هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

بهترین وب سایت در جهان

http://www.imamalislib.com/ 

 

 

بهترین وب سایت در جهان

جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان

جوانی علی (ع) الگویی برای جوانان

می گویند باید از حضرت علی (ع) الگو بگیریم! اما چگونه؟!... من یک جوان هستم! یک جوان با خصوصیات خاص دوران جوانی! یک جوان با شور و نشاط خاص این دوران که به خنده و تفریح ,  به شور و احساست نیاز دارد و الگویی که مرا به شور آورد

با تمام این حرفها , باز هم الگو برای تو و برای همه  , مولای متقیان است : و بخصوص جوانی شان

الگو گرفتن یک الگو

بله! خود امیر المومنین  در جوانی شان , الگو داشته اند. الگویشان نیز پیامبر بوده است . از علی (ع) از شش سالگی همراه و همراز پیامبر و در خانه ایشان زندگی می کرده اند و در همه امور زندگی شان , حتی جزیی ترین مسایل هم به پیامبر اقتدا می نمودند یعنی خود ایشان هم از یک انسان کامل و والای دیگر الگو می گرفته اند

اما چگونه؟

پیامبر اکرم (ص)  و علی(ع) همواره با هم بودند. از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خویشان دعوت عمومی در خانه خدا و حتی سفرههای تبلیغی پیامبر. علی (ع) همیشه اول صبح به دیدار پیامبر می رفت و آنگاه یکدیگر را شاداب در آغوش می کشیدند و احوال هم را می پرسیدند . آندو بزرگوار اوقات زیادی از شبانه روز را در کنار هم به کار و تلاش می پرداختند و گاه علی (ع) خالصانه عرق از پیشانی پیامبر پاک می کرد و ایشان صمیمانه از او تشکر می نمود

علی (ع)  خود در این باره می فرماید : (( پیامبر (ص) مرا در دامان خود پرورید. من کودک بودم , پیامبر مرا چون فرزند خود درآغوش گرمش می فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جای می داد... هرگز نیافت که من دروغی بگویم و در کردار من اشتباهی رخ دهد. من همچون بچه شتری تازه که پیوسته به دنبال مادرش هست , دنبال او می رفتم . او هر روز نکته ای تازه ای از اخلاق برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که در خط او حرکت کنم . ان حضرت مدتی از سال در کوه حرا به سر می برد و کسی جز من او را نمی دید... من نوروحی و رسالت را می دیدم و بوی خوش و دل انگیز نبوت را احساس می کردم ... موقعیتی که من در محضر رسول الله داشتم برای هیچ کس نبود))ـ

بسیار خوب!تمام این حرف ها درست ! اما حضرت علی (ع) , پیامبر را می دیده اند و وجود ایشان را لمس می کرده اند و به ایشان اقتدا می کرده اند اما من چه که حضرت علی (ع) را نمی بینم , چگونه می توانم از ایشان الگو بگیرم !؟

تاریخ که روح , افعال و رفتار امیرالمومنین را دیده و نقل کرده است . از او استفاده کن ! از دیدگان تاریخ!؟

شجاعت , جوانمردی و شورمندی حضرت علی (ع)

آری ! مگر تو نمی گفتی الگویی می خواهی که تو را به شور بیاورد . آنچه می تواند یک جوان را به شور بیاورد ,  دیدن حماسه آفرینی ها و شورمندی های کسی است که به او علاقه مند است . حال چه کس دیگری را سراغ داری که به اندازه امیرالمومنین , حماسه آفریده باشد

در همان کودکی که مصادف بود با آغاز بعثت پیامبر ,  کودکان به تحریک مشرکان پیامبر را آزار می دادند و سنگ می پراندند, با شجاعت از اطراف پیامبر دور می کرد . چه کسی , شب را در بستری پر خطر بجای دیگری , بجای محبوبش خوابیده و از آن شب بعنوان لذت بخش ترین شب عمرش یاد کرده است ؟ مگر رشادت های امیر المومنین در جنگ بدر را نشنیده ای؟ آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخین نیمی از کشته شدگان این جنگ با ضرب مشیر علی (ع) از پای درامده بودند. می دانی در جنگ احد زمانی که علی (ع) 26 سال داشت  , آنجا که در همان اوایل جنگ 9 پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامی که پیامبر در خطر محاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت می چرخید و از وجود مبارکشان محافظت می کرد همه مردم چه ندایی را از آسمان شنیدند

