هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

زیارت قبور بزرگان (۱)

.

زیارت قبور بزرگان (۱)

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مهم ترین حوزه های اختلاف میان شیعه و وهابیت، بحث زیارت و بنای بر قبور است. در این سلسله مقالات بر آنیم تا پاسخی اجمالی به اشکالات وهابیت بر شیعه در این موضوع ارائه نمائیم.
آیا ساختن بنا بر قبور، از قبیل گنبد، ضریح و … در احادیث منع شده است؟
 
جواب:
دو حدیث عمده در این رابطه وارد شده است:
حدیث: «نَهى رَسُول اللّه ( ص ) أن یجصّص القبر وأن یعقد علیه وأن یبنى علیه» صحیح مسلم ، ج۳ ، ص۶۳٫
سند این روایت ، جاى بحث دارد؛ زیرا در سند آن ابوالزبیر – محمد بن مسلم آمدى – قرار گرفته و علماى رجال و حدیث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عیینه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعیف مى دانند تهذیب الکمال ۲۶ : ۴۰۷٫
و همچنین در سند آن حفص بن غیاث است و علماى رجال همچون یعقوب بن شیبه درباره او نظر منفى دارند تهذیب التهذیب ۲ ، ۳۶۰ – تاریخ بغداد ۸ ، ۱۹۹ – سیر اعلام النبلاء ۹ ،۳۱ .
و باز در سند این روایت ، شخصى بنام ربیعه است که ازدى وابن أبى شیبه و ساجى در باره او تأمل دارند . تهذیب التهذیب ۹ ، ۱۴۳ ، میزان الاعتدال ۳ ، ۵۴۵ ، تهذیب الکمال ۱۸ ، ص ۴۸۳ . و بالاخره تمامى طرق و اسناد این روایت ، مورد اشکال است . به ص ۱۸۲ «الوهابیه ، دعاوى وردود» مراجعه شود .
حدیث: «لا تدع تمثالا إلا طمسته ولا قبرا مشرفا إلا سویته»صحیح مسلم ، ج۳ ، ص۶۱٫
این روایت نیز از نظر سند مورد اشکال است؛ زیرا وکیع و حبیببن ابىثابت از راویان سند این حدیث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مىباشند.
همچنین در دلالت حدیث نیز جاى بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً مشرفاًالاّ سوّیته» به معناى تخریب بناى قبور نیست بلکه به معناى مسطح کردن آن در مقابل تسنیم، یعنى بلند کردن قبر و بالا آوردن آن همانند کوهان شتر است.
قسطلانى مىگوید : «السنة فی القبر تسطیحه و انَّه لا یجوز ترک هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بین التسطیح و حدیث ابى هیاج : لأنّه لم یُرَد تسویته بالأرض و انّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار …» ارشاد السارى ، ج ۲  ، ص۴۶۸٫
« سنت پیامبر ( ص ) همان مسطح کردن قبر است و این سنت – چون شعار پیروان مذهب شیعه گردیده – جایز نیست رها شود و هیچ منافاتى میان مسطح کردن قبر و روایت أبى الهیاج نیست؛ زیرا که منظور روایت صاف کردن قبر و برابر کردن آن بازمین نیست . بلکه مراد مسطح کردن در مقابل تسنیم است ، و این معنا را از جمع میان روایات به دست مىآوریم.
از این ها گذشته این روایات با سیره قطعیه مسلمین منافات دارند؛ و روش مسلمانان این بوده که روى قبرها بنا مىساختند:
۱ - بناى حجره شریف نبوى.
۲ - قبور ائمه بقیع که در سال ۱۳۴۵ ه’ ق به دست وهابیان تخریب گردید.
۳ - قبر ابراهیم فرزند رسولاللّه ( ص ) در خانه محمدبن زیدبن على بود و به دست وهابیان تخریب گردید.
۴ - بناى مسجد ، روى قبر حمزه( ع ) . در اوایل قرن دوم هجرى و به دست وهابیان تخریب گردید.
۵ - بناى قبر سعد بن معاذ – این قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزیز بر روى آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج۲  ، ص۵۴۵٫
۶ - بنا بر روى قبر باهلى (سال ۲۷۵ ه’ .) در بصره . سیر اعلام النبلاء ، ج۱۳ ، ص۲۸۵٫
۷ - بنا بر روى قبر امیر مؤمنان حضرت علىبن ابى طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات ۶ ، ۹۷٫
۸ - بنا بر روى قبر سلمان فارسى . تاریخ بغداد ، ج۱ ، ص۱۶۳٫
۹ - بنا بر روى قبر ابوعوانه (سال ۳۱۶ ه’ .) . سیر اعلام النبلاء ، ج۱۴ ، ص۴۱۹٫
خلاصه، سیره مسلمین چه شیعه و چه سنى بر این بوده است که بر قبور بزرگان دین حرم و بارگاه بسازند و این سیره در تمام بلاد اسلامى همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنیفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعى است ، تنها وهابیان هستند که در حجاز با این سیره مسلمین به مخالفت برخاستهاند.

