زید : حدثنا محمد بن حاتم قال : حدثنا الحزامی قال : حدثنا الحسین بن زید ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه عن ابن عباس ، قال : مر عمر بعلی وعنده ابن عباس بفناء داره فسلم ، فسألاه : أین ترید ؟ فقال : مالی بینبع . قال علی : أفلا نصل جناحک ونقوم معک ؟ فقال : بلى ، فقال لابن عباس : قم معه ، قال فشبک أصابعه فی أصابعی ، ومضى حتى إذا خلفنا البقیع ، قال : یا ابن عباس ، أما والله إن کان صاحبک هذا أولى الناس بالأمر بعد وفاة رسول الله ، إلا أنا خفناه على اثنتین ، قال ابن عباس : فجاء بمنطق لم أجد بدا معه فی مسألته عنه ، فقلت : یا أمیر المؤمنین : ماهما ؟ قال : خشیناه على حداثة سنه ، وحبه بنی عبد المطلب .
السقیفة وفدک، الجوهری، ص ۵۴
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۲ ص ۵۷
این روایت دارای سند صحیح و معتبر بوده، و همه ی رواتش توثیق و تصدیق شده اند. ضمنا همه ی آنان جزء روات کتب سته ی اهل سنت هستند. همچنین کتاب “سقیفه” تالیف ابوبکر جوهری که ابن ابی الحدید معتزلی این روایت را از آن کتاب نقل کرده، جزء کتب غیر شیعه به حساب آمده و نویسنده اش نزد غیر شیعه موثق است.
الفصل الأول : فیما ورد من الاخبار والسیر المنقولة من أفواه أهل الحدیث وکتبهم ، لا من کتب الشیعة ورجالهم ، لأنا مشترطون على أنفسنا ألا نحفل بذلک ، وجمیع ما نورده فی هذا الفصل من کتاب أبى بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری فی السقیفة وفدک وما وقع من الاختلاف والاضطراب عقب وفاة النبی صلى الله علیه وآله ، وأبو بکر الجوهری هذا عالم محدث کثیر الأدب ، ثقة ورع ، أثنى علیه المحدثون ورووا عنه مصنفاته .
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۱۶ ص ۲۱۰
********
اکنون با دیدن این مطالب، باید پرسید: آیا ابن تیمیه راست می گوید؟!

ابن تیمیه ، نفاق صحابه را اثبات می کند !

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچنان که از کتاب های ابن تیمیه بر می آید ، او دشمنی خاصی با علی بن ابی طالب و اولادش ( علیهم السلام ) داشته است .
توهین های وی به امیرالمومنین ( علیه السلام ) در کتابهای او همچون ” منهاج السنه ” آنچنان صریح و زیاد بود که سبب شد علمای عصر وی او را متهم به نفاق نمایند .
تعصب کورکورانه وی در دفاع از خلفای ۳ گانه و دشمنی مضاعف وی با شیعیان امامیه آنچنان زیاد بود که ابن حجر عسقلانی در مورد وی چنین می گوید :
“ وکم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی ادته أحیانا إلى تنقیص علی رضی الله عنه وهذه الترجمة لا تحتمل أیضاح ذلک وإیراد امثلته  ”
( و زیاده روی وی در توهین به کلام رافضی آنچنان زیاد بود که در ورطه تنقیض مقام علی – علیه السلام – افتاد و این ترجمه مجال روشن نمودن آنها و بیان مثالهایش نیست   )
(لسان المیزان ، ج ۶ ص ۳۱۹ ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : دائرة المعرف النظامیة – الهند )
با مطالعه کتاب ” منهاج السنه ” که بنابر تعبیر زیبای علامه امینی ( علیه الرحمه ) همانا ” منهاج البدعه ” می باشد ، به نکات زیبایی دست می یابیم که عملا عقاید اساسی اهل سنت و وهابیت را زیر سوال می برد . در این نوشتار به یکی از آنها اشاره می کنیم .
ابن تیمیه در کتاب ” منهاج السنه ” چنین می گوید :
“ أن الله قد اخبر انه سیجعل للذین آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة فی قلب کل مسلم لا سیما الخلفاء رضی الله عنهم لا سیما أبو بکر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعین کانوا یودونهما و کانوا خیر القرون
و لم یکن کذلک علی فان کثیرا من الصحابة و التابعین کانوا یبغضونه و یسبونه و یقاتلونه ”
(خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ویژه خلفا و به ویژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترین قرن‌ها بود. اما در باره على این چنین نبود؛ زیرا بسیارى از صحابه و تابعین بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌کردند و با او مى‌جنگیدند.)
(منهاج السنة النبویة ،ج ۷ ص ۱۳۷ - ۱۳۸ ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶ ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم )
بر اساس کلام ابن تیمیه ، جمع کثیری از صحابه با امیرالمومنین علیه السلام دشمنی داشته و ایشان را سب می کردند …
از طرفی در کتب معتبر حدیثی اهل سنت و از جمله در صحیح مسلم آمده که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند :
“ وَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِىِّ الأُمِّىِّ -صلى الله علیه وسلم- إِلَىَّ أَنْلَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ  ”
( قسم به آن که دانه را شکافت و جانداران را آفرید ، همانا عهد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم با من آن است که مرا دوست نمی دارد مگر مومن و دشمن نمی دارد مگر منافق )
(صحیح مسلم ، ج ۱ ص ۸۶ ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی )
پس بنابر این روایت و اعتراف صریح ابن تیمیه ، جمع کثیری از صحابه منافق بوده اند و این چگونه است که اهل سنت و وهابیت ، تمامی صحابه حتی این جمع کثیر منافقان را عادل می دانند و سخنان ایشان را بر روی چشم می گذارند ؟!!