لا فتی الا علی , لا سیف الا ذولفقار

علی از همه جوان ها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشیرها  برنده تراست

اما جنگ خندق و شجاعت بی همتای علی (ع) و داوطلب شدن ایشان جهت مبارزه با عمروبن عبدو یکی از نیریمند ترین مردان عرب آری همانجا بود که پیامبر به واسطه اخلاص علی (ع) در این مقابله بی نظیر فرمود

ضربه علی یوم الخندق , افضل من عباده ثقلین

به راستی که چنین جمله ای در وصف هیچ دلیر مرد دیگری بیان نشده ! در ان زمان امیر المومنین 28 سال بیشتر نداشت!؟

در جنگ خیبر نیز هنگامیکه تمام مردان با تجربه و جنگ دیده سپاه اسلام شکست خورده بازگشتند , علی (ع) به میدان آمد و با فتح قلعه محکم و مقاوم خیبر ان پیروزی بزرگ را برای اسلام به ارمغان اورد

به راستی که هیچ جوان دیگری , چنین جوانی پر شور و هیجان انگیزی نداشته است

همه مردان بزگ تاریخ بشریت و پیشاپیش همه آنها علی (ع) در دوران جوانی از رموز موفقیت به خوبی بهره برده , راههای پر پیچ و خم آن را با درخشندگی پشت سر نهاده , توانسته اند کارهای بزرگی را به انجام رسانند

تفریح و شادی علی (ع)

می دانی ای دوست عزیز : من هم حرفهای تو را می پذیرم . اما جنگ و شور و حماسه بخشی از زندگی انسان است . چیزهای دیگری هم هستند که آدمی باید به آنها هم توجه کند. یک الگوی کامل , باید در ان زمینه ها هم حرف برای گفتن داشنه باشد. اینطور نیست ؟

حتما همینطور است و من به تو می گویم که امیر المومنین در آن موارد هم , الگویی قابل قبول و کامل ارایه می دهد . آخر تو درباره زندگی امیرامومنین چه فکر کرده ای؟

فکر می کنی تمام زندگی حضرت علی (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟

یعنی اینطور نبوده است !؟

نه که نبوده است ! حضرت علی (ع) , مردی خوش رو و خندان بوده اند . همیشه تبسم بر لب داشته اند که دل مومنان را شاد می کرده است . ایشان تفریح هم می کرده اند. منتها تفریح در دیدگاه امام علی (ع) ولگردی و اتلاف وقت یا روز را به شب رساندن نبود؟

پس تفریح علی (ع) چگونه بود؟

علی (ع) کار را تفریح می دانست

تفریح او را  ,  مسافرت ,کمک به دیگران ,تحصیل و تدریس ,  سرودن ,  نوشتن ,  حفظ و قرائت قران ,  مباحثه  ,  نگریستن به طبیعت و ورزش تشکیل می داد . پرداختن به ورزشهای شمشیر بازی ,  پرتاب نیزه ,  اسب سواری ,  کشتی ,  وزنه برداری و شرکت در مسابقات ورزشی هم برای ایشان جنبه تفریح داشته است

چقدر جالب بوده است ! احتمالا به دلیل همین دیدگاه امیرالمومنیننسبت به تفریح و زندگی بوده است که اگر سرتاسر زندگی شان را مرور کنیم , لحظه ای توقف و سکون در ان نمی یابیم. گویی حتی یک لحظه هم با لحظه قبلی اش مشابه نبوده است و درست بدلیل همین دیدگاه بود که شوخی و خنده هم در سیره مولای متقیان شکل دیگری داشت

امیر المومنین اهل شوخی و مزاح بود. اما نه شوخی های زننده و بی مزه ! بلکه مزاح های معنادار و آموزنده

هر گاه یکی از یاران و دوستانش را گرفته می دید با شوخی او را خوشحال می کرد تا اندکی از اندوهش کم شود. از همه مهمتر اینکه شادی علی (ع) هنگامی بود که یک کافر ,  مسلمانمی شد. جنگی به پیروزی ختم می شد ,  غذایی به فقیر می رساند ,  دل غمدیده ای را شاد می کرد ,  مشکلی را از کسی مرتفع می کرد و کودک یتیمی را ذوق زده می نمود

نکته دیگر هم این بود که مولای متقیان در شوخی هایش مراقب و محافظ حدود شرعی بود تا حتی به شوخی دروغ نگوید ,  دل مومنی را نشکند و یا با زن و دختر نامحرمی ,  شوخی نماید