اب نیست نماز نخوان


جناب عمر بن خطاب هنگام بی آبی نماز نمیخواند،به تعدادی از اسناد توجه کنید:

فقال عمر ، أما أنا فلم أکن أصلى حتى أجد الماء(١)

فقال عمر أما أنا فإذا لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء(۲)

فقال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء (٣)

قال عمر : أما أنا فلم أکن لأصلی حتى أجد  الماء(۴)

فقال عمر أما أنا فإذا لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء(۵)

فقال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء(۶)

ما صلیت حتى أجد الماء(۷)

قال عمر أما أنا فلم أکن أصلی حتى أجد الماء(۸)

قال عمر : أما أنا فلم أکن لأصلی حتى أجد الماء(۹)

فقال عمر : أما أنا فلو لم أجد الماء لم أکن لأصلی حتى أجد الماء(۱۰)
 آب نیست ؟ نماز نخوان !!+سند

طبق تصریح جناب عمر بن خطاب و علمای اهل سنت خلیفه ثانی هنگام بی آبی نماز نمیخواند.

سئوال این است چطور عمر بن خطاب خبر نداشته است که تیمم هم شارع قرار داده است؟

چند تا نماز را نخوانده ؟ چند نفر به فتوای ایشان مقابل قرآن ایستاده و نماز را ترک کرده؟

ایا میتوان گفت خلیفه اجتهاد کرده و تیمم را از شرع حذف کرده؟ آیا میتوانیم در حال حاضر هم بعلت نبودن آب نماز را ترک کنیم؟ حکم قران در باره تیمم را ایشان نقض کرده؟خدا و پیامبر فراموش کرده اند ایه ای برای نقص تیمم بفرستد و اعلام کنند(نعوذو بالله) شاید هم بعد قطع وحی این هم جزو موافقات عمر محسوب شده است؟

پی نوشت:

(١)سنن أبی داود – ابن الأشعث السجستانی – ج ۱ – ص ۸۱

(۲)سنن النسائی – النسائی – ج ۱ – ص ۱۶۸

(۳)عمدة القاری – العینی – ج ۴ – ص ۱۹

(۴)المصنف – عبد الرزاق الصنعانی – ج ۱ – ص ۲۳۸ – ۲۳۹

(۵)السنن الکبرى – النسائی – ج ۱ – ص ۱۳۳

(۶)مسند أبی یعلى – أبو یعلى الموصلی – ج ۳ – ص ۱۸۱

(۷)المعجم الکبیر – الطبرانی – ج ۹ – ص ۳۱۴

(۸)التمهید – ابن عبد البر – ج ۱۹ – ص ۲۷۳

(۹)کنز العمال – المتقی الهندی – ج ۹ – ص ۵۸۸

(۱۰)جامع البیان – إبن جریر الطبری – ج ۵ – ص ۱۵۹


ابن تیمیه ، نفاق صحابه را اثبات می کند

ابن تیمیه ، نفاق صحابه را اثبات می کند ! بسم الله الرحمن الرحیم آنچنان که از کتاب های ابن تیمیه بر می آید ، او دشمنی خاصی با علی بن ابی طالب و اولادش ( علیهم السلام ) داشته است . توهین های وی به امیرالمومنین ( علیه السلام ) در کتابهای او همچون ” منهاج السنه ” آنچنان صریح و زیاد بود که سبب شد علمای عصر وی او را متهم به نفاق نمایند . تعصب کورکورانه وی در دفاع از خلفای ۳ گانه و دشمنی مضاعف وی با شیعیان امامیه آنچنان زیاد بود که ابن حجر عسقلانی در مورد وی چنین می گوید : “ وکم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی ادته أحیانا إلى تنقیص علی رضی الله عنه وهذه الترجمة لا تحتمل أیضاح ذلک وإیراد امثلته ” ( و زیاده روی وی در توهین به کلام رافضی آنچنان زیاد بود که در ورطه تنقیض مقام علی – علیه السلام – افتاد و این ترجمه مجال روشن نمودن آنها و بیان مثالهایش نیست ) (لسان المیزان ، ج ۶ ص ۳۱۹ ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: ۸۵۲ ، دار النشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : دائرة المعرف النظامیة – الهند ) با مطالعه کتاب ” منهاج السنه ” که بنابر تعبیر زیبای علامه امینی ( علیه الرحمه ) همانا ” منهاج البدعه ” می باشد ، به نکات زیبایی دست می یابیم که عملا عقاید اساسی اهل سنت و وهابیت را زیر سوال می برد . در این نوشتار به یکی از آنها اشاره می کنیم . ابن تیمیه در کتاب ” منهاج السنه ” چنین می گوید : “ أن الله قد اخبر انه سیجعل للذین آمنوا و عملوا الصالحات ودا و هذا وعد منه صادق و معلوم أن الله قد جعل للصحابة مودة فی قلب کل مسلم لا سیما الخلفاء رضی الله عنهم لا سیما أبو بکر و عمر فان عأمة الصحابة و التابعین کانوا یودونهما و کانوا خیر القرون و لم یکن کذلک علی فان کثیرا من الصحابة و التابعین کانوا یبغضونه و یسبونه و یقاتلونه ” (خداوند خبر داده است: «مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!» و روشن است که خداوند محبت صحابه را در دل هر مسلمانى قرار داده است؛ به ویژه خلفا و به ویژه ابوبکر و عمر؛ چرا که تمام صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و (آن زمان) بهترین قرن‌ها بود. اما در باره على این چنین نبود؛ زیرا بسیارى از صحابه و تابعین بغض على را در دل داشتند، او را سب مى‌کردند و با او مى‌جنگیدند.) (منهاج السنة النبویة ،ج ۷ ص ۱۳۷ - ۱۳۸ ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: ۷۲۸ ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – ۱۴۰۶ ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم ) بر اساس کلام ابن تیمیه ، جمع کثیری از صحابه با امیرالمومنین علیه السلام دشمنی داشته و ایشان را سب می کردند … از طرفی در کتب معتبر حدیثی اهل سنت و از جمله در صحیح مسلم آمده که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : “ وَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِىِّ الأُمِّىِّ -صلى الله علیه وسلم- إِلَىَّ أَنْلَا یُحِبَّنِی إلا مُؤْمِنٌ ولا یُبْغِضَنِی إلا مُنَافِقٌ ” ( قسم به آن که دانه را شکافت و جانداران را آفرید ، همانا عهد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم با من آن است که مرا دوست نمی دارد مگر مومن و دشمن نمی دارد مگر منافق ) (صحیح مسلم ، ج ۱ ص ۸۶ ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ) پس بنابر این روایت و اعتراف صریح ابن تیمیه ، جمع کثیری از صحابه منافق بوده اند و این چگونه است که اهل سنت و وهابیت ، تمامی صحابه حتی این جمع کثیر منافقان را عادل می دانند و سخنان ایشان را بر روی چشم می گذارند ؟!!