اسناد غدیر از کتب اهل سنت

اسناد غدیر از کتب اهل سنت

 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)

دیدن سایر مدارک  دانلود پاورپوینت اسناد غدیر مستقیم  غیر مستقیم

۲-اعتراف صریح ابن جوزی به کلمه مولا در حدیث غدیر
دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آن‌ها به معنای مالک است و… معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بنده‌ای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .
پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این می‌شود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص.

 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)

۳-ثقلین و غدیر در کنار هم از لسان پیامبر

حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى می‌دهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود:مگر نه این‌ است که گواهى می‌دهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آن‌ها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است.ابن حجر بعد از نقل این روایت بر صحت آن تصریح کرده و به طرق آن نیز اشاره کرده و می‌گوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده‌ است . در این روایت چیزهای است که در آن‌ها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است.ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای۸۵۲ هـ) المطالب العالیة زوائد المسانید الثمانیة ، ج ۱۶ ، ص۱۴۲ ، ح۳۹۴۳ ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث – السعودیة ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۱۹هـ .
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: ۲۴۱ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
اعتراف وحشتناک ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر
و آنچه را که مسلم نقل کرده این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم فرمود: من دو چیز گرانبها در بین شما باقی گذاشتم کتاب خدا، سپس سفارش و ترغیب کرد به کتاب خدا، سپس فرمود : و عترت من ، اهل بیت من ، شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم ، این را سه بار تکرار کرد و این روایتی است که تنها مسلم آن را نقل کرده است .
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
اعتراف وحشتناک دیگر ابن تیمیه در مورد حدیث ثقلین و غدیر
در روایت صحیح از پیامبر صلی الله علیه وآله ثابت شده است که آن حضرت در غدیر خم (میان مکه و مدینه) در حضور مردم خطبه خواند و فرمود: همانا من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم، یکی کتاب خدا است. آنگاه مردم را درباره آن سفارش کرد. سپس فرمود: وعترت من ،‌ اهل بیت من. شما را به خدا سفارش می‌کنم درمورد اهل بیتم . این جمله را سه مرتبه تکرار کرد.
و حسن و حسین از بزرگان اهل بیت رسول خدا و نزدیکترین افراد به آن حضرت است؛ چنانچه در روایت صحیح ثابت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله کسایش را بر علی، فاطمه، حسن و حسین انداخت پس از آن فرمود: خدایا این ها اهل بیت من هستند پس رجس و پلیدی را از آنها دور کن و آنها را پاک گردان.
ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفاى ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵۶۱، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶هـ.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است
که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آنجا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گرانبار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از آنان پیروى نمایید، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است. سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم! چه کسى از جان و مال شما از خود شما سزاوارتر است؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولی تر به جان و مال است آنگاه فرمود:بر هر کسی من ولایت دارم، علی نیز مولای اوست.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 ۴-اعتراف به صحت حدیث غدیر
ترمذی از أبو طفیل
أبی سریحه و یا زید بن أرقم (تردید از شعبه است) از رسول خدا نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود : «هرکس من مولای او هستم ، پس علی مولای او است» .این حدیث حسن و صحیح است ، شعبه این روایت را از میمون بن عبد الله از زید بن أرقم از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده است . أبو سریحه همان حذیفة بن أسید غفاری صحابی رسول خدا است .الترمذی ، محمد بن عیسى أبو عیسى السلمی (متوفای۲۷۹هـ) ، سنن الترمذی ، ج ۵ ، ص ۶۳۳ ، ح۳۷۱۳ ، بَاب مَنَاقِبِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .
محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :
أخرجه الترمذی و قال : «حدیث حسن صحیح» .قلت : وإسناده صحیح على شرط الشیخین .
ترمذی آن را نقل کرده و گفته است که این روایت حسن و صحیح است و من می‌گویم که سند آن با شرائطی که بخاری و مسلم برای صحت روایت قائل هستند ، صحیح است .الألبانی ، محمد ناصر ، سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج۴ ، ص۳۳۱ـ ۳۳۲ ، ناشر : مکتبة المعارف ـ الریاض .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن ماجه قزوینی از سعد بن أبی وقاص
عبد الرحمن ، معروف به ابن سابط ، از سعد بن ابى وقّاص نقل کرده است که در یکى از سال‌هاى حج که معاویة به مکّه رفته بود ، سعد بن ابى وقّاص به ملاقات او رفت . در این هنگام ، حاضران براى خوشحال کردن ، معاویه ، از حضرت على علیه السّلام بدگویی مىکردند .
سعد ، از شنیدن نکوهش آنان ، خشمناک شد و گفت : چنین سخنان نابجا و نابخردانه را درباره بزرگوارى مىگوئید که خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم فرمود :
«من کنت مولاه فعلىّ مولاه» .
و شنیدم خطاب به حضرت على علیه السّلام، مىفرمود:
«انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا أنّه لا نبىّ بعدى»
و شنیدم که فرمود:«لاعطینّ الرّایة رجلا یحبّ اللّه و رسوله ؛ همانا پرچم جنگ را به مردى مىسپارم که خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دوست مىدارد.