علی(ع) و اتباط با زنان و دختران

به طور مثال همین چگونگی ارتباط داشتن با زنها و دخترهای نا محرم در جامعه  ,  یکی از معضلات امروز ما جوانهاست.بخاطر اینکه نه الگوی مناسبی در مورد ان ارائه شده و نه دیدگاه دین در مورد آن به خوبی مشخص و تبیین شده است. تازه ,  تندروی ها و کج روی های گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه کن

اگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی ,  می بینی که حضرت  ,  در سنین جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه ! حتی سلام هم نمی کرد . در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین عمل می نمود ,  پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود ,  علی (ع)این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی بود

از طرفی پیامبرسه دختر جوان به نامهای زینب ,  ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند ,  بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند ,   اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به کمک دید به یاری او شتافت

پس در ارتباط با افراد نامحرم ,  چیزی که بیش از همه اهمیت دارد

نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر است

یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است

به راستی که کسی چون حضرت علی (ع) ,  در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست

 

مسلم بن عقیل (سفیر انقلاب کربلا)

مسلم بن عقیل (سفیر انقلاب کربلا)

خاندان با شرافت «بنى هاشم»، چهره هاى تاب ناک و شخصیت هاى ارزش مندى را به عنوان «الگو و اسوه» به جامعه بشرى تقدیم کرده است. «مسلم بن عقیل»، یکى از این الگوهاى حماسه و ایثار و دین دارى است که در این شماره با جلوه هایى از عظمت روح و ادب و فداکارى او آشنا مى شویم.

باشد که این گونه قهرمانان با ایمان، سرمشق ما و فرزندانمان قرار گیرند.

خاندان پاک

ابوطالب، عموى بزرگوار پیامبر و بزرگ مکه و طایفه بنى هاشم، چهار پسر داشت به نام هاى: عقیل، طالب، جعفر و على (ع).

مسلم، فرزند عقیل بود و عقیل نیز فرزند بزرگ ابوطالب. با این حساب، مسلم بن عقیل، برادرزاده على بن ابى طالب (ع) و پسر عموى سید الشهدا (ع) است. او نیز مانند همه افراد این خاندان که بزرگوار، کریم، شجاع، پاک و با شخصیت بودند، از برجسته ترین خصلت هاى انسانى برخوردار بود و در میان جوانان بنى هاشم، یکى از رشیدترین و مؤمن ترین چهره ها به شمار مى رفت.

پیامبر خدا (ص)، او و پدرش را ستوده است. در سخنى که از عقیل و پدرش یاد مى کند، از مسلم هم ستایش مى کند و خطاب به على (ع) مى فرماید: «فرزند او (مسلم) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او شک مى ریزد و فرشتگان مقرّب پروردگار بر او درود مى فرستند.»(1)

پیوند مضاعف

مسلم بن عقیل با امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) پیوند نَسَبى داشت، اما پس از آن که افتخار یافت داماد امیرمؤمنان (ع) شود و یکى از دختران آن حضرت را به نام «رقیه» به همسرى بگیرد، این پیوند مستحکم تر گشت و بر موقعیت او افزوده شد.

مسلم، در دوران امام على (ع) جوانى رشید و پاک بود و به نقل برخى تواریخ، در دوران خلافت امیرالمؤمنین (ع)، عهده دار برخى منصب هاى نظامى در سپاه آن حضرت بود و در جنگ صفین حضور داشت و در کنار امام حسن و امام حسین و عبدالله بن جعفر، مأموریتى در جناح راست لشکر اسلام بر دوش داشت.

مسلم بن عقیل، پس از شهادت امیرمؤمنان على (ع)، سربازى فرمان بردار در خدمت امام حسن مجتبى بود و در دوران ده ساله امامت آن حضرت، در جهت اهداف متعالى اهل بیت (علیهم السلام)، ایفاى نقش مى کرد. پس از شهادت امام مجتبى (ع)، این فرمان بردارى را در خدمت حضرت امام حسین (ع) ادامه داد، تا آن که قضایاى کربلا پیش آمد و اوج فضایل و ایمان و شجاعت این شخصیت بزرگوار نمایان گشت.

این فصل از زندگى مسلِم را گسترده تر مطالعه مى کنیم.