شبهات حول احادیث متعه

شبهات حول احادیث متعه

بسم الله الرحمن الرحیم

در میان مسلمین اختلافی نیست که متعه ی زنان در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) جایز و حلال بوده و بسیاری از صحابه به آن عمل نموده اند. دلیل صدور حکم متعه هم چیزی جز پاسخ به نیاز طبیعی جنسی نبوده است. البته همه ی مسلمین بر این قول متفق اند که حکم متعه همانند اکثر احکام دین، اول درباره ی صحابه صادر شده است. یعنی شأن صدور این حکم و اول عاملان بدان، صحابه ی رسول خدا هستند. همان هائی که اهل سنت ایشان را عادل و پاک می دانند.
اما آنچه میان شیعه و سنی محل اختلاف است، تحریم متعه پس از صدور حکم به اجازه ی آن می باشد. شیعیان بنا به آیه ی قرآن و ده ها و بلکه صدها حدیث که از حد تواتر هم گذشته است، بر ثبوت این حکم قائل می باشند. بنا به اعتراف خود اهل سنت، بسیاری از صحابه (همچون عبد الله بن مسعود، معاویه، ابو سعید خدری، ابن عباس، سملة و معبد فرزندان امیة بن خلف، جابر بن عبدالله، و عمرو بن حریث) و بسیاری از تابعین (همچون طاووس، سعید بن جبیر، عطاء، و سایر فقهای مکه) نیز بر حلیت متعه حکم داده اند.
شیعیان معتقدند که اولین بار عمر بن خطاب خلیفه ی قرشی از متعه نهی کرد، و سپس روات حدیث برای آن که نهی وی را مستند به قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کنند، احادیثی را در این باب جعل و وضع کردند؛ در حالی که حتی خود عمر هم در نهی های خویش اشاره ای به این تحریم های خیالی نکرده است!
به این ترتیب دستگاه حاکمه از حرمت متعه طرفداری نمود و شیعیان به پیروی از امامان خویش بر حلیت آن پی فشردند. بنابر این گاهی ائمه (علیهم السلام) برای حفظ جان شیعیان، به آنان دستور می دادند که از متعه دست بکشند. لذا در میان احادیث فراوانی که راجع به متعه وارد شده است، در برخی احادیث مضامینی وجود دارد که ظاهرا ً مخالف متعه می باشد. اکنون بررسی مختصری داریم پیرامون برخی از این احادیث.
حدیث یکم
عبد الله بن سنان می گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی متعه پرسیدم. فرمود: خود را با آن رسوا نکن.
قال محمد بن أبی عمیر ، عن عبد الله بن سنان ، قال : سألت أبا عبد الله علیه السلام عن المتعة ؟ فقال : لا تدنس نفسک بها .
النوادر، أحمد بن عیسى الأشعری، ص ۸۷
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج ۱۰۰ ص ۳۱۸ – مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، ج ۱۴ ص ۴۵۵
سند این حدیث اگرچه صحیح است، اما هرگز به معنای تحریم متعه نیست. اگرچه وهابیان این حدیث را به این صورت ترجمه می کنند:جعفر صادق می گوید با صیغه زنان خودت را آلود نکن
امادر کتب لغت در معنای “دنس” چیز دیگری آمده است. مثلا زبیدی در “تاج العروس” می نویسد:
دنس به معنای چرک است و گفته می شود: لباس یا آبرویش چرکین شد … و استعمال آن برای آبرو و خُلق از روی مجاز است. و از این رو وقتی گفته می شود: آبرویش را چرکین کرد، یعنی آنچه که او را رسوا می گرداند انجام داد، و این از روی مجاز است.
الدنس ، محرکة : الوسخ ، یقال : دنس الثوب والعرض … واستعماله فی العرض مجاز ، وکذلک فی الخلق . ومن ذلک : دنس ثوبه وعرضه تدنیسا : فعل ما یشینه ، وهو مجاز .
تاج العروس، الزبیدی، ج ۸ ص ۲۹۳ و ۲۹۴
همین سخن را ابن منظور هم در “لسان العرب” می گوید:
الدنس فی الثیاب : لطخ الوسخ ونحوه حتى فی الأخلاق . ودنس الرجل عرضه إذا فعل ما یشینه .
لسان العرب، ابن منظور، ج ۶ ص ۸۸
اما چرا حضرت به عبد الله بن سنان چنین مطلبی را فرموده است؟ زیرا مخالفین از مساله ی متعه سوء استفاده کرده و اصحاب امام را آزار می دادند. شیخ مفید می نویسد:
گاهی متعه از جهت تقیه مکروه بوده، و چه بسا حرام شود.
قد تکره المتعة وقتا ما للتقیة ، وربما حرمت .
خلاصة الإیجاز، الشیخ المفید، ص ۵۷
شیخ مفید تعدادی از این روایات را نقل کرده و در توضیح آن ها روایت زیر را مطرح می کند:
امام صادق (علیه السلام) به عمار ساباطی و اسماعیل جعفی فرمودند: تا وقتی که [در مدینه] بر من وارد می شوید، متعه از طرف من بر شما حرام است. زیرا من می ترسم که شما دستگیر، مجازات و مشهور شوید و بگویند: این ها اصحاب جعفر بن محمد هستند.
عن أبی عبد الله – علیه السلام – أنه قال : لإسماعیل الجعفی وعمار الساباطی : ” حرمت علیکما المتعة من قبلی ما دمتما تدخلان علی ، وذلک لأنی أخاف أن تؤخذا فتضربا وتشهرا ، ویقال : هؤلاء أصحاب جعفر بن محمد .”
فهذه دالة علی صحة المتعة ، و الاستصلاح .
خلاصة الإیجاز، الشیخ المفید، ص ۵۹
و پس از آن می نویسد: که این روایت دال بر صحت متعه است.
دلایل زیادی می توان برای این تفسیری که ارائه کردیم، ارائه داد. از جمله این که خود عبد الله بن سنان راوی حدیثی درباره ی متعه ی مطلقه از امام صادق (علیه السلام) می باشد. (ر.ک: الکافی، الشیخ الکلینی، ج ۶ ص ۱۰۵) پس تحریم متعه به وی نرسیده است. دیگر این که در شرح حال وی آمده که او خازن خلفای عباسی بوده است (کان خازناً للمنصور والمهدی والهادی والرشید.) پس عمل به متعه برای چنین شخصی می توانسته خطرناک باشد.
نکته ی آخر این که اگر منظور حضرت از عبارت “لا تدنس نفسک” تحریم متعه بود، هیچ گاه نباید آن را این طور مطرح می کرد. زیرا وقتی عملی حرام باشد، امام به شدت با آن برخورد می کند؛ این طور نیست که با یک تذکر ساده از کنار مساله رد شوند. آنچه نویسنده بر این حدیث حمل کرده، مانند این است که یکی از اصحاب از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) درباره ی زنا سوال کند، و حضرت با سادگی و به آرامی و در حدّ یک توصیه بفرمایند: خودت را با زنا آلوده نکن!!
حدیث دوم
هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: نزد ما آن را جز زنان بدکار انجام نمی دهند.
ابن أبی عمیر ، عن هشام بن الحکم ، عن أبی عبد الله علیه السلام ، قال : ما تفعلها عندنا إلا الفواجر .
النوادر، أحمد بن عیسى الأشعری، ص ۸۷
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج ۱۰۰ ص ۳۱۸
اگرچه این حدیث صحیح السند در باب “نکاح المتعة وشروطها” آمده، اما هیچ اشاره ای در خود حدیث به این مطلب وجود ندارد.
البته شیخ حر عاملی روایت را این گونه نقل کرده است:
عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) فی المتعة قال : ما یفعلها عندنا إلا الفواجر .
وسائل الشیعة، الحر العاملی، ج ۲۱ ص ۳۰
که اولا عبارت “فی المتعة” در اصل کتاب و نقل علامه مجلسی وجود ندارد. ثانیا کلمه ی “تفعلها” به “یفعلها” تغییر پیدا کرده که این نیز معنای آن را عوض می کند. فواجر جمع فاجره است و منظور از آن زنان بدکار می باشد. پس “تفعلها” صحیح است.
با این وجود اگرچه در متن حدیث اثری از متعه نیست، ولی می توان آن را همانند حدیث قبلی حمل بر تقیه کرد. به خصوص با توجه به شرایط سختی که برای هشام بن حکم وجود داشت. ضمن این که از هشام بن حکم حدیث دیگری درباره ی متعه وجود ندارد.
حدیث سوم
زرارة بن اعین می گوید: عبدالله بن عمیر (از عامه) نزد امام باقر (علیه السلام) آمد و گفت: در زمینه ی متعه ی زنان چه می گوئی؟ حضرت فرمود: خدا آن را در کتابش و بر زبان نبیش حلال کرده است. پس آن تا روز قیامت حلال است. ابن عمیر گفت: ای ابوجعفر! آیا مثل توئی چنین می گوید؟! در حالی که امیر المومنین عمر آن را حرام کرده است. حضرت فرمود: حتی اگر وی چنین کرده باشد. ابن عمیر گفت: من تو را می ترسانم از این که چیزی را که عمر حرام کرده، حلال کنی. حضرت فرمود: تو بر قول صاحب خویش باش و من هم بر قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می مانم. و تو باید بدانی که قول [حق] چیزی است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آن را فرموده، و باطل آن است که صاحب تو (=عمر) آن را گفته است.
پس عبدالله بن عمیر رو به امام کرده و گفت: پس آیا دوست داری که زنان و دختران و خواهران و دخترعموهایت هم این کار را انجام دهند؟ حضرت از او و شنیدن سخنش روی برگرداند، هنگامی که زنان و دخترعموهایش را یاد کرد.
محمد بن أبی عمیر ، عن ابن أذینة ، عن زرارة ، قال : جاء عبد الله ابن عمیر إلى أبی جعفر علیه السلام ، فقال : ما تقول فی متعة النساء ؟ فقال علیه السلام : أحلها الله فی کتابه وعلى لسان نبیه ، فهی حلال إلى یوم القیامة . فقال : یا أبا جعفر مثلک یقول هذا ؟ ! وقد حرمها أمیر المؤمنین عمر . فقال علیه السلام : وإن کان فعل . فقال : إنی أعیذک أن تحل شیئا قد حرمه عمر . فقال علیه السلام : فأنت على قول صاحبک ، وأنا على قول رسول الله صلى الله علیه وآله ، فهلم الاعنک أن القول ما قال رسول الله صلى الله علیه وآله وأن الباطل ما قال صاحبک . قال : قاقبل إلیه عبد الله بن عمیر . فقال : یسرک أن نساءک ، وبناتک ، وأخواتک وبنات عمک یفعلن ؟ فأعرض عنه أبو جعفر علیه السلام وعن مقالته ، حین ذکر نساءه وبنات عمه  .
النوادر، أحمد بن عیسى الأشعری، ص ۸۶
بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج ۱۰۰ ص ۳۱۷ و ۳۱۸ – مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، ج ۱۴ ص ۴۴۹ و ۴۵۰
الکافی، الشیخ الکلینی، ج ۵ ص ۴۴۹
وسائل الشیعة، الحر العاملی، ج ۲۱ ص ۶
آنچه در این حدیث صحیح السند آشکار است، حکم بر حلیت متعه است و نه تحریم آن. اما مخالفین با استناد به رفتار امام در این روایت، چنین اشکال می کنند که: اگر متعه حلال است، چرا امام حاضر نیست زنان فامیل و دخترانش متعه کنند، و از متعه کردن آنان ناراحت شدند؟!
پاسخ آن که:
اولا ناراحتی حضرت و اعراض ایشان نمی تواند تنها به دلیل گفته شده باشد. بلکه ناراحتی ایشان می تواند از این روی باشد که ابن عمیر به جای پرداختن به اصل مساله، یک سوال بی ربط را مطرح می کند.
ثانیا ظاهرا ً حضرات ائمه مخالف متعه ی زنان خودشان نبوده اند. دلیل بر این سخن، روایتی است که شیخ طوسی به سند معتبر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند، که ایشان به منصور صیقل فرموده اند: با زنان هاشمی متعه کن.
عن منصور الصیقل عن أبی عبد الله علیه السلام قال : تمتع بالهاشمیة .
تهذیب الأحکام، الشیخ الطوسی، ج ۷ ص ۲۷۱
پس اگر از نظر ائمه (علیهم السلام) متعه با زنان هاشمی جایز نبود، نباید چنین سخنی می فرمودند.
ثالثا حلال بودن یک حکم امری است، و عمل نمودن بدان امری دیگر. مثلا ً شکی نیست که طلاق یا تعدد زوجات حلال است؛ اما میانه ی گفتگو در خصوص حلیت این دو، نمی توان از قائل به حلیت پرسید: حالا که حلال است، آیا راضی می شوی خواهر و مادرت بلکه همسرت هم طلاق بگیرند؟! یا دامادت بر سر خواهر و دخترت هوو بیاورد؟!
نوشته شبهات حول احادیث متعه اولین بار در روح الامین پدیدارشد

اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

دمیری در ” حیاة الحیوان ” ج ۱ ص ۴۸۱ چنین می گوید :” وکان فی أیام عمر الفتوحات العظام …….  وأول من ضرب بالدرة وحملها”(  حیاة الحیوان الکبرى ، اسم المؤلف: کمال الدین محمد بن موسى بن عیسى الدمیری ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان – ۱۴۲۴ هـ – ۲۰۰۳م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أحمد حسن بسج )

*بَلاذُری در ” انساب الاشراف ” ج ۳ ص ۳۹۸ چنین می گوید :” وکان عمر أول من عس علیه فی عمله بالمدینة، وحمل الدرة وأدب بها حتى قیل بعده: لدرة عمر أهیب من سیفکم هذا “) أنساب الأشراف ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : ۲۷۹هـ ()

*ابن جوزی حنبلی در ” تلقیح فهوم اهل الاثر ” ص ۷۶ چنین می گوید :”أبو حفص عمر بن الخطاب هو ابن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی وأمه حنتمة بنت هشام بن المغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم  ……. وأول من عز فی عمله وحمل الدرة وأدب بها”

)تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر ، اسم المؤلف: جمال الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن الجوزی ، دار النشر : شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم – بیروت – ۱۹۹۷ ، الطبعة : الأولى)وی این مطلب را در ” صفوه الصفوه ” ج ۱ ص ۲۷۷ نیز بیان می کند .

*ابن اثیر در ” اُسد الغابه ” ج ۴ ص ۱۹۲ چنین می گوید:

” وهو أَوّل من اتَّخَذَ الدِّرَّة”

) أسد الغابة فی معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان – ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل أحمد الرفاعی (

ابن اثیر این مطلب را در ” الکامل فی التاریخ ” ج ۲ ص ۴۵۴ نیز بیان می کند با این توصیفات :

” وهو أول من حمل الدرة وضرب بها”

*ابن ابی الحدید معتزلی شافعی در ” شرح نهج البلاغه ” ج ۱۲ ص ۴۷ چنین می گوید :

” قال المؤرخون : …… وأول من حمل الدرة وأدب بها. وقیل بعده : کانت درة عمر أهیب من سیف الحجاج ”

)شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری (

*ابوالفداء در ” المختصر فی تاریخ البشر ” ج ۱ ص ۱۱۳ چنین می گوید :

” وکان عمر رضی الله عنه طویل القامة أبیض أصلع أشیب ….وأول من حمل الدرة وضرب بها ”

( المختصر فی أخبار البشر ، اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (المتوفى : ۷۳۲هـ ((

*صفدی در ” الوافی بالوفیات ” ج ۲۲ ص ۲۸۴ چنین می گوید :

” وهو أول من تسمى بأمیر المؤمنین وأول من اتخذ الدرة ”

) الوافی بالوفیات ، اسم المؤلف: صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی ، دار النشر : دار إحیاء التراث – بیروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م ، تحقیق : أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى(

 اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

 

*ابن کثیر سلفی در ” البدایه و النهایه ” ج ۷ ص ۱۳۳ چنین می گوید :

” وهو عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدی ابن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزاربن معد بن عدنان القرشی أبو حفص العدوی ….. وأول من عس بالمدینة وحمل الدرة وادب بها”

)البدایة والنهایة ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء ، دار النشر : مکتبة المعارف – بیروت (

*قلقشندی در ” مآثر الانافه ” ج ۱ ص ۹۲ چنین می گوید :