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۵ ، ح۱۲۱ ، باب فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر – بیروت .
محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید :
أخرجه ابن ماجة ( ۱۲۱ ) . قلت : و إسناده صحیح (ألبانی، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة‌ ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ،)
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب
عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجة الوداع» که افتخار همراهى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم و در آنجا دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«ألست أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ ؛ آیا من سزاوارتر نیستم به مؤمنان از خود آنها؟ » همگى تصدیق کرده و بله گفتند . باز فرمود :
«ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه ؛ آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آن‌ها سزاوارتر نیستم ؟ » .
باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که فرموده مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على علیه السّلام را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما » .
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۳ ، ح۱۱۶ ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر – بیروت .
البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :صحیح .
محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجة ، ج ۱ ، ص ۲۶ ، ح۱۱۳ ، طبق برنامه المکتبة‌ الشاملة
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن حجر عسقلانی از امیر مؤمنان علیه السلام
حضرت على علیه السّلام فرموده است : رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود ، طولى نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود : اى مردم ! مگر نه این است که گواهى می‌دهید ، خداى تعالى پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند : آرى ! فرمود :مگر نه این‌ است که گواهى میدهید ، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولاى شمایند ؟ گفتند : آرى ! فرمود : بنا بر این ، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند ، به راستى این شخص (على علیه السّلام) مولاى اوست. اینک ، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها مىگذارم که هرگاه به آن‌ها تمسک کنید ، هرگز در منجلاب گمراهى گرفتار نخواهید شد : یکى ، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا مىباشد که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى ، اهل بیت من است .
ابن حجر بعد از نقل این روایت می‌گوید :سند این روایت صحیح است . حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده‌ است . در این روایت چیزهای است که در آن‌ها نیست . اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است .
ابن حجر عسقلانی ، أحمد بن علی بن حجر (متوفای۸۵۲ هـ) ، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة ، ج ۱۶ ، ص۱۴۲ ، ح۳۹۴۳ ، تحقیق : د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری ، ناشر : دار العاصمة/ دار الغیث – السعودیة ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۱۹هـ
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 بزار از زید بن یثیع
ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع به اتفاق همگان روایت کرده اند که از حضرت على علیه السّلام شنیدیم ، سوگند مىداد که اگر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای برخواستند و شهادت دادند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود : مگر نه این که من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۳ ، ص ۳۵ ، ح۷۸۶ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم – بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است
الهیثمی ، علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۵ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة ، بیروت – ۱۴۰۷هـ .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 بزار از سعد بن أبی وقاص
عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۴ ، ص ۴۱ ، ح۱۲۰۳ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن ، مکتبة العلوم والحکم – بیروت ، المدینة الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۹ هـ .
هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :
رواه البزار ورجاله ثقات .این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۷ ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: ۸۰۷ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة ، بیروت – ۱۴۰۷ .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 طبرانی از زید بن أرقم
یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه مىدادیم تا به غدیر خم رسیدیم . در آن جا درختى بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازهاى هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتى را مانند آن روز ندیده بودیم .در آنجا بود که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت . پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم فرمود : هیچ پیغمبرى مبعوث نمىشود مگر آنکه نیمى از مقدار زندگى پیغمبر پیشین خود را عهدهدار مىشود ؛ طولى نمىکشد ، دعوت الهى را اجابت مىکنم و دو اثر گران بار (یا گرانبها) در میان شما به جاى مىگذارم که اگر از خواسته و رویه آنان پیروى نمایید ، هرگز به گمراهى گرفتار نخواهید شد: یکى کتاب خداست و دیگرى عترت من است .سپس دست على علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت : اى مردم ! چه کسى از جان و مال شما ، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند : خدا و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داناتر و اولیتر به جان و مال است آنگاه فرمود :«من کنت مولاه فعلىّ مولاه» .
المعجم الکبیر ، ج ۵ ، ص ۱۷۱ ، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاة: ۳۶۰ ، ناشر : مکتبة الزهراء – الموصل – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی .البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید :أخرجه الطبرانی ( ۴۹۸۶ ) و رجاله ثقات .طبرانی آن را نقل کرده و روایان آن مورد اعتماد هستند .