پیش گام نهضت عاشورا

پس از مرگ معاویه در سال شصت هجرى و روى کار آمدن یزید، از همه مردم بیعت گرفتند و با تطمیع یا تهدید، اوضاع را به نفع یزید سامان دادند. از جمله کسانى که حاضر به بیعت با فرد بى صلاحیتى همچون یزید بن معاویه نشد، حسین بن على (ع) بود، اما به دلیل این که مى خواستند به زور از او بیعت بگیرند، به ناچار و براى اعتراض به خلافت ظالمانه و نامشروع یزید، مدینه را ترک کرد و با خانواده و جمعى از خویشاوندانش به مکه رفت و بیش از چهار ماه در آن جا ماند و در این مدت، به بیان اهداف خود و افشاى ستم ها و انحرافات بنى امیه پرداخت و با نامه هایى که به کوفه و بصره مى نوشت، آنان را به حمایت خویش در راه مبارزه با طاغوت شام فرا مى خواند.

مردم کوفه نامه ها و طومارهاى متعددى به آن حضرت نوشتند و از امام دعوت کردند به کوفه بیاید و رهبرى آنان را بر عهده بگیرد. تعداد نامه ها با امضاهاى فراوان به هزاران مورد مى رسید که از آن حضرت مى خواستند با پشتیبانى مردم، یزید را از خلافت خلع کند.(2)

حسین بن على (ع) تصمیم گرفت به دعوت ها و اصرارهاى شیعیان کوفه پاسخ مثبت دهد، اما براى این که ارزیابى دقیق ترى از اوضاع کوفه و آمادگى مردم داشته باشد، ابتدا نماینده ویژه اى فرستاد تا وضع مردم را به آن حضرت گزارش دهد؛ این نماینده، کسى جز «مسلم بن عقیل» نبود.

چرا مسلم بن عقیل؟

دلیل انتخاب مسلم به نمایندگى از سوى امام حسین (ع) و اعزام به کوفه، علاوه بر خویشاوندى نزدیک وى با آن حضرت، شجاعت، دلاورى، کاردانى، ایمان قوى و ثبات قدم او بود. حضرت در نامه اى که به کوفیان نوشت و همراه مسلم فرستاد، وى را «برادر و فرد مورد اعتماد» خود یاد کرد و این نشان دهنده صلاحیت بالاى اوست. در بخشى از این نامه چنین آمده است:

«... اینک من برادرم، عموزاده ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده خویش؛ یعنى مسلم بن عقیل را به سوى شما فرستادم و او را مأمور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش دهد. اگر به من چنین خبر دهد که رأى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزى است که قاصدانتان گفتند و در نامه هایتان نوشته شده است، به خواست خدا به زودى به سویتان خواهم آمد... .»(3)

مسلم بن عقیل، دو راهنما از مکه انتخاب نمود و به سوى کوفه عزیمت کرد و پس از بیست روز با همه دشوارى هاى راه و شرایط نامناسب اجتماعى، خود را به کوفه رساند(4) و در خانه مختار ثقفى که از شیعیان على بن ابى طالب (ع) بود، مستقر شد و به تدریج، تماس ها و برنامه هایش را به صورت مخفیانه آغاز کرد.

قیام پیش از موعد

بالاخره تلاش هاى مسلم بن عقیل به ثمر نشست و هزاران شیعه با او بیعت کردند. تشکّل نیروها و تهیه سلاح و آمادگى مردم، زمینه را براى آمدن امام حسین (ع) به کوفه فراهم ساخت. مسلم، طىّ نامه اى اوضاع مساعد و شرایط مناسب را به امام گزارش داد و از آن حضرت درخواست کرد هر چه زودتر خود را به کوفه برساند.

از سوى دیگر، وضع کوفه در این مدت دگرگون گشت. با اوج گیرى نهضت نیمه مخفى مسلم در کوفه، یزید والى آن را عوض کرد و به جاى نعمان بن بشیر، یکى از چهره هاى خشن و سرکوب گر به نام «ابن زیاد» را به امارت کوفه منصوب نمود. «عبید الله بن زیاد» که با مأموریت سرکوب و قلع و قمع نهضت وارد کوفه شده بود، عده اى را با تطمیع، از دور و بر مسلم پراکنده ساخت.

مسلم، از خانه مختار به خانه هانى بن عروه - از چهره هاى سرشناس و با نفوذ شیعه در کوفه - نقل مکان کرد، ولى ارتباطات، رفت و آمدها و قول و قرارهاى مخفى وى ادامه داشت، تا آن که یک جاسوس از سوى والى کوفه، محل اختفاى مسلم را شناسایى کرد و به ابن زیاد گزارش داد.

هانى را به دارالاماره احضار کردند و پس از بازخواستى تند و خشن، او را مظلومانه به زندان افکندند تا بعداً در باره اش تصمیم بگیرند. نیروهاى ابن زیاد، در فکر حمله به خانه هانى و دست گیرى مسلم بن عقیل بودند که وى مصمم شد زمان قیام را جلو بیندازد. با نیروهایش که به چهار هزار نفر مى رسیدند، خروج کرد و با آرایش آنها، دستور حمله به طرف قصر «ابن زیاد» داد.(5)

ابن زیاد، شرایط را «فوق العاده» اعلام کرد و در داخل قصر پناه گرفت و به فکر دفاع از خود بر آمد.(6)

بعد از اندک زمانى، ابن زیاد با به کار بستن شیوه هاى ارعاب، تهدید، فریب و بهره گیرى از رؤساى قبایل و چهره هاى سرشناس و نیز ایجاد وحشت در دل مردم - که شرح آنها در این مختصر نمى گنجد - توانست بر اوضاع مسلط شود و مردم را از گرد مسلم بن عقیل پراکنده سازد و کار به جایى رسید که در واپسین شبِ حضور مسلم در کوفه، پس از اقامه نماز جماعت، وقتى او خواست از مسجد بیرون برود، مشاهده نمود تنها مانده و هر کس براى حفظ جان خویش به خانه خود رفته است. حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.(7) خانه هانى هم که ناامن بود و خود هانى هم حضور نداشت تا با هوادارانش از مسلم دفاع کند، وى در زندان بود و بعد از مسلم، او را نیز به شهادت رساندند.

حماسه در غربت

داستان غریبى مسلم بن عقیل و تنها ماندنش در کوفه، ماجراى تلخ و غم انگیزى است.

پناه بردن او به خانه زنى شیعه به نام «طوعه» که وقتى او را شناخت، به خانه اش راه داد و از وى پذیرایى کرد، مشهور است.

آن زن فداکار، به وظیفه خویش در مقابل نماینده امام حسین (ع) به خوبى عمل کرد و در خدمت به مسلم هیچ کوتاهى نکرد. مسلم بن عقیل، همه آن شب را - که شب آخر عمرش بود - به تهجّد و عبادت گذراند.

وقتى پسر طوعه که از هواداران ابن زیاد بود، به خانه آمد و ماجرا را فهمید، صبح زود به دارالاماره رفت و گزارش داد. وقتى خبر به گوش والى رسید، دستور داد نیروهایى براى دست گیرى مسلم به خانه طوعه بروند. خانه محاصره شد. مسلم شمشیر بر گرفت و از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت نبرد کند.

یک تنه با انبوه سپاه دشمن که محاصره اش کرده بودند، به نبرد پرداخت و شجاعانه جنگید. در هنگام نبرد، در شعر و رجزى خطاب به خودش چنین مى گفت:

«این مرگ است، هر چه مى خواهى بکن، بى شک جام مرگ را خواهى نوشید. براى فرمان خدا شکیبا باش، که حکم خداوند در میان بندگان جارى است... .»(8)

نیروهاى کمکى براى پشتیبانى گروه مهاجم به سمت مسلم بن عقیل آمدند، ولى او مردانه با همه آنان مى جنگید و آماده بود تا پاى جان و تا آخرین قطره خون مقاومت کند. باز هم شعر و رجز مى خواند، با این مضامین که:

«سوگند خورده ام که جز آزاد مرد کشته نشوم، هر چند که مرگ را چیز ناخوش آیندى ببینم. بیم آن دارم که به من دروغ گفته، یا فریبم داده باشند. بالاخره این آب خنک، با آب گرم دریاى تلخ در مى آمیزد. پراکندگى خاطر را بزداى، با تمرکز و استقرار بجنگ، که هر کس این روز سخت را ملاقات خواهد کرد.»(9)

سرانجام با نیرنگ مأموران، مسلم را داخل یک گودال انداختند و از هر طرف بر سر او شمشیر زدند و دست گیرش کردند.

فرجام سرخ

مسلم بن عقیل، این قهرمان نستوه و مبارز با ایمان را که قلبى مالامال از عشق حسین بن على (ع) داشت، نزد ابن زیاد بردند. آن بزرگوار بیش از آن که به فکر خود باشد، در اندیشه مولاى خویش و خاندان او بود که در پى نامه اش از مکه به سمت کوفه حرکت کرده اند؛ کوفه اى که دگرگون شده و هواداران و بیعت کنندگان، پیمان شکسته و به خانه ها خزیده اند و اکنون مسلم، پیش آهنگ این نهضت، مجروح و دست بسته در اختیار والى خون آشامى همچون ابن زیاد گرفتار است.

مسلم، هنگام ورود به قصر، سلام نکرد، زیرا ابن زیاد را به رسمیت نمى شناخت. برخوردها و گفت و گوهاى تندى میان این اسیر آزاده و حاکم سنگ دل کوفه گذشت. هر چه ابن زیاد مى گفت، مسلم جوابى کوبنده به او مى داد. به ناچار ابن زیاد دستور داد او را بکشند.(10)

مسلم بن عقیل را به بالاى دارالاماره بردند، در حالى که نام خدا بر زبان داشت، ذکر و تکبیر مى گفت و بر خاندان پیامبر درود مى فرستاد. گروهى هم بیرون از کاخ، منتظر نتیجه کار بودند.

با تیغ جور، گردن مسلم بن عقیل را زدند و سر پرشورش را از پیکر جدا کردند و بدن مقدس او را از آن بالا به زیر افکندند.(11) شهادت او در روز عرفه، نهم ذى الحجه سال شصت هجرى بود.

زمانى خبر شهادت مسلم بن عقیل به سید الشهدا (ع) رسید که وى از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود. آن حضرت طى سخنانى و از جمله درباره مسلم بن عقیل، این شهید سرافراز، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقى مانده است.»(12)

سپس فرزندان او را که در کاروان حسینى بودند، مورد تفقّد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش کشید.

فرزندان مسلم

مسلم بن عقیل فرزندانى رشید، با ایمان و شهادت طلب تربیت کرده بود. در حادثه کربلا، چند تن از برادران و برادرزادگانش از «آل عقیل» در رکاب امام حسین (ع) بودند و به شهادت رسیدند. در شب عاشورا که امام (ع) آخرین سخن رانى را در جمع یارانش ایراد مى کرد و آنان را از شهادتشان در فردا آگاه مى ساخت، خطاب به عموزادگانش؛ یعنى فرزندان عقیل فرمود: شما شهید داده اید، شهادت مسلم براى شما بس است، اجازه مى دهم شما بروید. اما آنان یک صدا فریاد زدند: ما در کنار تو مى مانیم و جان خویش را فداى تو مى کنیم تا وارد بهشت شویم. بدا زنده ماندن پس از تو!

دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و دو تن دیگر که خردسال بودند، به اسارت نیروهاى ابن زیاد در آمدند. آنان را به کوفه برده و تحویل والى دادند. حدود یک سال در زندان ابن زیاد به سر بردند و سرانجام با کمک زندان بان پیر که هوادار اهل بیت بود، از زندان گریختند؛ اما دوباره دست گیر شدند و ابن زیاد دستور قتل آنها را صادر کرد.

ماجراى شهادت فرزندان مسلم بن عقیل نیز بسى جان سوز و تکان دهنده است.(13) قبر مطهّر ابراهیم و محمد، طفلان مسلم، اکنون در سرزمین عراق و در مزار شیعیان است.

مزار شهید

مسلم بن عقیل، شجاعانه در دفاع از حق و امام خویش مبارزه کرد و به فیض شهادت رسید. هم اکنون حرم با صفاى او در پشت مسجد جامع کوفه، با ضریحى نفیس و گنبدى طلایى، زیارت گاه دل باختگان خاندان عصمت و طهارت است. قبر مطهّر «هانى» نیز نزدیک حرم حضرت مسلم مى باشد. مزار این دو شهید فداکار، نشانى از حماسه و غیرت دینى و ایمان مکتبى است که به زائران الهام مى بخشد و چون نگینى در شهر کوفه مى درخشد.

پی نوشت ها:

1) عبدالله مامقانى، تنقیح المقال، ج 3، ص 214.

2) شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 36.

3) شیخ مفید، ارشاد، ص 204.

4) مقرّم، مقتل الحسین، ص 166.

5) ابن اثیر، کامل، ج 4، ص 30.

6) مقتل خوارزمى، ج 1، ص 206.

7) بحارالانوار، ج 44، ص 350.

8) هو الموت، فاصنع ویْکَ ما انت صانعٌ...: (مقرّم، مسلم بن عقیل، ص 164).

9) ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیّین، ص 103.

10) مقرّم، مقتل الحسین، ص 189.

11) شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 62.

12) شبّر، جلاء العیون، ج 2، ص 52.

13) شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 78 - 76.

پدیدآورنده: جواد محدّثى