” وأول من اتخذ الدرة لیعزر بها الجناة فکان لها عندهم من الهیبة ما لا فوقه حتى قال الشعبی إن درة عمر لأهیب من سیف الحجاج ”

(آثر الإنافة فی معالم الخلافة ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله القلقشندی ، دار النشر : مطبعة حکومة الکویت – الکویت – ۱۹۸۵ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الستار أحمد فراج (

*ابن تغرری اتابکی در ” مورد اللطافه فی من ولی السلطنه و الخلافه ” ج ۱ ص ۵۰ چنین می گوید :

” وأول من حمل الدرة وضرب بها”

(مورد اللطافة فی من ولی السلطنة والخلافة ، اسم المؤلف: یوسف بن تغرری بردی الأتابکی ، دار النشر : دار الکتب المصریة – القاهرة – ۱۹۹۷م ، تحقیق : نبیل محمد عبد العزیز أحمد (

*جلال الدین سیوطی در ” تاریخ الخلفا ء ” ص ۲۳ چنین می گوید :

” وهو أول من اتخذ الدرة ”

(تاریخ الخلفاء ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، دار النشر : مطبعة السعادة – مصر – ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید)سیوطی این مطلب را در ” اسعاف المبطا ء ” ص ۲۲ نیز بیان کرده است .

*مجیر الدین حنبلی علیمی در ” الانس الجلیل ” ج ۱ ص ۲۶۰ چنین می گوید :

” وأول من حمل الدرة وضرب بها ”

(الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ، اسم المؤلف: مجیر الدین الحنبلی العلیمی ، دار النشر : مکتبة دندیس – عمان – ۱۴۲۰هـ- ۱۹۹۹م ، تحقیق : عدنان یونس عبد المجید نباتة )

همچنان که مشاهده فرمودید ، بنابر گفتار علمای اهل سنت ، اولین کسی که شلاق به دست گرفت و در مدینه گشت می زد و مردم را با آن مورد عنایت قرار می داد ( یعنی می زد ! ) جناب عمر بن خطاب بوده است .

و این هیبت شلاق عمر بن خطاب آنقدر زیاد بوده است که عمر را با حجاج بن یوسف و شلاقش را با شمشیر حجاج مقایسه کرده اند!!

آیا این است سنت پیامبری که فرموده است : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ( سنن البیهقی ج ۱۰ ص ۱۹۲   (

((من برای کامل نمودن مکارم اخلاق مبعوث شدم  ((

برای همین سجایای عجیب اخلاقی عمر بن خطاب بوده است که وقتی ابی بکر ، وی(عمر بن خطاب ) را بعنوان جانشین معرفی کرد ؛ مردم به وی اعتراض کردند که : ( آیا بر ما مردی تندخو و سنگدل را بر ما انتخاب نمودی ؟ )

اتستخلف علینا فظا غلیظا

المصنف – ابن ابی شیبه – ج ۷ ص ۴۸۵

نوشته اولین شلاق به دست اسلامی !+سند اولین بار در روح الامین پدیدار شد

اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

دمیری در ” حیاة الحیوان ” ج ۱ ص ۴۸۱ چنین می گوید :” وکان فی أیام عمر الفتوحات العظام …….  وأول من ضرب بالدرة وحملها”(  حیاة الحیوان الکبرى ، اسم المؤلف: کمال الدین محمد بن موسى بن عیسى الدمیری ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان – ۱۴۲۴ هـ – ۲۰۰۳م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أحمد حسن بسج )

*بَلاذُری در ” انساب الاشراف ” ج ۳ ص ۳۹۸ چنین می گوید :” وکان عمر أول من عس علیه فی عمله بالمدینة، وحمل الدرة وأدب بها حتى قیل بعده: لدرة عمر أهیب من سیفکم هذا “) أنساب الأشراف ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : ۲۷۹هـ ()

*ابن جوزی حنبلی در ” تلقیح فهوم اهل الاثر ” ص ۷۶ چنین می گوید :”أبو حفص عمر بن الخطاب هو ابن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی وأمه حنتمة بنت هشام بن المغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم  ……. وأول من عز فی عمله وحمل الدرة وأدب بها”

)تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر ، اسم المؤلف: جمال الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن الجوزی ، دار النشر : شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم – بیروت – ۱۹۹۷ ، الطبعة : الأولى)وی این مطلب را در ” صفوه الصفوه ” ج ۱ ص ۲۷۷ نیز بیان می کند .

*ابن اثیر در ” اُسد الغابه ” ج ۴ ص ۱۹۲ چنین می گوید:

” وهو أَوّل من اتَّخَذَ الدِّرَّة”

) أسد الغابة فی معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان – ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل أحمد الرفاعی (

ابن اثیر این مطلب را در ” الکامل فی التاریخ ” ج ۲ ص ۴۵۴ نیز بیان می کند با این توصیفات :

” وهو أول من حمل الدرة وضرب بها”

*ابن ابی الحدید معتزلی شافعی در ” شرح نهج البلاغه ” ج ۱۲ ص ۴۷ چنین می گوید :

” قال المؤرخون : …… وأول من حمل الدرة وأدب بها. وقیل بعده : کانت درة عمر أهیب من سیف الحجاج ”

)شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری (

*ابوالفداء در ” المختصر فی تاریخ البشر ” ج ۱ ص ۱۱۳ چنین می گوید :

” وکان عمر رضی الله عنه طویل القامة أبیض أصلع أشیب ….وأول من حمل الدرة وضرب بها ”

( المختصر فی أخبار البشر ، اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (المتوفى : ۷۳۲هـ ((

*صفدی در ” الوافی بالوفیات ” ج ۲۲ ص ۲۸۴ چنین می گوید :

” وهو أول من تسمى بأمیر المؤمنین وأول من اتخذ الدرة ”

) الوافی بالوفیات ، اسم المؤلف: صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی ، دار النشر : دار إحیاء التراث – بیروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م ، تحقیق : أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى(

 اولین شلاق به دست اسلامی !+سند

 

*ابن کثیر سلفی در ” البدایه و النهایه ” ج ۷ ص ۱۳۳ چنین می گوید :

” وهو عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبد الله بن قرط بن رزاح بن عدی ابن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزاربن معد بن عدنان القرشی أبو حفص العدوی ….. وأول من عس بالمدینة وحمل الدرة وادب بها”

)البدایة والنهایة ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء ، دار النشر : مکتبة المعارف – بیروت (

*قلقشندی در ” مآثر الانافه ” ج ۱ ص ۹۲ چنین می گوید :

” وأول من اتخذ الدرة لیعزر بها الجناة فکان لها عندهم من الهیبة ما لا فوقه حتى قال الشعبی إن درة عمر لأهیب من سیف الحجاج ”

(آثر الإنافة فی معالم الخلافة ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله القلقشندی ، دار النشر : مطبعة حکومة الکویت – الکویت – ۱۹۸۵ ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الستار أحمد فراج (

*ابن تغرری اتابکی در ” مورد اللطافه فی من ولی السلطنه و الخلافه ” ج ۱ ص ۵۰ چنین می گوید :

” وأول من حمل الدرة وضرب بها”

(مورد اللطافة فی من ولی السلطنة والخلافة ، اسم المؤلف: یوسف بن تغرری بردی الأتابکی ، دار النشر : دار الکتب المصریة – القاهرة – ۱۹۹۷م ، تحقیق : نبیل محمد عبد العزیز أحمد (

*جلال الدین سیوطی در ” تاریخ الخلفا ء ” ص ۲۳ چنین می گوید :

” وهو أول من اتخذ الدرة ”

(تاریخ الخلفاء ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، دار النشر : مطبعة السعادة – مصر – ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید)سیوطی این مطلب را در ” اسعاف المبطا ء ” ص ۲۲ نیز بیان کرده است .

*مجیر الدین حنبلی علیمی در ” الانس الجلیل ” ج ۱ ص ۲۶۰ چنین می گوید :

” وأول من حمل الدرة وضرب بها ”

(الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل ، اسم المؤلف: مجیر الدین الحنبلی العلیمی ، دار النشر : مکتبة دندیس – عمان – ۱۴۲۰هـ- ۱۹۹۹م ، تحقیق : عدنان یونس عبد المجید نباتة )

همچنان که مشاهده فرمودید ، بنابر گفتار علمای اهل سنت ، اولین کسی که شلاق به دست گرفت و در مدینه گشت می زد و مردم را با آن مورد عنایت قرار می داد ( یعنی می زد ! ) جناب عمر بن خطاب بوده است .

و این هیبت شلاق عمر بن خطاب آنقدر زیاد بوده است که عمر را با حجاج بن یوسف و شلاقش را با شمشیر حجاج مقایسه کرده اند!!

آیا این است سنت پیامبری که فرموده است : انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ( سنن البیهقی ج ۱۰ ص ۱۹۲   (

((من برای کامل نمودن مکارم اخلاق مبعوث شدم  ((

برای همین سجایای عجیب اخلاقی عمر بن خطاب بوده است که وقتی ابی بکر ، وی(عمر بن خطاب ) را بعنوان جانشین معرفی کرد ؛ مردم به وی اعتراض کردند که : ( آیا بر ما مردی تندخو و سنگدل را بر ما انتخاب نمودی ؟ )

اتستخلف علینا فظا غلیظا

المصنف – ابن ابی شیبه – ج ۷ ص ۴۸۵

نوشته اولین شلاق به دست اسلامی !+سند اولین بار در روح الامین پدیدار شد