هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

اسناد کتاب(اسرار آل محمد(ص))

اسناد کتاب(اسرار آل محمد(ص))

از شیخ طوسی تا سلیم: شیخ ابوجعفر طوسی میگوید: ابن ابی جید از محمد بن حسن بن احمد بن ولید، و از محمد بن ابی القاسم ملقب به ماجیلویه از محمد بن علی صیرفی از حماد بن عیسی از ابان بن ابی عیاش از ((سلیم بن قیس هلالی)) این احادیث را برایم نقل کرده است. همچنین شیخ ابوجعفر طوسی می گوید: ابوعبدالله بن حسین بن عبیدالله غضایری از ابو محمد هارون بن موسی بن احمد تلعکبری از ابوعلی بن همام بن سهیل از عبدالله بن جعفر حمیری از یعقوب بن یزید و محمد بن حسین بن ابی الخطاب و احمد بن محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمیر، از عمر بن اذینه از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس هلالی این احادیث را به من خبر داده است. "تاریخچه کتاب سلیم بن قیس" رابطه عمر بن اذینه و ابان با کتاب سلیم: عمر بن اذینه چنین می گوید:ابان بن ابی عیاش یک ماه قبل از وفاتش مرا فرا خواند و چنین گفت: ((شب گذشته در خواب دیدم که مرگ بر من نزدیک شده است و هنگامی که صبح تو را دیدم، خوشحال شدم زیرا در خواب سلیم بن قیس را دیدم. او به من گفت: ای ابان، تو چند روز دیگر از دنیا می روی، درباره امانت من از خدا بترس. مبادا! آن را ضایع کنی و به آنچه در باره ی کتمان آن با من عهد بستی وفاداری کن. این کتاب را جز نزد شخصی از شیعیان علی بن ابی طالب(ع) که دیندار و آبرومند باشد مگذار! هنگامی که صبح تو را دیدم خوشحال شدم و خوابی را که از سلیم بن قیس هلالی دیده بودم برایت گفتم.)) "امانت گذاشتن کتاب سلیم به ابان" ابان میگوید: وقتی که حجاج وارد عراق شد، سراغ سلیم بن قیس را گرفت. سلیم هم از دست او فراری شد تا در ((نوبند جان)) پیش من آمد و در خانه ی ما اقامت کرد. هیچ کس را مانند او بزرگوار و جدی و محزون و کناره گیر (متواضع) و ناراحت از شهرت اسمش ندیده بودم. من در آن روز چهارده سال داشتم و میتوانستم قرآن بخوانم. من از سلیم سوال می کردم و او به نقل از بدر برایم حدیث می گفت. احادیث زیادی از زبان او به نقل از عمر بن ابی سلمة(فرزند ام سلمه همسر پیامبر(ص)) و معاذ بن جبل و سلمان فارسی و علی بن ابی طالب(ع) و ابوذر و مقداد و عمار و براء بن عازم شنیدیم. او از من خواست تا ان حدیث را پنهان کنم اما ولی در اینباره از من پمانی نگرفت. دیری نگذشت که مرگش فرا رسید. مرا خواست و در خلوت با من چنین گفت: ای ابان، من با تو رفاقت کردم و از تو جز آنچه دوست داشتم ندیدم، نزد من نوشته هایی است که آنها را از افراد معتمد و موثق شنیده ام و با دست خود نگاشته ام. در آنها احادیثی است که نمی خواهم برای مردم ظاهر شود، زیرا مردم آنها را انکار کرده و بزرگ می شمارند. در حالی که آنها مطالب حقی است که از اهل حق و فهم و راستی و نیکی در یافته ام: از علی بن ابی طالب(ع) وسلمان فارسی، ابوذر غفاری و از مقداد بن اسود. هریک از این احادیث را که از یکی شنیدم از دیگری نیز پرسیدم تا همگی تصدیق نمودند و من هم در آن حدیث پیرو آنان شده ام ، و نیز احادیث دیگری که بعدا از غیر آن بزرگواران از اهل حق شنیدم. هنگامی که مریض شدم تصمیم گرفتم تا آنها را آتش بزنم اما از این عمل پشیمان شدم و آن را خطا پنداشته و آنها را نگهداری نمودم. اگر می توانی با من عهد و پیمانالهی ببند که تا من زنده هستم درباره ی این نوشته ها با کسی اطلاع ندهی و بعد از مرگ من نیز هیچ یک از این احادیث را جز به کسی که مانند خود به او اطمینان داشته باشی نقل نکنی. و اگر اتفاقی برایت پیش آمد، آنها را به یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) که مورد اعتماد و آبرومند و دیندار باشد بسپاری. من نیز این شرایط را بر عهده گرفتم، او هم نوشته ها را به من نحویل داد و همه ی آنها را برایم خواند. و دیری نگذشت که سلیم در گذشت. تایید کتاب سلیم از طرف حسن بصری: ابان می گوید: بعد