البانی ، محمد ناصر ، السلسلة الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ، طبق برنامه المکتبة‌ الشاملة .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
۵-اعتراف اهل سنت در مورد رجال حدیث غدیر
شمس الدین ذهبی (متوفای۷۴۸هـ)
محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
شمس الدین ذهبی (متوفای۷۴۸هـ)
من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
محمود الالوسی بغدادی (متوفای۱۲۷۰هـ)
ذهبی گفت : این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا ‌صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن حجر عسقلانی (متوفای ۸۵۲ هـ )
حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند ، سند‌های بسیاری دارد ، که همه آن‌ها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن حجر الهیثمی (متوفای۹۷۴هـ)
در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند : ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند ، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند ، و در نقلی که احمد دارد می گوید : سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیده‌اند
بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد می‌گیرد ، ارزش توجه ندارد.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱هـ)
این حدیث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل کرده اند و احمد مجدداً آن را از بریده بن حصیب و ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی از زید بن ارقم آن را نقل کره اند، هیثمی می گوید: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد دیگری گفته است راویان آن راویان صحیح بخاری هستند .سیوطی می گوید: حدیث غدیر متواتر است.
علت ایراد این حدیث آن است که اسامه به علی گفت : تو مولای من نیستی ؛ بلکه مولای من پیامبر است ، رسول خاد صلی الله علیه وآله پس از شنیدن این سخن فرمود : هر کس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱هـ)
هیثمی گفته است که راویان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جای دیگر گفته که روایان آن راویان صحیح بخاری هستند و مصنف (سیوطی) گفته است که حدیث غدیر متواتر است .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 أبو حامد غزالی (متوفای۵۰۵هـ)
از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :
«افتخار ، افتخار ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 ملا علی قاری (متوفای۱۰۱۴هـ)
حدیث غدیر بدون شک صحیح است ؛ بلکه بعضی از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است :
این حدیث را در زمان خلافت علی علیه السلام بعد از اختلافی که در باره آن پیش آمد، سی تن از اصحاب شهادت دادند که آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده اند.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفای ۱۱۶۲هـ)
حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را طبرانی و احمد وضیاء در کتابش المختارة، از زید بن ارقم وعلی و سی نفر از صحابه نقل کرده اند، پس حدیث متواتر و مشهور است.
العجلونی الجراحی ، إسماعیل بن محمد ، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس ، ج ۲ ، ص ۳۶۱ ، رقم : ۲۵۹۱
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 محمد ناصر البانی (۱۳۳۲هـ . ۱۹۱۴م ؛ ۱۴۲۰هـ – ۱۹۹۹م)
رای حدیث غدیر سند‌های بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع اسناد آن را ذکر کرده اند ، ومن آنچه آورده‌ام اندکی از آن است که هر کسی پس از آشنائی با اسناد آن یقین به صحت پیدا می کند . ابن عقده همه راه‌های نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بنا بر بعضی از اسناد ، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد ، حسن دانسته است .
خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه ؛ اللهم وال من والاه ] صحیح هستند ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است … .
البانی ، محمد ناصر (معاصر) ، السلسلة الصحیحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹
  اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفای۱۱۸۲هـ)
گروهی از بزرگان و پیشوایان در دانش حدیث ؛ مانند : احمد حنبل و حاکم نیشابوری و ابن ابی شیبه و ابن ماجه حدیث : من کنت مولاه… را با سند روایت کرده‌اند . برخی از پیشوایان آن را از احادیث متواتر شمرده اند .
الحسنی الصنعانی ، محمد بن إسماعیل الأمیر ، توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار ، ج ۱ ، ص ۲۴۳ ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید ، ناشر : المکتبة السلفیة – المدینة المنورة .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
سبط بن جوزی (متوفای ۶۵۴هـ)
دانشمندان متخصص در تاریخ اسلام اتفاق دارند که قصه غدیر بعد از باز گشت رسول خدا ‌صلی الله علیه وآله ‌‌از حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة اتفاق افتاد ، اصحاب و یارانش را صد و بیست هزار نفر بودند جمع کرد و درسخنرانی اش فرمود : هر کس من او را مولا و رهبرم ؛ پس علی ، مولا و رهبر او است ، در این روایت با صراحت نه با کنایه و اشاره رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را پیشوا قرار داد.‌‌
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 علامه شمس الدین الجزری الشافعی (متوفای۸۳۳هـ)
وی پس از نقل حدیث غدیر می گوید: این حدیث از این جهت حسن واز جهات زیادی صحیح و از جهت امیر المؤمنین علی و رسول خدا متواتر است، گروههای زیادی از گروههای زیادی دیگر آن را روایت کرده اند، سخن کسانی که بدون آگاهی از دانش حدیث آن را ضعیف دانسته اند ارزشی ندارد ونباید به آن اعتنا کرد.
الجزری الشافعی ، أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد بن محمد ، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
۶-«مولی» به معنای «اولی»
محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای ۲۵۶هـ) :
وی در تفسیر سوره حدید می‌نویسد :باب تفسیر سُورَةُ الْحَدِیدِ قال مُجَاهِدٌ … «مَوْلَاکُمْ» أَوْلَى بِکُمْ .
مجاهد گفته است : (مولاکم) به معنای (اولی) و برتر به شما است .
البخاری الجعفی ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ) ، صحیح البخاری
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
الکلبی ، محمد بن السائب ، (متوفى ۱۴۶ هـ) ؛
محمد بن سائب کلبی از علمای پرآوازه لغت عرب در قرن دوم از کسانی است که تصریح کرده است که «مولی» به معنای «اولی» می‌آید .
فخر رازی ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسیر آیه « هی مولاکم وبئس المصیر (الحدید / ۱۵) » می‌نویسد :در لفظ (مولی) چند نظریه وجود دارد ، یکی از آن سخنان از ابن عباس است که گفته است: (مولاکم) یعنی فرجام و عاقبت . توضیح آن این است که (مَولی) از (وَلِی) به معنی نزدیک بودن است ؛ یعنی آتش جایگاه شما است که به آن نزدیک می شوید و به آن می رسید .
سخن دوّم از کلبی است که می‌گوید : (مولی) یعنی اولی و بر تر از شما به خود شما است .
الرازی الشافعی ، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج ۲۹ ، ص ۱۹۸ ، ناشر : دار الکتب العلمیة – بیروت ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل می‌کنند :
( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است .تفسیر البحر المحیط ، ج ۵ ، ص ۵۳ ، تحقیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود – الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د.زکریا عبد المجید النوقی ۲) د.أحمد النجولی الجمل ، ناشر : دار الکتب العلمیة – لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۲۲هـ -۲۰۰۱م .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 أبو حیان اندلسی ، نظر کلبی را این گونه نقل می‌کنند :
( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الکلبی هو أولى بنا من أنفسنا فی الموت والحیاة .(او مولای ما است) یاور و نگاهدار ما است ، کلبی گفته است : مولی به معنای اولی و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگی است البغوی ، الحسین بن مسعود (متوفای۵۱۶هـ) ، تفسیر البغوی ، ج ۲ ، ص ۲۹۹ ، تحقیق : خالد عبد الرحمن العک ، ناشر : دار المعرفة – بیروت
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
أبی عبیدة ، معمر بن المثنی ، (متوفای ۲۱۰هـ)
«هِیَ مَوْلاَکُمْ» أولى بکم .این مولای شما است ؛ یعنی اولی و برتر است به شما .
التیمى ، أبو عبیدة معمر بن المثنى ، مجاز القرآن
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 أبو بکر الأنباری (متوفای ۳۲۸هـ)‌‌‌
ابوبکر انباری گفته : مولی به معنای اولی است ، و این فرمایش خداوند : (النار هی مولاکم) ؛ یعنی نار اولی است برای شما . در شعر لبید هم به معنای اولی آمده است : دو گروه متخاصم گمان بردند که ترسناک تر و سزاوارتر برای ترس و وحت پشت سر و روبرو است .
الأنباری ، أبو بکر محمد بن القاسم (متوفای۳۲۸هـ) ، الزاهر فی معانی کلمات الناس
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
إبن منظور الأفریقی (متوفای ۷۱۱هـ)
ابن منظور مصری که کتاب لسان العرب او از برترین کتاب‌های لغت به شمار می‌رود ، با استشهاد به شعر معروف لبید تصریح می‌کند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است :
وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب .
(ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .الأفریقی المصری ، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ) ، لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۴۱۰ ، ناشر : دار صادر – بیروت ، الطبعة : الأولى
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
الدقیقی النحوی (متوفای۶۱۴هـ)
وی نیز که از بزرگان علم لغت در قرن هفتم به شمار می‌ورد ، تصریح می‌کند که «مولی» به معنای «اولی» می‌آید :
وقال تعالى : «مأواکم النار هی مولاکم» أی أولى بکم .
خداوند فرمود : جایگاه شما آتش است، یعنی آتش اولی و برتر است برای شما .
الدقیقی النحوی ، سلیمان بن بنین (متوفای۶۱۴هـ) ، اتفاق المبانی وافتراق المعانی ، ج ۱ ، ص ۱۳۸ ، تحقیق : یحیى عبد الرؤوف جبر ، ناشر : دار عمار – الأردن ، الطبعة : الأولى ، ۱۴۰۵هـ ۱۹۸۵م
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 الحسینی الزبیدی (متوفای ۱۲۰۵هـ)
الزبیدی در تاج العروس به استشهاد به شعر معروف لبید تصریح می‌کند که «مولی» در این شعر به معنای «أولی» است :
وأما قول لبید : فعدت کلا الفرجین تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فیرید أنه أولى موضع أن تکون فیه الحرب .
(ترجمه شعر قبلا ذکر شد) در شعر لبید : از (مولی المخافة) این چنین قصد شده است که : سزاورتر و بر ترین مکان که در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .
الحسینی الزبیدی ، محمد مرتضى (متوفای۱۲۰۵هـ ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج ۴۰ ، ص ۲۵۴ ، تحقیق : مجموعة من المحققین ، ناشر : دار الهدایة
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 أبو البقاء الکفوی (متوفای ۱۰۹۴هـ) :
کفوی از بزرگان لغت در قرن یازدهم است . وی در کتاب مشهورش الکلیات در باره کلمه (مولی) می ‌نویسد :
«مأواکم النار هی مولاکم» أی : هی أولى بکم .
جایگاه شما آتش است ؛ یعنی اولی و سزاوار تر برای شما است .
الکفوی الحنفی ، أبو البقاء أیوب بن موسى الحسینی ، (متوفای۱۰۹۴هـ) ، الکلیات معجم فی المصطلحات والفروق اللغویة ، ج ۱ ، ص ۸۷۰ ، تحقیق : عدنان درویش – محمد المصری ، ناشر : مؤسسة الرسالة – بیروت – ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابن حجر عسقلانی متوفی ۸۵۲
ابن حجر عسقلانی در شرح این مطلب می‌نویسد :
قوله مولاکم أولى بکم قال الفراء فی قوله تعالى «مأواکم النار هی مولاکم» یعنی أولى بکم وکذا قال أبو عبیدة وفی بعض نسخ البخاری هو أولی بکم وکذا هو فی کلام أبی عبیدة .
فراء در توضیح آیه شریفه : (ماواکم النار هی مولاکم) گفته است : مولی به معنای اولی و برتر به شما است ، ابوعبیده نیز چنین گفته است و در بعضی از نسخه‌های بخاری به معنای «او اولی به شما است» آمده است ، و همچنین است در سخن ابوعبیده .
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۸ ، ص ۶۲۸ ، تحقیق : محب الدین الخطیب ، ناشر : دار المعرفة – بیروت .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
۷-معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا
ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می‌دانستند :
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد :پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم ، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ،‌ دین دار و پیرو حق بود .پس از مرگ ابوبکر ،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۱۳۷۸ ، ح ۱۷۵۷ ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .
در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌کند که ابوبکر خود را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و … می‌دانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و … می‌دانید.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
الإمام أبی عوانة یعقوب بن إسحاق الاسفرائنی متوفی ۳۱۶هـ
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است … سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم …
نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
إبن أبی شیبة الکوفی متوفای۲۳۵ ه
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است … سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم …إبن أبی شیبة الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار
نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند .حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :
متقی هندی گوید: خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد ، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند ، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحت‌ها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند ، به کمک خدا نه از چیزی می ترسم و نه سرگردانی احساس می کنم .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می‌دانست :
ابن عساکر گوید: وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبه‌ای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبه‌ای خوانده نشد ، پس از حمد و ثنای الهی گفت : من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم ، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را می‌پذیرفت …
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
انتصاب عمر به عنوان ولی
ابوبکر به عثمان گفت بنویس : این سفارشی است به مسلمانان ؛ اما بعد … سپس بیهوش شد ، عثمان نوشته را ادامه داد ، عمر بن خطاب را جانشین خودم بر شما قرار دادم ، سپس ابوبکر به هوش آمد ، گفت : آنچه نوشته‌ای برایم بخوان ؟ عثمان خواند و نام عمر را برد ، ابوبکر تکبیر گویان به عثمان گفت : خدا تو را پاداش نیکو دهد .
آنگاه ابوبکر دست‌ها را بلند کرد و گفت : خداوندا من عمر را بدون اجازه پیامبرت جانشین قرار دادم ، جز صلاح آنان و جلوگیری از فتنه قصدی نداشتم ، تو خود آگاه تری که من در آستانه سفرم ، پس تلاش کردم تا بهترین و نیرومند ترین آنان را که حریص بر پیشرفت آنان باشد بر گزینم . او را از جانشینان هدایتگر که از پیامبر رحمت و صالحان پیروی نماید قرار ده ، و مردم را شایسته رهبری او گردان .
و نیز این عهد نامه را برای مسلمانان شام و فرماندهان ارتش فرستاد و به آنان گوشزد نمود که : بهترین فرد از میان شما را امیر و رهبر شما قرار دادم .
التمیمی البستی ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ) ، الثقات ، ج ۲ ، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳ ، تحقیق السید شرف الدین أحمد ، ناشر : دار الفکر ، الطبعة : الأولى ، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
انتصاب عمر به عنوان ولی
ابوبکر در نامه‌ای به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشین قرار دادم ، و در این کار جز خیر خواهی برای مسلمین نخواستم ، سپس ابو بکر از دنیا رفت و شب بدنش دفن شد .
الجزری ، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای۵۴۴هـ) ، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج ۴ ، ص ۱۰۹ .
استفاده از ماده «خلیفه» و «ولی» در این روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از این دو کلمه یک معنی استنباط می‌کرده‌اند و «ولی» همان معنایی داشته است که «خلیفه» داشته است .
نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولی» استفاده می‌کند ؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو کلمه «ولی» و «خلیفه» در کنارهم استفاده کرده‌اند
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
۸-مقارنه ولایت رسول خدا و ولایت امیر مؤمنان علیها السلام 
رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» از مردم اقرار گرفت که آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم ؟ «ألست أولی بکم من انفسکم» . وقتی همه مردم سخن آن حضرت را تصدیق کردند ، بلا فاصله بعد از آن فرمود : پس هرکس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است .
بسیاری از روایات غدیر که از طریق اهل سنت نقل شده ، جمله «الست أولی بالمؤمنین من انفسهم» را به همراه دارد که ما در مقاله «تواتر حدیث غدیر» به این روایات اشاره و صحت آن‌ها را ثابت کرده‌ایم . ولی در این جا فقط به شش روایت بسنده می‌کنیم :
۱ . در روایت ابن ماجه آمده است که آن حضرت فرمود :
فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ … .
فرمود: آیا من از جان مؤمنان به آنان بر تر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: آیا من نسبت به هر مؤمنی بر جان او برتر نیستم؟ گفتند: آری چنین است، فرمود: این علی رهبر و سر پرست هر کسی است که من مولای او هستم…..
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ،
محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت می‌گوید :
این روایت را ابن ماجه نقل کرده است و سند آن نیز صحیح است.
أخرجه ابن ماجة ( ۱۲۱ ) . قلت : و إسناده صحیح .
ألبانی ، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة‌ ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ، طبق برنامه المکتبة الشاملة .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
۹-اعتراف به امامت درحدیث غدیر
محمد بن طلحة شافعی (متوفای ۶۵۸هـ) :
وی در کتاب کفایة الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک … ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامی‌ات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) می‌نویسد :
وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیة وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره ( ص ) .
این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر می‌آید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل می‌شود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .
الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 ۱۰-استدلال های امام علی به غدیر
حضرت على علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود : سوگند مىدهم هر مرد مسلمانى که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنى را که در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است ، از جا برخیزد . سى تن از مردم براى اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیارى شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین على علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود :
آیا می‌دانید که من شایسته‌تر به مؤمنان از خود آنها مىباشم ؟ همگى فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را تصدیق کردند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
هر کس من مولای او هستم ،‌ این [علی] مولای او است ، پروردگارا ! دوست على را دوست بدار ، و دشمن على را دشمن بدار .
ابو طفیل گفت : از میان جمع در حالى بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتى مىکردم ، و در بازگشت از اجتماع مردم ، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم : از على چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم ! «زید» گفت : آنچه را که شنیدى انکار مکن ! به دلیل آن که، آنچه را که استماع کردهاى من خود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدهام !
هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :
رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای۸۰۷ هـ ) ج ۹ ، ص ۱۰۴ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهرة , بیروت – ۱۴۰۷ .
این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ؛ غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
سعید بن وهب گوید : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام پنج تن و یا شش تن برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود:هر کس من مولای او هستم ، این علی نیز مولای اوست.هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح .(مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۴ )
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 ابو اسحاق از عمرو بن ذى مرّ ، سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده است که هر سه به اتفاق هم گفتند که شنیدیم حضرت على علیه السّلام سوگند مىداد که هر کسى از شما از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده ، شنیده است ، شهادت خود را اعلام نماید . سیزده تن از حاضران از جای خود برخاستند و گواهى خود را اعلام داشتند که از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله شنیدیم ، فرمود :
آیا من از جان مؤمنان سزاوراتر از خود آنها نیستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند . در این هنگام دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه واحبّ من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله» .
هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة .مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۵ .
این روایت را بزار نقل کرده و تمام راویان آن ، راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز قابل اعتماد است .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
أبی اسحاق از سعید بن وهب و از «زید بن یثیع روایت کرده است که هر دو تن گفتند : حضرت على علیه السّلام در رحبه ، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنى در حق من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد . در این هنگام شش تن از کنار سعید بن وهب و شش تن از کنار زید بن یسع برخاستند و گواهى دادند که آنان در آن روز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند ، خطاب به مردم فرمود :
آیا خداوند از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نیست ؟حاضران گفتند :آرى ! خدا بر همگى آنان اولویت دارد.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
بارخدایا هرکه من مولای او هستیم ، این علی مولای اوست ، بارخدایا دوست بدار کسانی که او را دوست دارند و دشمن باش با کسی که با او دشمنی ورزد.
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)
 اعتراف وحشتناک البانی در مورد استدلال حضرت علی در مورد غدیر را ببینیم
عبد الله پسر احمد در آنچه بر مسند احمد افزوده است ، از سعید بن وهب و زید بن یثیع نقل کرده که این دو نفر گفته‌اند : علی در رحبه مردم را سوگند داد که هر کس حدیث غدیر را از رسول خدا شنیده است از جا بر خیزد . بعد از شش نفر از کنار سعید و شش نفر از کنار زید شهادت دادند … و در حدیث چهارم ـ در طریق داشت دوّم و سوّم ـ نیز این روایت گذشت . سند آن نیکو است و بزار نیز همانند آن را به شکل کامل‌تری نقل کرده است. و برای این روایت سند‌های بسیاری وجود دارد که طایفه بزرگی از علما آن را نقل کرده‌اند ؛ از جمله هیثمی در مجمع الزوائد .
من نیز تا اندازه‌ای که در توانم بود این روایات را بعد از تحقیق سند‌های آن ، آن‌هایی را که سندش قطعی بوده نقل کردم وگر نه این روایت طرق بسیاری دارد . و ابن عقده نیز آن را در کتابی جدا‌گانه آورده است .
ابن حجر عسقلانی در باره حدیث غدیر گفته : بعضی از روایات غدیر صحیح و بعضی از آن حسن هستند . و خلاصه این که این حدیث با هر دو قسمتش [ من کنت مولاه ... اللهم وال من والاه] صحیح است ؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه برای کسانی که در سند آن تحقیق کرده‌اند ، مطلب آشکاری است و من به اندازه کافی آن را ذکر کردم .
 اسناد غدیر در کتب اهل سنت همراه با اسکن (ویژه نامه)

احمدبن حنبل امام یکی از فرقه های اهل سنت این کار را جایز دانسته

برخلاف بسیاری از وهابیون و اهل سنت که دست کشیدن و یا بوسیدن هر قبری حتی قبر نبی اکرم را جایز نمیدانند و به همین خاطر شیعیان را بسیار مذمت میکنند و تهمت شرک به ایشان میزنند ولی احمدبن حنبل امام یکی از فرقه های اهل سنت این کار را جایز دانسته است!!

15290011205217168642 احمدبن حنبل : بوسیدن قبر پیامبر جایز است

امام أحمد بن حنبل دست کشیدن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بوسیدن آن را جایز می دانست.

منبع از اهل سنت : معجم الشیوخ الذهبی / صفحه ۵۵

عائشه زکات نمیدهد+سند

عائشه زکات نمیدهد+سند

3ugwhfj8pi عائشه زکات نمیدهد+سند

 

عائشه میگوید : روزی رسول خدا وارد خانه شد ، در دست من چیزی دید ، فرمود : اینها چیست عائشه ؟ گفتم : وسایلی است که برای آرایشم درست کردم ، فرمود : آیا زکاتشان را دادی؟ گفتم : نه ! فرمود : زکات انسان را از آتش دور میکند(کتاب : آداب الزفاف مولف : ناصرالدین البانی صفحه و رقم : ۲۶۳ _حدیث ۲)

این حدیث در بسیاری از کتب اهل سنت بارها نقل شده است که به عنوان نمونه به بعضی اشاره میکنیم :
۱ – دخل علی رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک یا رسول اللهِ قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله قال هو حسبک من النار(
الراوی: عائشة المحدث: أبو داود – المصدر: سنن أبی داود – الصفحة أو الرقم: ۱۵۶۵)
۲ – دخلنَا على عائشةَ زوجُ النبی صلى الله علیه وسلم فقالت دخلَ علیَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه فرأَى فی یدی فتخاتٍ من ورقٍ فقال ما هذایا عائشةُ فقلتُ صنعتهنّ أتزینُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ صلى الله علیه وسلم فقال أتؤدّینَ زکاتهنّ فقلت لا أو ما شاءَ اللهُ من ذلکَ قال هنّ حسبکِ من النارِ(الراوی: عبدالله بن شداد بن الهاد اللیثی المحدث: الدارقطنی – المصدر: سنن الدارقطنی – الصفحة أو الرقم: ۲/۲۷۴)
۳ – دخل علیّ رسولُ اللهِ صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدِی سخابا منروقٍ ، فقال : ما هذا یا عائشةُ ؟ فقلت : صنعتهنّ أتزینُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ ! فقال : أتؤدّینَ زکاتهنّ ؟ فقلت : لا ، أو ما شاءَ اللهُ من ذلکَ . قال : هی حسبکِ منالنارِ(الراوی: عائشة المحدث: البیهقی – المصدر: السنن الصغیر للبیهقی – الصفحة أو الرقم: ۲/۵۶)
۴ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک بهن قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله من ذلک قال هن حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: محمد ابن عبدالهادی – المصدر: تنقیح تحقیق التعلیق – الصفحة أو الرقم: ۲/۲۱۲)
۵ – دخل علیّ رسولُ اللهِ صلى الله علیه وسلم، فرأَى فی یدیِ فتَخَاتٍ من ورِقٍ ، فقال :ما هذا یا عائشةُ ؟ فقلت :صنعتهنّ أتزیّنُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ . قال : أتؤدّینَ زکاتهنّ ؟ قالت : لا(الراوی: عائشة المحدث: ابن حجر العسقلانی – المصدر: إتحاف المهرة – الصفحة أو الرقم: ۱۷/۱۹)
۶ – حدیث عائشة : أنها دخلت على رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدها فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة : فقالت : صنعتهن أتزین لک بهن یا رسول الله ، قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قالت : لا ، قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن حجر العسقلانی – المصدر: التلخیص الحبیر – الصفحة أو الرقم: ۲/۷۶۴)
۷ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک یا رسول الله قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله قال هو حسبک من النار(
الراوی: عائشة المحدث: العینی – المصدر: عمدة القاری – الصفحة أو الرقم: ۹/۴۸)
۸ – أنه صلى الله علیه وسلم رأى فی ید عائشةحلقات من ورق فقال : ما هذا ؟ قالت : أتزین لک یارسول الله ، قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قالت : لا قال : هی حسبک من النار(الراوی: – المحدث: الهیتمی المکی – المصدر: الزواجر – الصفحة أو الرقم: ۱/۱۷۱)
۹ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم وفی یدی فتخات من ورق فقال:ما هذا یا عائشة؟ فقلت: صنعتهن أتزین لک یا رسول الله قال: أتؤدین زکاتهن؟ قلت: لا، أو ما شاء الله قال: هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۱۲۵/۴)
۱۰ – عن عائشة رضی الله عنها أن النبی صلى الله علیه وسلم رأى علیها فتخات من فضة فقال : ما هذا یا عائشة؟ قلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله . فقال : أتؤدین زکاتهن؟ قلت : لا . أو ما شاء الله . قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۸۷/۱۴)
۱۱ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم وفی یدی فتخات من ورق فقال: ما هذا یا عائشة؟ قلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله . فقال : أتؤدین زکاتهن؟ قلت : لا . أو ما شاء الله . قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۹۲/۱۴)
۱۲ – دخل رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة ؟ فقلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله ! قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قلت: لا ، أو ما شاء الله ، قال: هو حسبک من النار .(الراوی: عائشة المحدث: الألبانی – المصدر: آداب الزفاف – الصفحة أو الرقم: ۱۹۱)
۱۳ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فرأى فی یدی فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة ؟ . فقلت : صنعتهنأتزین لک یا رسول الله ! قال : أتؤدین زکاتهن ؟ . قلت : لا ، أو ما شاء الله . قال : هی حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: الألبانی – المصدر: صحیح الترغیب – الصفحة أو الرقم ۷۶۹)
حال سوأل اینجاست :
آیا میتوان عائشه را یک زن مومنة دانست؟!
درحالی که خداوند در باره صفاتمؤمنان میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِینَ هُمْ فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ . وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِاللَّغْوِ مُعْرِضُون. المؤمنون.والذین هم لزکاة فاعلون/مؤمنان رستگار شدند . آنها که در نمازشان خشوع دارند . وآنها که از لغو و بیهودگى روىگردانند.و آنان که زکات را انجام میدهند!
ویا آیا عائشه طبق آیه۷ از سوره فصلت اصلا به آخرت اعتقاد نداشته است!؟