از مرگ سلیم، کتاب را مطالعه کردم و به مطالب آن اطمینان پیدا کردم. ولی مطالب آن به نظرم بزرگ آمد و دشوار به نظر می رسید. زیرا در آنها به نابودی و هلاکت همه ی امت حضرت محمد(ص) به جزء علی بن ابی طالب(ع) و اهل بیت او(ع) و شیعیانش اشاره شده بود. بعد،به سوی بصره مسافرت کردم، در آنجا اول کسی که ملاقات کردم، حسن بن ابی الحسن بصری بود که از دست حجاج فرار کرده بود. در آن زمان حسن بصری یکی از شیعیان علی(ع) و مفرطین آنها بود و از این که در جنگ جمل یاری کردن علی(ع) و جنگ در رکاب آن حضرت از دستش رفته بود سخت پشیمان و غمناک بود. در قسمت شرقی خانه ی ابی خلیفه، حجاج بن ابی عتاب دیلمی، با او خلوت کردم و نوشته های سلیم را به وی نشان دادم. چون نوشته ها را دید گریه کرد و گفت: ((همه ی این احادیث حق است و آنها را از معتمدین شیعیان علی بن ابی طالب(ع) و غیر ایشان شنیده ام.)) تقریظ امام سجاد(ع) بر کتاب سلیم: ابان می گوید: همان سال به حج رفتم، و خدمت امام علی بن الحسین(ع) رسیدم. ابوالطفیل عامر بن واثله که از اصحاب پیامبر(ص) و نیز از بهترین یاران امیر المؤمنین علی(ع) بود در آنجا حضور داشت. همچنین عمر بن ابی سلمة فرزند همسر پیامبر ام سلمة نیز در آنجا بود. همه ی نوشته های سلیم را سه شبانه روز به آنها عرضه داشتم. هر روز صبح ابوالطفیل و عمر نزد امام علی بن الحسین(ع) می آمدند، و در طول سه روز کتاب را برای آن حضرت خواندم. حضرت به من فرمود: ((سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند، همه ی این ها احادیث ما است ،که نزد ما شناخته شده است.)) ابوالطفیل و عمربن ابی سلمة هم گفتند: ((تمام این احادیث را از علی(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد شنیده ایم.)) بعد به امام سجاد (ع) عرض کردم : فدایت شوم در آنها احادیثی است که از مطالب آنها سینه ام تنگ می شود، زیرا در آنها از هلاکت تمام امت محمد(ص)، از مهاجرین وانصار و تابعین، غیر از شما اهل بیت(ع) و شیعیان تان خبر داده شده است. امام در جواب فرمود: ای برادر عبدالقیس، آیا نشنیده ای که پیامبر(ص) فرمود: ((مثل اهل بیت من در امتم مانند کشتی نوح در میان قوم اوست، که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هرکس خود را به آن نرساند، غرق شد. مثل باب حطه1 در بنی اسرائیل است.)) عرض کردم: آری. فرمود: چه کسی این حدیث را برایت نقل کرده است؟ گفتم: آن را از بیش از صد تن از فقها شنیده ام. فرمود: از چه کسی؟ گفتم: ((از حنش بن معتمر، و او می گفت: از ابوذر شنیده در حالی که حلقه ی در کعبه را گرفته و با صدای بلند آن را می گفته و از پیامبر(ص) نقل می کرده است. فرمود: دیگر از چه کسی؟ عرض کردم: از حسن بن ابی الحسن بصری که او از ابوذر و مقداد بن اسود کندی و از علی بن ابی طالب(ع) شنیده بود. پرسید: دیگر از چه کسی؟ عرض کردم: از سعید بن مسیب و علقمة بن قیس و ابوظبیان جنبی و عبدالرحمان بن ابی لیلی که همه اینها در حج بودند و خبر دادند که از ابوذر شنیده اند. ابوطفیل و ابن ابی سلمة گفتند: به خدا قسم، ما هم از ابوذر و علی(ع) و مقداد و سلمان شنیده ایم. سپس عمر بن ابی سلمه گفت: ((بخدا قسم، این حدیث را من از کسی که از همه اینها بهتر است یعنی پیامبر(ص) شنیده ام، گوشهایم شنیده و قلبم آن را در خود جای داده است.)) امام زین العابدین علیه السلام رو به من کرد و فرمود: آیا این حدیث به تنهایی، آنچه از احادیث (سلیم) تو را نگران کرده بود و بر سینه ات سنگینی می کرد حل نمی کند؟ ای برادر عبدالقیس، از خدا بترس، اگر مطلبی برای تو روشن شد آن را بپذیر و گرنه سکوت کن تا سلامت بمانی و علم آن را به خدا واگذار کن، چرا که در وسعتی بیش از فاصله ی آسمان و زمین قرار داری. ابان می گوید: در همان جا، مسایلی که ندانستن آنها برایم جایز نبود و آنچه ندانستن آن مانعی نداشت از حضرت سوال کردم. ایشان هم جوابهایی به من فرمود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد